با مجله اینترنتی گلثمین در یک مطلب تازه از گفتگو با ورزشکاران همراه باشید :
تقریبا همه با هم داد می زدند و بلندترین صدا هم از آن وحید شمسایی بود که تیمش دو گل از حریف عقب بود. انگار که فینال جام جهانی باشد. همه با نهایت قدرت بازی می کردند. سر داور فریاد می کشیدند. مصطفی نظری برای در آوردن توپ از روی خط دروازه خودش را به تیر می کوبید. امیر و وحید شمسایی بازی دیشب آرسنال و بایرن مونیخ را برای شاهد می آوردند تا ثابت کنند توپ شان از خط دروازه رد شده است و هیچ نشانی از بازی تمرینی به چشم نمی خورد.
نکته بارز اما این بود که همه سعی می کردند بیش از این با روان شمسایی بازی نکنند و آنها که کنار زمین بودند، دعا می کردند تیم او نبازد. خود شمسایی هم کوتاه نمی آمد و چند بار زمان مسابقه را اضافه کرد تا بالاخره با یک گل برادرش و پنالتی که خودش زد، بازی مساوی تمام شود؛ پنالتی که برای خودش داستانی دارد.
موقعی که پشت توپ می ایستد همه مطمئن هستند که گل می شود. حتی دروازه بان هم چشم هایش را می بندد و بیخودی به گوشه ای می پرد تا توپ زیر طاق بخورد و تمام؛ اما بازی که تمام شد، یکدفعه همه چیز فروکش کرد.
شمسایی حالا آرام آرام است و دارد با بچه های تیم شوخی می کند. همان طور شوخی شوخی به بازیکنانش می فهماند که اگر روز یکشنبه و بعد از تعطیلات یک دقیقه دیر سر تمرین بیایند، حساب شان با کرام الکاتبین است.
حالا در 40 سالگی او سیاست را هم چاشنی کارهایش کرده و وقتی برای مصاحبه کنارمان می نشیند، سخت می شود از زیر زبانش حرف کشید. سعی می کند طوری پاسخ سوالات را بدهد که به کسی برنخورد اما می شود لحن کنایه آمیز و با طعنه صحبت کردنش را در تک تک جملاتی که راجع به خانواده فوتسال و تیم ملی می گوید، فهمید.
این حاصل گفتگوی ما پس از نزدیک دو ماه تلاش با وحید شمسایی، آقای گل فوتسال جهان و بدون شک یکی از نوابغ فوتسال دنیاست، کسی که مدعی است اگر 400 ساله هم بشود باز انگیزه دارد و از این هم بهتر بازی خواهد کرد.
چرا فضای فوتسال اینقدر متشنج است؟ بعضی ها می گویند خود وحید شمسایی عامل بسیاری از این دعواها در جریان مسابقات است و با جار و جنجال تیمش را برنده می کند.
– من در زمین شلوغ بازی درآورده ام؟ یکدانه را نشان بده.
توی همین تمرین همه از شما حساب می برند، در مسابقه که جای خود دارد.
– تمرین من عین مسابقه است. شما از بازیکنان من بپرسید. من از شنبه تا پنجشنبه توی تمرین داد و بیداد می کنم اما حین مسابقه یک کلام هم حرف نمی زنم. وسط نیمه چرا داد و بیداد می کنم اما در زمینه نه.
همه می گویند شما داور را تحت تاثیر قرار می دهید.
– در همه جای دنیا داور باید هوای بازیکن بزرگ را داشته باشد. مسی و رونالدو هر خطای کوچکی روی شان انجام شود، داور سوت می زند. من اعتقاد دارم که بالاخره چربش داوری روی بازیکن بزرگ بیشتر است ولی این چربش عمدی نیست. خود من هم هیچ وقت به داوری کاری نداشته ام. باختم که باختم، به داور ربطی ندارد.
خیلی از کارشناسان معتقدند فوتسال ما افت کرده است. شما هم به این افت اعتقاد دارید؟
– نه، ما افت نکرده ایم؛ به لحاظ نیروی انسانی خیلی هم پیشرفت کرده ایم. فقط به لحاظ آمار و ارقام یک مقدار ضعیف شده ایم اما فوتسال بازی کردن مان خیلی خوب شده است.
همین آمار و ارقامی که می گویید، چرا افت کرده؟
– چون خانواده فوتسال، خانواده قشنگ و درست و درمانی نیست. هیچ کس با هیچ کس خوب نیست. همه با هم مشکل دارند. خود من اولی اش هستم. با 40 نفر توی فوتسال مشکل دارم. آن 40 نفر با 400 نفر مشکل دارند. آن 400 تا هیچ کس را قبول ندارند. سر همین قضیه داریم لطمه می خوریم وگرنه جایگاه فوتسال ما خیلی بالاست.
امیر قلعه نویی جمله معروفی دارد که می گوید من مثل قطار در حال حرکت هستم و به خاطر همین همه به من سنگ می زنند؛ شما هم چنین اعتقادی دارید؟
– به امیر خان ژنرال ارادت زیادی دارم ولی نکته ای هست، وقتی تو مربی هستی، دائم در حال حرکت نیستی. من همه اش بالا نیستم، پایین و وسط هم دارم ولی حالا چون من به جایی رسیده ام، جلویم سنگ اندازی می کنند و احتمالا برخی حسودی شان می شود. طبیعی هم هست. من هم دوست دارم جای رونالدو باشم.
به خاطر همین حسادت ها سرمربی تیم ملی نیستید؟
– درباره سرمربیگری تیم ملی چندین بار به من پیشنهاد دادند اما من سرمربی تیم تاسیسات دریایی بودم و به این تیم تعهد داشتم. باشگاه رفتن من را قبول نکرد و من چون آدم حرفه ای هستم، هیچ گاه اصل و اصولم را تحت هیچ شرایطی زیر پا نمی گذارم.
یعنی به خاطر اختلاف تان با آقای افتخاری و کفاشیان نبود؟
– اتفاقا آقای افتخاری خیلی دنبال من بود ولی باشگاه نگذاشت. از طرف فدراسیون چندین مرتبه با من جلسه گذاشتند اما نشد. الان هم که تیم ملی سرمربی دارد و ما حمایتش می کنیم، البته اگر کسی بهش تلفن نزده باشد.
تنها آرزوی شما که برآورده نشده، سرمربیگری تیم ملی بوده است.
– نه! آرزو نیست. برای من آرزو نیست. وحید شمسایی اگر خوب باشد، می برندش؛ وگرنه توی خانه می نشیند، تمام! به خاطر همین من برای موفقیتم تلاش می کنم. امروز گذشت، فردا باید بهتر باشم. بله، آرزوی من این بود که فینال جام جهانی بازی کنم که نشد اما سرمربیگری تیم ملی برای من آرزوی کوچکی است.
تحلیل تان نسبت به شرایط الان تیم ملی چیست؟
– شرایط خیلی خوب است و وظیفه ما هم حمایت است.
اما برخی بازیکنان شما که به تیم ملی دعوت شده بودند، نرفتند؛ مثل مصطفی نظری.
– مصطفی نظری چون با احترام با او برخورد نشد نرفت.
ولی می گویند بازیکنان تیم وحید شمسایی به خاطر او به تیم ملی نمی روند.
– نه، هیچ ربطی به من ندارد. خود من تنها کسی در فوتسال هستم که به هیچ باشگاهی عرق نداشتم. 30 تا تیم عوض کردم اما تیم ملی فرق می کند. تیم ملی جایی است که باید بروی و با افتخار برایش بازی کنی. مطمئن باشید هیچ بازیکنی برای من از تیم ملی نمی گذرد. هیچ کس به خاطر من خودش را زیر سوال نمی برید. این را به همه بگویید. اصلا این را بزرگ بنویسید همه بازیکنان همدیگر را می فروشند تا به تیم ملی برسند.
شما به نظری نگفتید تیم ملی به تو نیاز دارد؟
– من به او گفتم، به خیلی ها می گویم. خیلی ها به من زنگ می زنند تا مشورت بگیرند. من هم چون خدا را می بینم، به همه مشاوره درست می دهم. من که به اینجا رسیده ام، هیچ موقع خودم را ندیده ام. همیشه همه را دیده ام. الان برای تیم ملی هم آرزوی موفقیت می کنم، چرا؟ چون خانواده فوتسال در آن دخیل است. قرارداد من اگر امسال 500 میلیون است سال دیگر می شود 700 میلیون. اگر تیم ملی نتیجه بگیرد. پس من راضی ام که تیم نتیجه بگیرد.
زمانی که خسوس در جام ملت ها نتیجه نگرفت، شما گفتید حاضرید به عنوان یک سرباز برای تیم ملی کار کنید؛ یعنی اینقدر به نیمکت نزدیک شده بودید ولی باز هم شما انتخاب نشدید.
– همه برای تیم ملی سربازیم. همه باید برای بازی این تیم کار کنیم ولی من آن فرش قرمز را می خواهم.
الان آن فرش قرمز نیست؟
– نیست. ما هم نیستیم دیگر. یادمان باشد من کارم را با یک گروه شروع کردم و داریم جلو می رویم. مگر اینکه اعضای گروه یکی یکی بخواهند کنار بروند. وقتی هم رفتم و صحبت کردم، درباره گروهم حرف زدم. من اصل و اصول خاص خودم را دارم.
در حال حاضر سرمربی تیم ملی چه کسی باید باشد؟
– آقای ناظم الشریعه.
ایشان در سطح مربیگری تیم ما هستند؟
– بله! بله! بله! همه در سطح تیم ما هستند. همه آدم هایی که توی آن مجموعه هستند در سطح تیم ملی ما هستند.
اینها که کنایه است.
– نه، چه کنایه ای؟ رزومه همه قوی است.
پس خسوس هم می توانست مربی باشد؟
– خسوس که باید می ایستاد و مربیگری می کرد. سه سال اینجا کار کرد. با تیم ملی زندگی کرد. فراز و نشیب زیاد داشت. سال چهارم که بین دوتا تورنمنت موقع نتیجه گیری است، گذاشت و رفت. به نظر من چون آدم ترسویی بود، ترسید و رفت.
اصلا خسوس چه مشکلی داشت؟ دانش؟ بازیکنان؟
– کسی که از اسپانیا می آید، قطعا آدم با دانشی است اما خسوس هفت سال بود که مربیگری نکرده بود. هفت سال از فوتسال دنیا عقب بود. مدرس فوتسال بودن که نشد کار. الان آقای شهاب سفال منش مدرس بسیار قوی سطح آسیاست و یکی از ارکان پیشرفت کار و مجموعه ما، چون داخل فوتسال بوده است.
تو نمی توانی فقط پای تخته بایستی. هفت سال مدرس بوده و یک تیم دستش نبوده است. قبلا خوب بوده ها. رزومه هفت سال پیش اش خیلی خوب بوده. بکن باوئر هم بهترین مربی دنیا بود. الان اما کار مدیریتی می کند. پلاتینی هم بهترین دنیا بود اما شما تا داخل و توی دل کار نباشید، نمی توانید نتیجه بگیرید.
فکر می کنید شرایط ما در جام جهانی آینده که خیلی هم نزدیک است، چطور خواهد بود؟
– به لحاظ نیروی انسانی تیم خیلی خوبی هستیم. بازیکنان خوبی داریم. اوضاع تدارکات هم که خوب است. دوتا بازی با روسیه، دوتا بازی با ایتالیا، گرند پریکس. تیم آماده آماده می رود برای آسیایی. پشت بندش اگر امکانات و پاداش خوب بدهند، اگر چهار ماه اردوی درست و حسابی بروند، ایران جزو چهارتاست.
وقتی در جام باشگاه های آسیا قهرمان شدید، گفتید بعد بازی استخاره کردید تا خداحافظی کنید اما بد آمده، فکر می کنید کی قرار است خداحافظی کنید؟
– من کلا آدم استخاره ای هستم. از قرآن کمک می گیرم. سر تیم دبیری که قهرمان شدیم، استخاره کردم، بد آمد. فصل بعد توی تاسیسات باز بد آمد و نشد. آسیایی قهرمان شدیم هم نشد و باز صبر آمد اما الان خداوکیلی خسته شده ام.
یعنی این آخرین فصل بازی کردن تان است؟
– نمی توانم بگویم. پارسال سر حال سرحال بودم. توی همین سالن PCL ام پاره شد، برای همین نمی دانم چه می شود.
این فصل هم که قهرمانید دیگر. ماشاءالله تیم ملی جمع کرده اید.
– پنج تا بازیکن ملی ما داریم، چهارتا گیتی پسند، دوتا حفاری…
در برنامه 90 گفتید تیم تان تیم ملی است.
– بله، تیم من تیم ملی است. تیم من هر سال تیم ملی است؛ نه آن تیم ملی کشور. چرا؟ چون برای رسیدن به زمین بازیکن باید تلاش کند. من پنج تا بازیکن ملی دارم. خدا گفته از تو حرکت از من برکت. من دارم حرکت می کنم اما نمی شود گفت قهرمان می شوم. اتفاق است. من پارسال بدون مهره با گروه فنی خوب و تلاش بازیکنان قهرمان شدم. دبیری هم همین طور. آن دوس ال مهره های امسال را نداشتم. امسال اوضاع مان بهتر است.
به مربیگری در تیم های خارجی فکر نمی کنید؟
– این آقای سفال منش دائم به من می گوید تو اراده کن، من می برمت تیم خارجی. من می گویم تو اراده کن من را نبر! من اصلا نمی توانم در خارج زندگی کنم.
همین چند روز پیش آقای ناصر صالح برای مربیگری تیم کره جنوبی رفت.
– کره که نه، تیم نیست. ما اگر بخواهیم برویم اسپانیا، ایتالیا و …
وحید شمسایی عادت های عجیب و غریبی هم دارد
کار، کار ایتالیایی هاست
جدا از بحث های فنی، وحید شمسایی شخصیت جالبی دارد؛ آدمی که هیچ وقت از موفقیت سیر نمی شود اما نمی تواند پایش را از تهران بیرون بگذارد. آدمی که اعتقادات مذهبی سفت و سختی دارد اما در عین حال اعتراف می کند که یک خرافاتی درجه یک است.
وحید شمسایی آدم جاه طلبی است؟
– شدیدا! اصلا در زندگی اگر جاه طلب نباشید، نمی شود. در ورزش هم همین است. شما وقتی که زمین تمرین می آیید، باید مانع را ببرید. مانع که آدم نیست اما باید از پسش بربیایید. باید بهترین تمرین را داشته باشید، بهترین شوت را بزنید. بعد در مسابقه بهترین بازی را انجام بدهید و مسابقه را هم باید ببرید. من الان 40 سالم است، 400 سالم هم بشود، همین است. روز به روز می خواهم بهتر بشوم و هیچ وقت سیر نمی شوم.
اما بازگشت شما از لاتزیو که آن موقع یکی از بهترین های دنیا بود، با این جاه طلبی در تضاد است.
– بله، متاسفانه دیشب داشتم مسابقه فوتسال ایران و ایتالیا را می دیدم. به این فکر افتادم که بدترین کاری که در زندگی ام کردم این بوده که قرارداد سه ساله با لاتزیو را ول کردم و بعد از یک سال برگشتم ایران. همان موقع از ایتالیا و روسیه پیشنهادهای خوبی داشتم ولی واقعیت این بود که من نمی توانستم در خارج از ایران زندگی کنم. خصلت من است و کاری نمی توانم بکنم. پول خیلی خوبی می دادند که البته من در ایران هم پول خوبی می گرفتم اما خب من مال زندگی در خارج نیستم.
از مان زمان که رفتید ایتالیا خیلی ها می گفتند که وحید شمسایی آدم خرافاتی است.
– شاید! خدا از ایتالیایی ها نگذرد ولی یکسری چیزها اعتقاد ماست، مثلا من رفتم پیش مرحوم آیت الله حق شناس و از ایشان ذکری گرفتم که همیشه قبل بازی می خوانم ولی یکسری چیزها دیوانگ یاست؛ مثلا کتابی پاره را وصله بزن، لباس پاره را عوض نکن، آشغال خانه ات را بگذار توی ماشین و بعد بینداز توی سطل، با پایی که از خانه می آیی بیرون برو تو زمین و …
این کارها تاثیری هم دارد؟
– نه بابا، دیوانه شده ام! (می خندد) این دیوانگی به کل کادرم هم سرایت کرده است. الان همه یک لباس می پوشند. لباس شان را عوض نمی کنند. یک رختکن است که همه می روند توی آن. کلید و قفلش خراب شده اما درش را با کش می بندند که بروند توی آن لباس عوض کنند و این طور کارها.
می گویند موقع تحویل سال هم در خیابان می دوید.
– دقیقا، صدای توپ آغاز سال که می آید من یک ماچ و بوسه با بچه هایم می کنم و بعد کتانی می پوشم و می روم 30 دقیقه می دوم چون اعتقاد دارم اگر اول سال بدوی تا آخر سال می دوی. اگر شنبه را خوب شروع کنی تا آخر هفته خوبی. فقط خدا نکند که یک وقت اینها جواب ندهد، آن موقع فکر کنم نابود می شوم.
شنیده ایم به کارهای خطرناک هم علاقه خاصی دارید و کلا از چیزی نمی ترسید.
– فقط از خدا می ترسم. سید مهدی ابطحی می گفت یکسری هورمون های ترس است با این کارها از بین می روند. در شنزن چین که بودم، صاحب تیم ام شهر بازی داشت. ساعت 11 شب در شهر بازی را برای من باز کرد، بهش گفتم بازی خطرناک دوست دارم. ما را برد سوار ترن هوایی کرد. آن جلو جلو نشسته بودم. تازه ترن هم چینی بود. خلاصه کسانی که همراهم بودند، از ترس مردند اما من خیلی دوست داشتم؛ البته یک خرده می ترسیدم اما به روی خودم نمی آوردم.