[ad_1]
با مجله اینترنتی گلثمین در یک مطلب تازه از شعر همراه باشید :
شعر در لغت چامه، سرود، سخن و چکامه نیز خوانده می شود
شعر کلامی تاثیر گذار
شعر یک واقعه ناگهانی است، از سکوت بیرون میآید و به سکوت برمیگردد.شعر سخنی است خیال انگیز که از اقوالی موزون و متساوی ساخته شده باشد.از روزی که انسان شعر را شناخته است، آن را ملازم وزن یافته و آهنگ و وزن شعر، او را مسحور و مفتون خویش ساخته است.
شعر چیست؟
شعر، در لغت بمعنی دانش و فهم و ادراک است که چامه، سرود، سخن و چکامه نیز خوانده شده است و در تعریف شعر گفته اند که: کلامی است موزون و مقفی که دارای معنی باشد، و این تعریف شعر است. از روزی که انسان شعر را شناخته است، آن را ملازم وزن یافته و آهنگ و وزن شعر، او را مسحور و مفتون خویش ساخته است.
به همین جهت ارسطو که نخستین کسی است که رساله ای در بارهء شعر از او در دست است، شعر را در مقابل نثر قرار می دهد و از شعر، سخن موزون را اراده می کند.
حکمای دورهء اسلامی نیز همیشه شعر را همراه و همزاد وزن شناخته اند؛ چنان که ابوعلی سینا بلخی می گوید: شعر سخنی است خیال انگیز که از اقوالی موزون و متساوی ساخته شده باشد.
زبان شعر
زبان شعر بسیار دقیق تر و عالی تر از زبان نثر است
نخستین نکته ای که در بارهء زبان شعر باید گفت این است که در آن، لفظ به دو اعتبار در کار است:
1. به اعتبار دلالت بر معنی
2.دیگر به اعتبار صورت و هیئت خاص خود.
شاعر به صورت الفاظ بی اعتنا نیست. هرکلمه ای نزد او چهره ای دارد، درست مانند چهرهء مردمان، یکی سرد و خشک و یکی گیرنده و دلنشین، این یک نرم دلاویز، آن یک تند و خشم انگیز. اینجا کلمات سکه های بی زبان نیستند، جان دارند و با هم مهر و کین میورزند، مجمع بعضی هم لطف و آرامش است و اجتماع بعضی دیگر سراسر ستیز و پرخاش.
شاعر با این وجود های زنده سرو کار دارد، خوی و چهرهء هریک را خوب می شناسد، یکی را می خواند، یکی را میراند، این را با آن آشتی می دهد، آن را از این جدا می کند، به تدبیر و افسون از این پراکندگان، گروهی می سازد که همدل و هم آهنگ، به فرمان او روان می شوند تا دل و جان شنونده را به کمند بیارند و او را به آنجا ببرند که شاعر خواسته است. زبان شعر را خود شاعر می سازد.
در عالم شعر سکه ها را خود شاعر رواج می دهد. آزادی و اختیار شاعر در انتخاب الفاظ به او مجال میدهد که کلمات را، نه همان برای بیان معنی، بلکه از نظر صورت نیز برگزیند و به طریقی خاص مرتب کند و در ترکیب کلام نیز شاعر می تواند از عادت جاری تجاوز کند.
زبان شعر، زبان کارکرده و دقیق و صیقل یافته است و در آن هیچ سهل انگاری و مسامحه ای روا نیست زیرا که هم هدف و غرض زبان شعر بسیار دقیق تر و عالی تر از زبان نثر است و هم توقع شنونده و خواننده از شعر بیشتر است، به سبب همین دقت و ظرافت بیان است که شعر در خاطره ها می ماند و بر اثر آن در زبان جاری نیز تاثیر می کند.
شعر خوب
مرحوم استاد بهار معتقد بود که : شعر خوب یعنی احساسات موزونی که از دماغ پرهیجان و از روی اخلاق عالی تری برخاسته باشد. لغت، اصطلاحات، حسن ترکیب، سجع، وزن و قافیه، صحت یا سقم قواعد و مقررات نظم، هیچ کدام در خوبی و بدی شعر نمی توانند حاکم و قاضی واقع شوند.
هرچه هیجان و اخلاق گوینده در موقع گفتن یک شعر یا ساختن یک غزل، قوی تر و نجیب تر باشد، آن شعر بهتر و خوبتر خواهد بود.
شعر و تاثیر آن
شعر از جهت کلام بودنش نیازمند به این است که بتواند در نفوس انسانی تاثیر بگذارد و با صنعت کاریهایی از حدود حرفهای عادی خارج باشد. شعر وقتی به غایت خود نائل میشود که در نفوس تصرف کند و تاثیر، یعنی عاطفه و خیالی را که در شعر هست، به دیگران سرایت دهد.
شعر و تفاوتهای آن با نثر
واژه ها در شعر بار مفهومی خاصی را بر دوش می کشند
شعر و نثر هر دو از حروف و کلمه ساخته میشوند. به هر دو، کلام اطلاق میشود. در این جهت از همدیگر فرق نمیکنند. آنچه شعر و نثر را از هم جدا میسازند این عوامل است؛ ۱ـ هر کلامی که از وزن عروضی «متساوی» و «متکرر» و قافیه واحد برخوردار باشد، آن کلام شعر است نه نثر.
«خواجه نصیر» در اساس الاقتباس مینویسد: «نظر منطقی خاص است به تخییل و وزن را از آن جهت اعتبار کند که وجهی اقتضای تخییل کند، پس شعر در عرف منطقی کلام مخیل است و در عرف متأخران، کلام موزون مقفی».
البته این معیار، به اشعار کلاسیک اختصاص دارد، وگرنه، شعر نو نه وزن دارد و نه قافیه اما به آن، شعر اطلاق میگردد. پس اینکه وزن و قافیه را به عنوان معیار تعیین کردیم، فقط در جهت اثباتی آن میباشد یعنی هر کلامی که وزن (متساوی و متکرر) و قافیه داشته باشد، شعر است. اینگونه نیست که اگر نداشته باشد نثر است.
۲ـ شعر مبتنی بر پایههای مشخص است. این پایهها شعر را قوام بخشیدهاند. خارج شدن از آن ممکن است، ساختمان آن را زیان و خطر برساند اما نثر اینگونه نمیباشد. شعر، مختص به اهل خود است.
چنانچه در تعریف براهنی از شعر ذکر شد که: «شعر یک واقعه ناگهانی است، از سکوت بیرون میآید و با سکوت بر میگردد.» یعنی شعر طوری است که وقتی شاعری شعرش را میسراید، کس دیگر نمیتواند آن را ادامه دهد.
۳ـدر نثر هدف رساندن پیام است به مخاطب؛ لیکن در شعر هدف تنها انتقال نیست، تأثیر و لذت نیز جزء هدف شعر است. بر این اساس، نثر از پیچیدگیهای کمتری نسبت به شعر برخوردار است و مخاطب زودتر به پیام آن میرسد ولی در شعر، مخاطب تلاش میکند که در عین بدست آوردن پیام، از شعر لذت ببرد. برای این منظور مجبور است شعر را در لفافه زیبایی پیچانده تحویل مخاطب دهد.
۴ـ نوعی از نثر هست که در آن از صنایع بدیع و بیان زیادتر از معمول استفاده میشود. این نوع نثر را نثر ادبی میخوانند. به دلیل وجود صنایع، تأثیرات آن، افزون از نثر معمول میباشد. چیزی که این نوع نثر را از شعر باز میشناساند، نوع کششی که قدرت تأثیر گذاری شعر را افزایش میبخشد.
۵ـ در نثر نویسنده مجبور نیست از صنایع بدیع و بیان استفاده نماید اما در شعر، شاعر ناچار است کلام خود را با تصویر درهم آمیزد. چرا که هدف شاعر متفاوت از هدف یک نویسنده است. بدین لحاظ «خیال» را از عنصر اساسی در شعر برشمردهاند.
۶ـ دست نویسنده در نثر باز است. میتواند از کلمات راحتتر استفاده کند ولی در شعر اینگونه نیست.
شاعر نمیتواند از هر نوع کلمه استفاده کند. هر کلمه نمیتواند پیام شاعر را منتقل کند. خیلی از کلمات است که با ساخت زبان شعر نمیخواند. بسیاری از واژهها نمیتوانند حامل تمام معنایی باشند که شاعر آنها را قصد کرده است. از این جهت واژههایی را بر میگزیند که بتوانند بار مفهومی خاصی را بر دوش بکشند.
۷ـ نثر تابع قوانین دستوری است. هر کلمه جای مشخص خود را دارد. اما در شعر، شاعر ملزم نیست که تابع دستور باشد. شاعر با درهم ریختن شکل دستوری کلام، به آن، صورت شعری بخشیده است.
۸ـ نثر اغلب در بعد خاصی و در زمانهٔ معینی شکل میگیرد از این جهت همیشه با «تاریخ خود» همراه است. شکل خود را در زمان و جهت خاصی آشکار میسازد؛ ولی شعر با «تاریخ خود» حرف نمیزند.
شعر از مقوله خاصی صحبت نمیکند و در زمانه معینی به گردش نمیافتد بلکه از تمام مقولههای علمی، تاریخی، اجتماعی و… گفتگو میکند و در تمام زمانهها سفر مینماید. برای شعر نمیتوان تاریخی را مشخص ساخت و بعد خاصی را تعیین نمود.
۹ـ نثر هم یک زبان است شعر هم یک زبان، لیکن شعر زبانی است که از حدود زبان نثر گذشته به زبان مستقلی دست پیداکرده است.
به عبارت دیگر شعر ساخت عمقی زبان است و نثر ساخت ظاهری زبان. در نثر، نویسنده، به رعایت نمودن قوانین دستوری اکتفا میکند در حالیکه شاعر میکوشد تا با شکستن بنیان دستور و آمیختن شکل و محتوا، شعر را از سطح به عمق هدایت نماید.
شاعر کیست ؟
شاعر می تواند با شعر خوب انسان را متوجه خطا ها، پلیدیها و بدیها یش گرداند
شاعر نقاش زبر دستی است که خوبیها و بدی ها را مجسم می نماید و مناظر جامعه خود را با بهترین طرزی بیان می سازد. شاعر، با سرودن اشعار نغز و با انتخاب معانی لطیف و بدیع توجه همه را بخویش معطوف میدارد و افکار خود را بر دیگران تحمیل می کند.
شاعر، با نوشتن اشعار و مقالات مهیج و آتشین، مفاسد اجتماع را روی صفحات کاغذ درمی آورد و علیه ظلم و استبداد و بیدادگری به مبارزه می پردازد؛ از دوران گذشته تا کنون هر نهضت و انقلاب، هر ترقی و تعالی، هر جنبش و فعالیتی که در بین جوامع بوجود آمده، تنها در سایهء تذکر گویندگان بوده است.
شاعر با الهام خدایی با توجه به حقایق، یا سیر در آفاق و انفس، برای ما سخن میراند و گمگشتگان وادی ضلالت و بیخبری را به صوب صواب و حقیقت راهنمایی و رهبری میکند. به عقیدهء دیگر، شاعر یک ماموریت خدایی دارد تا بشر گمراه و سرگردان را متوجه خطا ها، پلیدیها، بدیها کرده، راه و چاه را بشناساند.
اینکه می گویند مقام شعرا و نویسندگان والاست، نه از آن جهت است که آنها الفاظ و عباراتی را به صورت نوشته ها و اشعار در می آورند؛ بلکه از لحاظ تفوق فکری و برتری فهم و قوهء عاقله است.
شعرا و نویسندگان سالها رنج برده و از خوب و بد جامعه اطلاع حاصل کرده اند؛ با همه کس محشور شده و از افکار و آرزوی عموم طبقات آگاهند؛ از این رو سخنان آنان بر جان و دل می نشیند، و همه چون غذای مطبوعی، ترانه های آنها را نوش جان می کنند.
گردآوری: بخش فرهنگ
منابع:
danesh.roshd.ir
groups.google.com
امیدواریم از این مطلب بهره کافی را برده باشید ، بزودی با شما همراه خواهیم بود در یک مطلب تازه تر از دنیای شعر
مجله اینترنتی گلثمین آرزوی بهترینها را برای شما دارد.