[ad_1]
با مجله اینترنتی گلثمین در یک مطلب تازه از سینما همراه باشید :
مجموعه فیلمهای «مدمکس»، داستان مکس راکتاناسکای است؛ یک افسر پلیس، که در دنیایی پساآخرالزمانی که جنگ بر سر بنزین است، در پی اتفاقاتی (کشتهشدن همسر و دخترش) یکه و تنها میماند و باید با وحشیهایی که «نایتویندر» نام دارند و فقط آدم میکشند، مبارزه کند و جان خود را نجات دهد. در فیلم اول که در استرالیایی در آینده نامعلوم میگذرد، محیط هنوز آنقدر بدوی نشده است؛ اما فیلم به فیلم، محیط وقوع داستان بدویتر میشود و در فیلم چهارم، ما با زمین، پس از رخدادن جنگ هستهای روبهرو هستیم؛ زمینی که به یک بیابان بسیار بزرگ بدل شده است و جنگ حالا علاوه بر بنزین، بر سر آب هم هست. فیلم طرفداران و مخالفان خود را دارد؛ چه در خارج از ایران و چه در ایران. این متن تلاشی است برای بررسی منصفانه نقاط ضعف و قوت فیلم.
۱. منتقدانی که فیلم را دوست دارند، چه داخل ایران و چه خارج از ایران، میگویند این فیلم به عمد داستان ندارد؛ خط داستانی را به صفر رسانده است و کل فیلم یک تعقیب و گریز طولانی و یکنفس است و تنها توقفها هم برای برنامهریزی حرکت بعدی و یافتن مسیر بعدی و شروع نبردی دیگر است. فیلمی که قرار است آدرنالین خون را بالا ببرد و هیجان صِرف باشد. واقعیت این است که از این نظر حق با همین منتقدان است؛ در «مدمکس: جاده خشم» هیچ رشته داستانی محکمی وجود ندارد. وحشیها در بیابان مدمکس را میگیرند و بعد که فیوریسا، دختر رئیس وحشیها، فرار میکند، وحشیها بهدنبال آنها میروند و از قضا مدمکس را هم کتبسته میبرند. مدمکس فرار میکند و مسیرش با فیوریسا و همراهانش گره میخورد و حالا مدمکس و فیوریسا بدو، وحشیها بدو و معلوم است که پیروز کیست.
«مدمکس: جاده خشم»، مقدمه ندارد یا شاید مقدمهاش سه فیلم قبلی فیلمساز باشند؛ اما سه فیلم قبلی برای شناخت مدمکس کافی هستند و ما هیچ اطلاعی از فیوریسا نداریم؛ قرار هم نیست داشته باشیم: انتخاب چارلیز ترون در این نقش از همان ابتدا خیال را راحت میکند که او نقشی مثبت دارد و کنار مدمکس قرار میگیرد. بنابراین فیلمساز اساسا با انتخابی تیپیک، شخصیتپردازی را کنار گذاشته است: دو شخصیت مثبت داریم که چند زن بیچاره همراهشان شدند و یک گروه وحشی. استفاده از کاراکترهای تیپیک در هیچ فیلمی ایراد نیست؛ مشکل اینجاست که در «مدمکس» هیچ آدم باهوشی نداریم: وحشیها همانطور که از نامشان پیداست، آدمهای بدوی و دیوانهای هستند که اصلا فکر نمیکنند.
۲. فیلمهای هیجانانگیز اغلب چنین روندی را دنبال میکنند: در واقع میتوان گفت این فیلمها طوری طراحی میشوند که آدرنالین خون را آرامآرام بالا ببرند و در دقایق پایانی آدرنالین خون را به حداکثر میزان ممکن برسانند، طوریکه مخاطب نتواند روی صندلی خود بند شود. «مدمکس: جاده خشم» را اگر سکانسبندی کنیم، میتوانیم ساختارش را در جدولی که در ذیل آمده خلاصه کنیم.
اگر به این جدول نگاه کنید، متوجه میشوید که حدود ۹۰ دقیقه از این فیلم، اکشن محض است و با کمکردن زمان تیتراژ پایانی میبینید که فیلم در مجموع ۲۵ دقیقه زمان برای پرداخت شخصیتهایش داشته است؛ اما این مدتزمان را هم صرف حرفهای کلیشهای و نقشهکشیدن برای ادامه راه کرده است. در واقع فیلم با این ساختاری که میبینیم، شبیه یک بازی ویدئویی است که هر مرحلهاش یک سروشکل دارد و با هر بار کشتن غول یک مرحله، به مرحله بعد میروید. انگار دارید فیلم «Crank» با بازی جیسن استتهم را با ظاهری آخرالزمانی و البته بودجهای چند ده برابری تماشا میکنید.
۳. عدهای «مدمکس: جاده خشم» را فیلمی فمینیستی توصیف کردهاند و فیلم هم المانهای لازم برای القای چنین فکری را دارد: در لشکر وحشیها زنی حضور ندارد. رئیس وحشیها از زنان سوءاستفاده میکند. فیوریسا و عروسهایی که فراری داده است به دنبال سرزمینی هستند که صلح و آرامش را در آن ترویج دهند. در سرزمین سبز که حالا وجود ندارد، فقط چند زن زنده ماندهاند و درنهایت هم فیوریسا و دیگر زنان پیروز میشوند. انگار اصلا «مدمکس: جاده خشم» یک بیانیه دفاع از حقوق زنان است؛ اما راستش این تنها پوسته فیلم است و ادعای آن.
اگر به فیلمهای قبلی هم نگاه کنیم، میبینیم که طرفداری از حقوق زنان فقط در این فیلم چهارم بروز دارد و موضوعی ریشهدار در مجموعه فیلمهای میلر نیست. در واقع میشود گفت با توجه به تغییر زمانه، میلر تصمیم گرفته است کمی نان به نرخ روز خوردن را تجربه کند؛ اما اگر این دیدگاه بدبینانه را هم کنار بگذاریم و در فیلم دقیق شویم، میبینیم تصویر فیلم از زنان، بسیار کلیشهای است: زنهای فیلم یا کارخانه جوجهکشی رئیس هستند و حتی پس از فرار هم هیچ ارادهای از خود ندارند یا شبیه زنان سرزمین سبز، موجوداتی ژولیده شبیه جادوگران هستند که اتفاقا کمی آیندهبینی هم در ذاتشان هست یا شبیه فیوریسا هستند؛ زنی که هیچ ویژگی زنانه ظاهری و باطنیای ندارد و مثل یک مرد میجنگد.
برخی هم میگویند این فیلم آخرالزمانی است و خبر از آینده سیاه بشری میدهد. راستش این هم تنها ظاهری برای میلر بوده است که بتواند در محیطی بسیار بدوی داستانش را روایت کند و جز این کاربرد دیگری برای او نداشته است. فیلم میلر هیچ ربطی با تلخی و فلسفهای که در فیلمهای آخرالزمانی مثل«متروپلیس» در جریان است، ندارد.
۴. آیا «مدمکس: جاده خشم» فیلمی است که هیچ ظرافتی ندارد؟ قطعا اینطور نیست؛ «مدمکس: جاده خشم» شاید فیلم نباشد و فقط تصاویری متحرک از تعقیب و گریزی طولانی باشد؛ اما از نظر بصری فیلمی پذیرفتنی است و اگر فیلم ویژگی و نقطه قوتی داشته باشد در طراحی بصری تصاویرش است؛ تصاویری که مدیون کار جورج میلر، بهعنوان طراح آنها، جان سیل، فیلمبردار و گروه جلوههای ویژه فیلم است. قاببندیهای میلر در صحنههای اکشن با کمک تدوینگر فیلم، جریانی بسیار سیال دارند و همین باعث میشود تماشای این فیلم، که گفته میشود بیش از دوهزارو ۷۰۰ کات دارد، چشم را خسته نکند.
سکانس درگیری در توفان شن، با اینکه تا حد بسیار زیادی مدیون فناوریهای دیجیتال است، بسیار دیدنی از آب درآمده است و از نظر قاببندی شبیه نقاشیهای کلاسیک شده است و همچنین سکانس درگیری در شب (که البته در نور روز فیلمبرداری شده و با استفاده از فیلتر حالت شب به آن داد شده است) هم تعلیقی دارد که دیگر صحنههای فیلم ندارند. جز این دو سکانس، بقیه صحنههای اکشن فیلم کاملا تکراری هستند و نمونه آنها را دیدیم و فقط اینبار تام هاردی و چارلیز ترون هستند که در این صحنههای اکشن خودنمایی میکنند؛ البته برای درک پیچیدگیهای طراحی صحنههای فیلم پیشنهاد میکنم مقاله مفصل «یک قصه مصور: جلوههای ویژه مدمکس: جاده خشم»، نوشته ایان فیلز، را بخوانید که به نکتههای جالبی درباره گرفتن صحنههای مختلف اکشن و غیراکشن اشاره کرده، آنها را کالبدشکافی کرده است و بعد از خواندن این مقاله میبینید که هرچند منتقدان دوستدار فیلم ادعا میکنند این فیلم «اولد اسکول» است، یعنی با تکنیکها و ترفندهای اکشنسازی قدیم و پیش از سلطه فناوری دیجیتال ساخته شده است، اما راستش تقریبا تمامی فیلم متکی به حضور جلوههای ویژه کامپیوتری و طراحی پسزمینه و پیشزمینه دیجیتالی و استفاده مکرر از پرده آبی است و گروه جلوههای ویژه آنقدر کار خود را با ظرافت انجام دادهاند که حس میشود فیلم در محیط واقعی فیلمبرداری شده است.
۵. فیلمهای سرگرمی برای سرگرمشدن مخاطب ساخته میشوند و هرکس میتواند هر طور دوست دارد، سرگرم شود. مشکل شاید اینجا باشد که برخی پس از دیدن یک فیلم سرگرمکننده بدون محتوا مثل «مدمکس: جاده خشم»، احساس گناه میکنند و رویشان نمیشود بگویند از دیدن این تصاویر هیجانی صِرف و از دیدن این فیلم که سرگرمی خالص است و هیچ محتوایی ندارد، لذت بردهاند و برای حفظ کلاس هم شده، دنبال مفاهیم عمیقی در آن میگردند و فلسفهبافی میکنند و حتی معانی عجیبوغریبی برای سکانسهای مختلف فیلم میتراشند.
«مدمکس: جاده خشم» هم مثل خیلی فیلمهای دیگر، مدتی نقل محافل است تا قسمت بعدی آن ساخته شود یا فیلمی با تبلیغات بیشتر از آن ساخته شود. «مدمکس: جاده خشم»، فیلمی است که تاریخ انقضا دارد و خیلی زودتر از آن چیزی که فکرش را بکنید، فراموش میشود؛ درست همانطور که تا همین یکی، دو سال پیش که قرار شد «جاده خشم» ساخته شود، کسی یادش نبود مل گیبسن با فیلمهای «مدمکس» معروف شده است و اسم قسمت دوم این فیلم، «مدمکس: جنگجوی جاده» و قسمت سوم آن، «مدمکس: توفان رعد» است.
این فیلمها صرفا برای ثبت در تاریخ ارزش دارند و البته بزنگاهی هم برای منتقدان هستند… . اگر واقعا فیلمهای اکشن را دوست دارید، چنانچه «مدمکس: جاده خشم» را با کیفیت بسیار خوب ببینید، حتما لذت میبرید؛ اما اگر خیلی فیلم اکشن دوست ندارید، بهتر است وقت خود را با این تصاویر متحرک بیسروته تلف نکنید.
امیدواریم از این مطلب بهره کافی را برده باشید ، بزودی با شما همراه خواهیم بود در یک مطلب تازه تر از دنیای سینما
مجله اینترنتی گلثمین آرزوی بهترینها را برای شما دارد.