[ad_1]
با مجله اینترنتی گلثمین در یک مطلب تازه از تلویزیون همراه باشید :
روزنامه هفت صبح – وحید سعیدی، احمد رنجبر: دو قسمت آخر «تعبیر وارونه یک رویا» برخلاف کل سریال به مذاق برخی خوش نیامد و دستمایه انتقادهای زیادی در فضای مجازی شد.
از یکشنبه شب و بلافاصله بعد از پایان آخرین قسمت سریال «تعبیر وارونه یک رویا»، موج عجیبی در سایت های خبری و شبکه های مجازی علیه فریدون جیرانی شکل گرفت. بیشتر نقدها به این سمت متمایل بود که این سریال عملا وزارت اطلاعات و نیروهای آن را تحقیر کرده و با پایان بندی عجیب اش شعور مخاطبان را نادیده گرفته.
یک روز بعد از پخش سریال، نقدها بیشتر شد و واکنش ها حتی به مجلس هم رسید. با وجود اینکه سریال چند هفته مداوم روی آنتن بود و به لحاظ ساختار و محتوا می شد درباره ابعاد مختلف آن صحبت کرد اما عمده انتقادها روی همین دو قسمت آخر متمرکز شده بود.
فقط چند نفری بودند که در این میان، ساختار کل سریال را مد نظر قرار دادند و نوشتند که محصول ارائه شده توسط جیرانی، به طور کلی اثر قابل قبولی بوده و شاید برای ایرادهای قسمت های انتهایی، دلیل خاصی وجود داشته، بریده ای از این نقد و نظرهای مثبت و منفی درباره سریال را مرور می کنیم.
1- مهمترین ایرادی که مخاطبان و رسانه ها به «تعبیر وارونه یک رویا» گرفته اند این است که به طور کلی تصویری تحریف شده از وزارت اطلاعات نشان داده و طوری القا کرده که ماموران اطلاعات خیلی ضعیف و دست و پا چلفتی هستند.
غلامعلی جعفرزاده، عضو فراکسیون رسانه و هنر مجلس، روز گذشته اظهارنظر تندی راجع به سریال کرده و گفته: ««تعبیر وارونه یک رویا» تجربه ای فاجعه انگیز در ژانر جاسوسی بوده. متاسفانه کارگردان، شم پلیسی و اطلاعاتی برای نیروهای امنیتی حاضر در این سریال قائل نشده بود… تمام دنیا از سیستم و نهادهای امنیتی ایران می ترسند اما متاسفانه این فیلم نتوانست ذره ای از قدرت آنها را به نمایش بگذارد.»
در کنار او نقد و نظراتی از این قبیل که «آیا بیراه نیست همه مامورین اطلاعاتی منتظر باشند در خانه ای ترور انجام شود، از هفته ها پیش تدارک دیده باشند، افراد را شناسایی کنند و … بعد سر بزنگاه تروریست ها بیایند و محافظ را بکشند و …؟!».
«در کل، مامورین وزارت اطلاعات داخل سریال در یک پرونده مهم امنیت ملی چه کاری انجام دادند؟ فقط مهندس اصلی را برداشتن و یک بی گناه را به جای او گذاشتند و به کشتن دادند…» و … هم فراوان بود.
2- پایان بندی سریال و رد شدن بی حساب و کتاب مامور اطلاعات از مرز هم تندترین انتقادها را به همراه داشت. جعفرزاده نسبت به این مسئله هم واکنش جدی نشان داده و گفته: «قسمت آخر این سریال به صورت فاجعه باری تمامش د؛ به طوری که نیروی امنیتی با پای پیاده از جاده مرزی عبور کرد بدون اینکه با نیروهای مرزی روبرو شود و این موضوع با توجه به مرزهای به شدت کنترل شده غیر ممکن بوده و بیشتر شبیه یک کمدی است.»
سایر رسانه ها و منتقدان هم روی این امر اتفاق نظر داشتند که عبور از مرز به این سادگی امکان ندارد: «عملیات در کشورهای دیگه آنقدر بی حساب و کتابه؟ بدون پاسپورت یا کارت شناسایی با اتوبوس گردشگری از مرز یه کشور رد بشی، اونجا با خیال راحت دست به اسلحه ببری و عین آرنولد بیست نفر رو یکه و تنها بکشی!!!»، «من خودم یه مخاطب عام هستم ولی آنقدر عقلم می رسه که نمی شه پای پیاده بدون هیچ تجهیزاتی بدون آب و غذا از مرز اونم جاده فرعی رد شد!!»
3- برخی هم به ساختار سریال ایراد گرفته اند و نوشته اند که سریال مناسب این دوره و زمانه نیست و ساخت چنین سریالی از فریدون جیرانی با کارنامه پرباری که دارد بعید است. «آقای جیرانی که عاشق سریال 24 است لااقل می توانست یه کپی پیست ریز کنه که به شعور بیننده با این سطح گاف ها توهین نشه»، «به نظر من این سریال اگه دو دهه 60 پخش می شد، می تونست سریال محبوبی باشه اما در روزگاری که منِ مخاطب، سریال هایی مثه 24 و خانه پوشالی رو دیدم و می بینم؛ نه.»، «با تمام احترامی که برای آقای جیرانی قائلم ولی بهتر بود این مجموعه را نمی ساختند چون هم به شعور مخاطب توهین شده هم توانایی های خودش زیر سوال رفته»، «این سریال نقطه قوت خاصی نداشت… ساختار این سریال هم پر اشکال بود، دیالوگ ها و دیالوگ گویی ها خیلی شعارزده بود و …»، «فیلمنامه در حد یک فیلم سینمایی بود که می شد یه فیلم شسته و رفته ازش درآورد. اگر دقت کنیم این سریال بیشتر از دیالوگ، موسیقی اضافی و صحنه های کش دار الکی داشت.»
4- با وجود تمام این نقدها، خیلی ها هم معتقدند «تعبیر وارونه یک رویا» به نسبت تمام سریال های جاسوسی و اطلاعاتی اخیر یک سر و گردن بالاتر بوده و به لحاظ ساختار هم کاملا قابل دفاع است: «به نظرم این سریال یکی از بهترین سریال های چند سال اخیر تلویزیون بود که البته با استانداردهای بالایی ساخته شده بود.
اگه یک مقایسه ساده بین کیفیت ساخت این سریال و سریال های آبکی این چند ساله بیندازید متوجه می شید که نقد غیرمنصفانه ای انجام داد.» «این سریال در کنار یکسری نقاط ضعف، نقاط قوت زیادی هم داشت.»، «همتون می دونید که کشور ما تا چه اندازه در ژانر پلیسی و امنیتی ضعیفه، چه در سریال چه در سینما!!! تا اونجا که فیلم ها و سریال های پلیسی داخلی بیشتر به کمدی شبیه هستن؛ پس چرا آنقدر با عصبانیت سریالی رو نقد می کنید که از خیلی از سریال های هم رده خودش سرتره؟! این سریال لااقل اگه هیچی نداشت یه موسیقی متن فوق العاده داشت که هیچ کس ازش تمجید نکرد.»
5- برخی از این انتقادها روی نکاتی کاملا ظریف و جزیی متمرکز شده اند؛ نکاتی که وقتی کنار هم قرار می گیرند شاید چندان هم جزیی نباشند. یکی از این نکات، شیوه اسلحه به دست گرفتن توسط ناصر است. برخی نسبت به اینکه یک مامور اطلاعات نباید تا این حد آماتور اسلحه به دست بگیرد گلایه کرده و نوشته اند: «توصیه می شود در صحنه های خلع سلاح یا حمل مجرم لااقل از یک متخصص انتظامی یا نظامی استفاده شود یا در فرم گرفتن سلاح از مربی سلاح استفاده شود جهت آموزش. تمام این سریال پر بود از اشتباهات تاکتیکی و آموزشی.
البته جای تشکر داره از کارگردان و بازیگران مجموعه ولی می تونست حرفه ای تر کار بشه.»، «کارگردان حتی برای شیوه نگه داشتن اسلحه هم با مشاوران انتظامی مشورت نکرده. بچه من هم اگر یک اسلحه بدهیم دستش همینطوری آن را نگه می دارد که این مامور اطلاعاتی نگه داشته» و … مسئله قابل بحث دیگر این است که چرا اینقدر در سریال باران می بارد. اگر ما تا این حد بارندگی داشتیم قطعا با بحران کم آبی روبرو نمی شدیم.
این نخستین واکنش فریدون جیرانی نسبت به اتفاقات و حواشی سریال تعبیر وارونه یک رویاست. حرف های او را در ادمه بخوانید:
دلم شکست
همه چیز داشت خوب پیش می رفت و تا همان دو قسمت پایانی سریال «تعبیر وارونه ی رویا» در عرش بود. همه از آن تعریف می کردند اما همه چیز در همان دو قسمت دود شد رفت هوا. شبکه اجتماعی و سایت ها پر شد از انتقادها و ایراداتی که به دو قسمت پایانی وارد شده بود. ما همه این انتقادها را با جیرانی در میان گذاشتیم و او به همه آنها پاسخ داد. این مصاحبه عصر روز سه شنبه (10/06/1394) و حدود ساعت پنج بعدازظهر در دفتر جیرانی انجام شد.
سریال تا چند قسمت آخر، سیر حرکتی موفقی داشت و تا حدی طبق استانداردی که از فریدون جیرانی انتظار داشتیم جلو می رفت اما یکمرتبه همه چیز تغییر کرد. یکمرتبه قهرمان داستان مثل رمبو از همه خطرات می گذرد تا تنهایی دختر و دامادش را نجات دهد.
این مسئله یکی دو روز گذشته با انتقادهای فراوانی روبرو شده. خیلی ها معتقدند جیرانی قصد تخریب وزارت اطلاعات را داشته و برخی دیگر قسمت آخر را یک کمدی ارزیابی کرده اند. خودتان به عنوان کارگردان، چه دفاعی از این مسائل دارید.
– از ابتدا قرار بود قهرمان مان تنها به این طرف مرز بیاید و مثل یک قهرمان آمریکایی آنها را نجات دهد؛ قهرمانی که ما خیلی دوستش داریم. از ابتدا فکر کرده بودم که شخصیت اصلی داستان، سیاوش مشرقی است. سناریو را باید اینطوری تعریف کرد که «تعبیر وارونه یک رویا» درباره یک بازیگر تئاتر است که در شرایطی قرار می گیرد که باید جای یک مهندس هسته ای نقش بازی کند و تا جایی پیش می رود که استحاله می شود و پای یک آرمانی می ایستد. سرانجام هم کشته می شود. داستان اصلی همین است اما به تدریج گفته می شود. یعنی از اول همه چیز طوری چیده شده بود که مامور اطلاعات، تنهایی از مرز رد شود.
یکی از مهمترین انتقادات دقیقا به همین مسئله وارد شده؛ اینکه چطور ممکن است یک مامور اطلاعات پای پیاده از مرز رد شود و بدون هیچ مشکلی خودش را سر بزنگاه به محل حادثه برساند.
– از اول می دانستیم که مامور اطلاعات سریال ما با پای پیاده وسط بیابان راه می افتد و از میان کوه ها خودش را به ارمنستان می رساند و هیچ وقت با گذرنامه از مرز عبور ونمی کند. به همه اینها فکر کرده بودیم. حتی به این مسئله که ناصر چطور خودش را به خانه امن برساند.
کاربرانی که به این مسئله انتقاد کرده اند یک چیزی را متوجه نشدند. اینکه سه قسمت قبل تر ژاله موید، جی پی اسی که داخل ساعتش کار گذاشته بودیم را لای مبل خانه امن موساد می اندازد. یعنی ما از قبل می دانستیم که قهرمان داستان ما می تواند به آنجا برسد. اینها را از نظر منطق درست کرده بودیم. حالا قهرمان ما باید تک و تنها برود جلو و آنها را نجات دهد. وارد ارمنستان شدیم، اتفاقاتی که اصلا پیش بینی اش را نمی کردیم. 20 روز سینه موبیل ما در مرز گیر کرد. به این دلیل که داخل سینه موبیل ما مواد غذایی هم بود و مرز اجازه عبور نمی داد.
15 روز هزینه ما بابت نشستن در هتل برای آزاد شدن سینه موبیل هدر شد. ما یک ماه و نیم برآورد داشتیم و زمانی که به فینال رسیدیم پول مان کاملا تمام شده بود. باور کنید دو روز مانده بود به آخر، هتل تهدید کرد اگر پول ندهید بیرون تان می کنیم. من تماس مستقیم گرفتم با دفتر آقای پورمحمدی و آنها کمک کردند.
چرا آن صحنه ها را در تهران نگرفتید؟
– چون نمی توانستیم در تهران از زن بی حجاب فیلم بگیریم. فقط در خارج از ایران چنین اجازه ای دارم. اگر این زن را به تهران می آوردیم باید یک روسری یا کلاه سرش می کردیم.
حتی در صحنه های داخلی؟
– بله. هیچ کس اجازه ندارد در ایران کسی را بی حجاب کند. یعنی شما نمی توانید بازیگر خارجی را به ایران بیاورید و بی حجاب جلوی دوربین ببرید. آن خانه ی هفته فیلمبرداری لازم داشت اما ما مجبور شدیم فینال را در یک روز بگیریم. قرار این بود که قهرمان ماشین بدزدد خودش را به آن خانه برساند، تعداد زیادی آدم بکشد و بعد به مرحله نجات برسد اما نشد. قرار بود با بدلکار خارجی کار کنیم که در دقیقه آخر نشد. بعد قرار شد بدلکار ایرانی پیدا کنیم که او هم سر قیمت مشکل پیدا کرد و رفت.
یک افسر پلیس ارمنستان که دوست مان بود و اطلاعات فنی راجع به اسلحه گرفتن داشت به عنوان مشاور کنار گروه قرار گرفت و کمک منان کرد. تمام صحنه های اکشن دنیا در پلاتو و در زمان کافی گرفته می شود اما به خاطر موقعیتی که داشتیم فقط سعی مان این بود که صحنه های اکشن، خنده دار از آب درنیاید. من عمدا کشت و کشتار را حذف کردم که خنده دار نشود. تنها چیزی که طبق خواسته مان پیش رفت این بود که مرد سکته کند و بیفتد و تیر توی سر زن بخورد.
نمی توانستید دوباره برگردید و همین صحنه ها را از نو در ارمنستان بگیرید؟
– به این نتیجه رسیدیم که اگر بتوانیم پایان را دوباره با بازیگران در ارمنستان بگیریم. به تلویزیون هم گفتیم که پخش ما را عقب بیندازند تا این اتفاق بیفتد اما یکمرتبه اعلام کردند که زمان پخش سوم مرداد است و چنین امکانی ندارد. 10 بار گفتیم که آقا این سریال چیزی نیست که ما مونتاژ روزانه کنیم و شما روی آنتن ببرید. سریالی است که ما باید 25-24 یا هر تعداد قسمتی هست کامل و مونتاژ کنیم بعد شما با خیال راحت آن را پخش کنید.
گفتیم در قسمت های آخر نیاز به رفتن به ارمنستان داریم. حتی دنبال این بودیم که هزینه اش را جور کنیم و برویم ارمنستان اما نشد. بنابراین مواردی مثل اینکه مامور اطلاعات چرا از توی بیابان می رود و گذرنامه نشان نمی دهد اصلا مشکل نیست چون ماموران اطلاعات دقیقا همینطوری می توانند از مرز بگذرند. همه اینها واقعی است. اینکه آدرس را از روی جی پی اس پیدا می کند هم دقیقا درست است.
فکر ما این بود بازیگر تئاتر که نماینده قشر روشنفکری در جامعه به حساب می آید دارد در شرایطی حرف از آرمان می زند که به نظر من آرمانگرایی در میان بخش مهمی از نسل جوان از بین رفته. تنها چیزی که طبق میل ما درنیامد همان صحنه ورود به خانه بود. کما اینکه صحنه هلی کوپتر ما هم قرار نبود اینطوری باشد. ما فقط سه ساعت هلی کوپتر داشتیم و نمی توانستیم مطابق میل همه کار را انجام دهیم.
پس معتقدید همه مشکلات به این شرایط برمی گردد؟
– شما ببینید در فیلم های خارجی هم یک منطق هایی وجود دارد که اگر نگاه کنید متوجه می شوید یکجاییش می لنگد اما به نحوه ای اجرا می شود که شما سوال نمی کنید چرا منطقش این است. در یکی از فیلم هایی که من به شدت دوستش دارم به اسم «اسلحه مرگبار 1» مل گیبسون را دستگیر کرده اند و در زندان است.
اگر من و شما اینجا داشتیم سناریو را می نوشتیم ساعت ها فکر می کردیم که مل گیبسون چطوری باید دستش را باز کند و نجات پیدا کند. آنجا اما به چنین چیزی فکر نمی کنند. می گویند اکشن است و باید دربیاید. چرا؟ برای اینکه طوری آن صحنه فرار را می گیرند که تو سوال نمی کنی.
قهرمانش را باور می کنی.در این صحنه تمام صحنه های اکشن دنیا را می توانم برای تان روی کاغذ بیاورم که منطق های صحنه های اکشن شان می لنگد اما پرداخت ها جوری است که منطق به چشم نمی آید. اگر ساختار بلنگد شما از منطق سوال می کنی. اکشن را ساختار نجات می دهد، نه قصه. اکشن ها قصه ندارند فقط ساختار درون شان مهم است.
اما شما اکشن نساختید.
– بله ولی انتهای ما یک اکشن قوی نیاز داشت.
شما حرفه ای این کار هستید و می دانید که این محدودیت ها وجود دارد، بنابراین باید راهی پیدا می کردید که این محدودیت ها را دور بزنید.
– ما از اول طراحی مان غلط نبود. فقط آخر به این مشکل رسیدیم.
اما مشکل در قسمت آخر نبود. از زمانی که مامور اطلاعات شیشه ماشین را پایین می کشد و ترور می شود به سریال ایراد وارد است.
– آن هم اشکال ندارد. دقیقا مثل همین واقعیت اتفاق افتاده. ترور که قرار نیست در خانه اتفاق بیفتد، قرار است در خیابان باشد. قرار بوده یک نفر مراقب دم خانه باشد. عین تمام مراقب هایی که در واقعیت توی چنین شرایطی کشته شده اند، مامور ما هم شیشه را پایین می دهد و کشته می شود. ما اشتباه نکردیم. ما دوتا مرگ پشت سر هم داشتیم و اینطور به نظر آمد که ما داریم نیروهای اطلاعاتی را ضعف می شماریم.
در صورتی که اینطور نبود. نیروهای اطلاعاتی باید رودست می خوردند تا ما ته داستان به هدف اصلی مان می رسیدیم. ما به این فکر کرده بودیم که اینجا باید ربایش صورت بگیرد. حالا من ربایش را نشان نمی دهم. در طراحی اول مان هم این بود که نشان ندهیم.
آن مردی که دم در می میرد از واقعیت گرفته شده. واقعا ما اشتباه نکردیم که مامور را بکشیم. واقعا ماموری در چنین شرایطی کشته شده. اینها پشت سر هم مثل پازل قرار می گیرند. حالا این پازل یک وقت هایی یک جاهایی اش هم اشکال پیدا می کند.
در ارتباط با ماجرای همین شیشه ماشین دو قسمت قبل می بینیم که برازنده وقتی یک لحظه شیشه را پایین می دهد ناصر بهش می توپد اما خود مامور اطلاعات نمی داند که نباید این کار را انجام دهد؟
– برای اینکه ترور قرار بوده در خیابان انجام شود. می گوید تروریست ممکن است همان باشد که دارد شیشه ماشینت را پاک می کند چون تمام تجربه اطلاعاتی ها این بوده که ترورها در خیابان انجام می شود. ربایش در آخرین لحظه اتفاق می افتد. وقتی جاوید کشته می شد. از بالا تصمیم می گیرند که ربایش توسط رویا انجام شود. قرار نبوده رویا این کار را بکند.
ربایش در برنامه شان بوده اما نه توسط رویا. نکته اینجاست که ترور در خیابان انجام می شود و تا به حال هیچ کدام شان ربوده نشده اند؛ بنابراین اطلاعات فکر نمی کند چنین شرایطی پدید بیاید. حالا شاید پرداختش ضعف داشته باشد اما منطق اش درست است. تمام مواردی که انتقاد کرده اند در واقعیت وجود دارد. ترور ساختگی، جابجایی، عبور از سنگلاخ ها و … همگی واقعی است؛ ما فقط یک مقدار ادویه اش را زیاد کردیم.
در اول سریال حضور ناصر را در ارمنستان می بینیم که در شمایل یک توریست رفته. خب این پذیرفتنی است ولی آخر داستان این شکل سفر تنهایی باورپذیر نیست.
– فینال دیگر نقطه نهایی است. باید کارتش را بگذارد و برود. تازه همین هم از نظر تلویزیون سخت بود که بخواهد یک مامور خودسر نشان دهد که به تنهایی سفر می کند. معمولا این کارها در تلویزیون انجام نمی شود. البته ما برای ترمیم فضای خودسری این مامور، یک دیالوگ برای داریوش ارجمند نوشتیم که می گوید با اجازه من به سفر می روی. ما هیچ گونه اشتباه فنی نکردیم؛ یک قهرمان تنها می خواستیم که به کوه ها برود و تنها سفر کند.
پارت اول سریال خیلی با قدرت جلو می رود و وارد حیطه هایی می شود که در تلویزیون زیاد سراغ نداشته ایم اما قهرمان بازی قسمت آخر را بیننده ایرانی زیاد دیده و توقع دارد چیز متفاوتی ببیند.
– اشکال ندارد. آشنازدایی نکردیم. قسمت اول هم آشنازدایی نکردیم و فقط قسمت دوم یک جاسوس جذاب گذاشتیم؛ آن هم به خاطر این بود که یک شانس بزرگ آوردیم. شانس بزرگ مان این بود که آقای صالحی (رییس سازمان انرژی اتمی) سعه صدر داشت وگرنه دچار مشکل می دیم. هیچ سازمانی به این شکل نیست که رییس آن خودش مستقیم زنگ بزند تشکر کند.
آقای صالحی سناریو را خوانده بود یا بعد از پخش زنگ زد و تشکر کرد؟
– تلویزیون یک مقدار ترسیده بود؛ مرتضی اصفهانی (نویسنده) به طور ضمنی مسئله را مطرح کرده بود. 9 قسمت سریال دیده شد. از طرف تلویزیون گفتند یک چیزهایی را اصلاح کنید؛ کردیم و تحویل دادیم.
پس برای همین است که در سازمان انرژی هسته ای مامور خیانتکار و جاسوس می بینیم.
– بله برای همین است که می گویم آقای صالحی سعه صدر داشت. ما با وحشت و هراس این شخصیت را در سریال گذاشتیم. انصافا آقای اصفهانی هم پای این مسئله ایستاد و حتی ابعاد آن را گسترده تر کرد. معتقدم اگر سازمانی دیگر بود حتما گیر می داد چرا مامور ما را جاسوس نشان داده اید. اگر سعه صدر باشد خیلی اتفاقات خوب در تلویزیون می افتد.
من سریالی برای پلیس نوشته بودم کل آن را رد کردند چون مامور عصبی و خشن بود. ما می خواستیم «تعبیر وارونه یک رویا» زن نداشته باشند، همانطور که در آثار جاسوسی زن و خانواده کمرنگ است. ما زن های قهرمان های اصلی را از داستان خارج کردیم. به نظرم این چیزها تازه است. من باز تکرار می کنم وزارت اطلاعات اعتماد کرد؛ پول نداغد ولی اعتماد کرد. اعتماد کرد که ی چیزهایی نشان داده شود. شما برای اولین بار می بینید که در یک دفتر با این دقت شنود گذاشته شود؟
یکی از ایرادهای پایان سریال این است که انگار به زور می خواهد مامور امنیتی را بزرگ کند.
– به نظرم به زور نیست. این تفکر به خاطر این است که خودمان خودمان را باور نداریم. البته یک مقدار به ساختار فنی فیلم ها برمی گردد ولی باز خودمان را قبول نداریم. برای همین وقتی قهرمان ما یک رفتاری انجام می دهد، نچسب می شود، هندی می شود…
آخر ما قهرمان های پذیرفته شده در سینما داشته ایم؛ الی ماشاءالله نقش های اکشن جمشید هاشم پور.
– این مامور عملیاتی است، کارشناس فکری داریوش ارجمند است.
تا قسمت آخر ما حرکتی از ناصر نمی بینیم که نشان از عملیاتی بودن او داشته باشد؛ به همین خاطر همین رفتارش در قسمت آخر پذیرفتنی نیست.
– چرا؛ اول سریال صحنه اکشن داشتیم. در ارمنستان فرار کرد. اسلحه کشید، دو نفر را کشت. ما یک سکانس عالی در ارمنستان گرفته بودیم اما باز آن جا هم دچار مشکل شدیم. یکی از آن دو ماشین که دنبال هم بودند باید تصادف می کرد و ماموران آن طرف نابود می شدند و ماشین دیگر فرار می کرد. امکانات نبود که این صحنه را بگیریم ولی صحنه اکشن گرفته بودیم پس قهرمان عملیاتی را نشان داده ایم. نمی دانم چرا یادتان نمانده. در قسمت چهار و خیلی زود نشان دادیم. البته اگر الان سناریو را بنویسم ارمنستان را وسط فلش بک می گذارم.
در شکل فعلی مسیر داستان از قسمت چهار عوض می شود.
– بله، عملیات قهرمانی در قسمت یک و دو و سه و چهار داشتیم. یعنی اینطور نبود که الکی روی قهرمان سوار شویم.
در صحبت های تان اشاره کردید قهرمان تان سیاوش مشرقی باشد اما در طول داستان در سایه است. یعنی آنقدری که داستان محسن و ژاله و هاشم جاوید و دیگران را می بینیم، سیاوش را نمی بینیم.
– منظور این نیست که سیاوش در همه فیلم حضور داشته باشد. قهرمان اصلی کسی است که یا درباره اش حرف می زنند یا به او می رسند. از ابتدای فیلم درباره این قهرمان (برازنده، دانشمند هسته ای) حرف می زنیم. داستان سریال دو عشق عجیب و غریب دارد ولی از عشق عجیب و غریب به برازنده می رسیم. یعنی حتی از عشق روانبخش به برازنده می رسیم.
درباره تصویر ماموران امنیتی هم صحبت کنیم. بازی داریوش ارجمند زیاد از حد نبود؟
– اصلا اینطور نبود. اولا من برای اولین بار در این سریال نشان داده ام که یک مامور امنیتی یک مجرم را می زند یا یک مامور امنیتی برای دیگری اسلحه می کشد. اگر شما همچین چیزی سراغ دارید به من بگویید. من سر همان مامور امنیتی که دعوا می کند با مشاورم بحث کردم؛ مشاورم اجازه داد این کار را بکنم ولی خیلی هم راضی به این نبود که او را بزند. کما اینکه وقتی اسلحه را در دهان قهرمان داستان می کند یعنی در آمد. شما ندیدی. ما چند چیز جنگیدیم. مامور اطلاعاتی عصبانی بشود، داد بزند. چرا؟ چون می خواستم این مجموعه باورپذیر باشد. مگر مامور امنیتی ناراحت و عصبی نمی شود؟ به ژاله موید سیلی می زند.
حالا شما نمی بینید چون کوتاه شده ولی نکته اینجاست که اینها را در فیلم های دیگر ندیده اید. اصلا اجازه نمی دهند این اتفاق ها بیفتد. در حالی که بحث اصلی من این بود که مامور اطلاعاتی ناراحت می شود، عصبانی می شود، حتی سیگار می کشد. صحنه سیگار کشیدن دو مامور را درآوردند. البته همه جای دنیا کشیدن سیگار در فیلم ها ممنوع شده اما من گفتم یک قهرمان اطلاعاتی می تواند سیگار بکشد؛ مگر در عالم واقع نمی کشد؟ نکته اینجاست که خیلی اتفاقات در این سریال افتاده که در دیگر سریال ها نیفتاده.
در سریال «جستجوگران» محمدعلی سجادی قهرمانش (مسعود رایگان) که مامور مبارزه با مفاسد اقتصادی بود را با سیگار نشان داد اما این صحنه کوتاه شد.
– الان که اجازه نشان دادن سیگار وجود ندارد، مامور اطلاعاتی که اصلا نباید سیگار به دست باشد.
مثال هایی که زدید و گفتید اولین بار در سریال شما برای ماموران امنیتی رخ داده مربوط به سریال های تلویزیونی است دیگر، چون در سینما نمونه های مختلفی از عاشق شدن، تمرد و … داشته ایم.
– منظورم سریال های تلویزیونی است.
در قسمت های اول چند صحنه تعریف و گریز خوب داشتید که اتفاقا به مضمون جاسوسی سریال خیلی کمک کرد. در ادامه کم می شود و در پایان که باید اوج بگیرد، خبری از آن نیست.
– شاید؛ من این مسئله را رد نمی کنم. اصلا چیزهایی که در فضای مجازی نوشته شده درست است ولی می گویم رفتار ما هم در پرداخت داستان غلط نیست، ضمن اینکه ما نخواستیم اقتدار ماموران امنیتی را زیر سوال ببریم. یادتان باشد در ابتدای داستان مامور امنیتی در داخل موساد منبع دارد که این را هم تا حالا در تلویزیون ندیده ایم چون اینقدر زیرنویس داشت یک عده این چیزها را ندیدند.
اگر فرصت داشتید به شکل دیگر تدوین می کردید که این اتفاق برای سریال رخ ندهد؟
– ما به تلویزیون پیشنهاد دادیم صبر کنید سریال را به طور کامل مونتاژ کنیم و به شما بدهیم. کمبودهایی را هم که داریم در ارمنستان بگیریم.
چرا سیاه و سفید نشد؟
جیرانی در سریال قبلی اش «مرگ تدریجی یک رویا» با الهام از سریال های آمریکایی نوآوری هایی در تیتراژ، خلاصه داستان و روایت قصه داشت. او می خواست در این سریال جدیدش هم اتفاقات جدیدی را در ساختار سریال سازی تلویزیون به وجود بیاورد. یکی از کارهایی که او قصد انجامش را داشت، پخش سریال به طریقه سیاه و سفید بود که در آخرین لحظات تلویزیون با آن مخالفت کرد: «من از همان ابتدا تصمیم این بود که سریال سیاه و سفید پخش شود و بر همین اساس هم در طول تصویربرداری همه طراحی هایم در نورپردازی و … بر اساس پخش سیاه و سفید انجام شد.
اگر مطمئن بودم که تلویزیون سریال را سیاه و سفید پخش نمی کند، قطعا سکانس های بارانی را طور دیگری می گرفتم که خیلی از نکات در آن لو نرود اما در نهایت تلویزیون تصمیمش بر این شد که سریال را رنگی پخش کند. در هر حال اصرار من برای پخش سیاه و سفید این بود که سردی روابط بیشتر به مخاطب القا شود.»
جیرانی همچنین قصد داشت که سریالش را بدون تیتراژ ابتدایی روی آنتن بفرستد که تلویزیون با این مسئله هم مخالفت کرد: «به من گفتند که تماشاگر تلویزیون عادت ندارد سریال را بدون تیتراژ ببیند، باید حتما خلاصه داستان داشته باشد و تیتراژ و بعد سریال شروع شود؛ بنابراین در کمتر از 24 ساعت به ایده این تیتراژی که می بینید رسیدیم.»
مرتضی اصفهانی کیست؟
در تیتراژ سریال نام فردی به نام «مرتضی اصفهانی» به عنوان نویسنده کنار نام جیرانی می آید؛ فردی که اگر نامش را در گوگل سرچ کنید، اطلاعاتی درباره سابقه فیلمنامه نویسی او به دست نمی آورید، مگر همین سریال جیرانی. البته در همین سرچ گوگلی به صفحاتی برمی خورد که نام اصفهانی در کنار نام بهروز افخمی و پروژه «روباه» دیده می شود. او در واقع همان مشاور و رفیق افخمی است که خودش از ماموران قدیمی وزارت اطلاعات است و در اینجا در کنار جیرانی به عنوان فیلمنامه نویس حضور داشته.
جیرانی درباره اینکه چرا نام او به عنوان نویسنده در تیتراژ آمده می گوید: «من حقوق معنوی همه کسانی که کمک می کنند را رعایت می کنم، ضمن اینکه طرح اولیه تعدادی از فیلم های پلیسی جاسوسی که طی این سال ها ساخته شده برای مرتضی است. به گفته خودش، طرح «به رنگ ارغوان» هم متعلق به او بوده. البته من هیچ وقت این موضوع را از حاتمی کیا نپرسیدم و به استناد حرف خودش این را می گویم. در هر حال او در نگارش فیلمنامه «تعبیر وارونه ی رویا» حضور پررنگی داشت و خیلی از موقعیت های داستانی و پیچش های داستان متعلق به اوست.»
چگونگی انتخاب بازیگران
– جیرانی در «تعبیر وارونه ی رویا» ترکیبی از بازیگران سینما و تئاتری را در کنار تعدادی بازیگر جوان و ناشناخته قرار داده بود. او درباره رسیدن به این ترکیب می گوید: «برای نقش ناصر چندین گزینه را مد نظر داشتیم. بعد از بالا و پایین کردن گزینه هایم در نهایت با همفکری رحمان سیفی آزاد به امیر جعفری رسیدیم که آمد. خیلی با هم حرف زدیم و برای این نقش قرارداد بست. فرزین صابونی و الهام کردا را هم رحمان به من معرفی کرد.
البته بازی کردا را در یکی دوتا کار دیده بودم اما از فرزین کاری ندیده بودم. هر دوی شان آمدند و دیدم برای نقش ها مناسب هستند. فرهاد قائمیان هم قرار بود نقش دیگری در این سریال بازی کند ولی در نهایت دیدیم برای نقش محسن روانبخش بهتر است.
نیما نادری را هم ستاره اسکندری به من معرفی کرد. او پسر بزرگ علیرضا نادری است. برای نقش دختر ناصر هم با چند بازیگر صحبت کردیم اما تصمیم بر این شد که از بازیگران ناشناخته استفاده کنیم. از خیلی ها تست گرفتیم و سرانجام آزاده سدیری برای این نقش انتخاب شد.»
امیدواریم از این مطلب بهره کافی را برده باشید ، بزودی با شما همراه خواهیم بود در یک مطلب تازه تر از دنیای تلویزیون
مجله اینترنتی گلثمین آرزوی بهترینها را برای شما دارد.