گفتگو با لیلا رجبی

با مجله اینترنتی گلثمین در یک مطلب تازه از گفتگو با ورزشکاران همراه باشید :

 

هفته نامه تماشاگران امروز – فاطمه پاقلعه نژاد: تاتسیانا ایلیوشچانکا، حالا اسم دیگری دارد. او نه تنها اسم، که حتی دینش را هم عوض کرده و همه این کارها را، به خاطر آشنایی با یک مرد انجام داده؛ مردی که همسرش است.

لیلا رجبی، دختر الکساندر بلاروسی، نایب قهرمان سال 2005 پرتاب وزنه باشگاه های اروپا در پرتغال و نفر چهارم جوانان جهان در جامائیکا، حالا یک بوشهری تمام عیار است. حتی می گوید دلش برای زادگاهش هم تنگ نمی شود. این، از آن دست قصه های عاشقانه ای است که نمی شود به این راحتی ها از کنارش گذشت. قصه ای که می گوید با عشق، هر چیزی ممکن است.

لیلا رجبی، با ازدواج کلا عوض شد!


لیلا رجبی بلاروسی، آقای رجبی بوشهری! از کجا به کجا؟
– لیلا: ما سال 84 در یک اردو در بلاروس آشنا شدیم و بعد از یک سال و نیم آشنایی سال 86 ازدواج کردیم.

با عشق شروع شد؟

– لیلا: از همان اول که نمی شود گفت با عشق شروع شده باشد ولی در این مدت یک سال و نیم عشق پیش آمد و زیاد شد.

اصطلاحاتی داریم مثل با یک نگاه عاشق شدن و …

– لیلا: اینجوری هم بوده ولی نمی شود گفت یکباره عاشق شده ایم. یک کششی در همان ابتدا ایجاد شد که باعث شد به هم علاقمند شویم.

خانواده ها مخالفت نکردند؟

– لیلا: خانواده من زیاد از اینکه من قرار بود ایران زندگی کنم راضی نبودند چون یک کشور دیگر و یک فرهنگ دیگر بود ولی بعد راضی شدند.

– پیمان: من از بچگی در خانواده هر تصمیمی گرفتم با من مخالفت نشد.

شما هم ملیت تان را عوض کرده اید، هم دین و هم فرهنگ تان را؛ سخت نبود؟

– لیلا: بله این اتفاق برای هر کس بیفتد سخت است، برای اینکه شما باید کل زندگی را تغییر دهید.

چه چیز این سختی ها را آسان کرد؟

– لیلا: همان عشق که گفتم این راه را آسان کرد.

دل تان برای کشورتان تنگ نمی شود؟

– لیلا: نه خیلی چون ایران را کشور خودم می دانم.

لیلا رجبی، با ازدواج کلا عوض شد!


آقای رجبی، بالاخره ما رسم و رسوماتی داریم؛ برای آنها چه کردید؟
– پیمان: ما همه رسم و رسومات را انجام دادیم و من خانواده را برای مراسم خواستگاری به بلاروس بردم.

وقتی به پدر و مادر گفتید می خواهم از بلاروس زن بگیرم هیچ واکنشی نداشتند؟
– پیمان: نه، خانواده با من موافق بودند و من و مادرم راهی بلاروس شدیم.

اختلاف زبان اذیت نمی کرد؟

– پیمان: من یک مقدار زبان بلدم چون کلا بچه های دوومیدانی زبان روسی بلد هستند. مربی های ما اکثرا در یک برهه زمانی روس بودند و چون قبلا با همسرم صحبت کرده بودم، دیگر مشکلی برای بقیه مراحل نداشتیم.

شما به ایران آمدید و در بوشهر زندگی کردید.

– لیلا: هوای بوشهر خیلی اذیت می کرد، چون گرم و شرجی بود ولی در مورد اختلاف فرهنگ خیلی مشکلی نداشتم.

– پیمان: زندگی ورزشی ما شروع شد و همه چیز از راه ورزش می گذشت، زیاد در محیط های دیگر و بیزینس و … نرفته ایم و برای این کارها یک محدودیت خاص داشته ایم. صحبت باشگاه و تمرین و سفرهای برون مرزی برای مسابقات و … زندگی ما تا الان اینطور گذشته. همسر من خیلی سفرها را تنها رفته، بعضی اوقات در اردوها هستند و الان تازه سه چهار ماه است که من مربی همسرم شده ام و الان بیشتر از قبل در کنار هم هستیم.

زندگی با خانواده همسر…

– لیلا: برای همه سخت است ولی نباید سخت بگیری.

شما به خانواده گفتید می خواهید با یک ورزشکار دوومیدانی ایرانی ازدواج کنید؛ واکنش ها چطور بود؟

– لیلا: شما خودتان می دانید، حتی در ایران هم وقتی یک دختر می خواهد ازدواج کند و به یک شهر دیگر برود، سخت است. حالا من می خواستم کشورم و فرهنگم را عوض کنم و آنها مخالفت کردند ولی بعد دیگر حرفی نزدند.

شما به ایران آمده اید و برای ایران افتخار می آفرینید؛ برخوردها با شما در کشورتان چطور است؟

– لیلا: برخورد بدی ندارند با وجودی که من می توانستم برای کشور خودم افتخار کسب کنم.

لیلا رجبی، با ازدواج کلا عوض شد!


شما الان برای ما یک المپیکی و امیدی برای مدال آوری هستید.
– لیلا: نه، من امید مدال نیستم. با این شرایطی که ما داریم، مدال آوری خیلی سخت است ولی همین کسب سهمیه هم خوب است.

– پیمان: برای کسب سهمیه هم هیچ هزینه ای نکردند، ما خودمان برنامه ریزی و تلاش کردیم در حالی که برای کسب سهمیه باید اردو بگذارند، فدراسیون برنامه ریزی کند اما هیچ کاری انجام نشد و تا یک حدی فدراسیون یک حقوق ساده و یک هزینه اندک داد و ما خودمان هم تلاش کرده بودیم و سهمیه را آوردیم ولی بعضی ها از همین هم شاکی هستند.

چطور؟

– لیلا: بعضی ها در رادیو و تلویزیون انتقاد می کنند و مثلا می گویند لیلا رجبی شوهرش مربی است. من مدرک مربیگری دارم و بیشتر از هر کس همسرم را از لحاظ خواص تمرینی و روحیاتش می شناسم. ما به قزاقستان رفتیم و با یک نتیجه خیلی خوب ورودی المپیک را گرفتیم. فاصله این مسابقات با انتخابی جهانی کم بود و 25 روز بعد در چین برگزار می شد که نتیجه هم بد نشد.

بهترین نتیجه تیم مال همسر من بود که هجدهم شد. شما رنکینگ را ببینید. بهترین نتیجه نفر بعد، بیست و سوم بود. این نتیجه خیلی بدی هم نیست ولی وقتی شما برای این ورزشکارها هزینه نکرده اید چه توقعی دارید؟ ما اگر الان بگوییم شانس مدال داریم یعنی دروغ و فریب مردم و دل آنها را الکی خوش کردن. ما تلاش خودمان را می کنیم و تمرینات منظمی داریم. همسر من حتی با آسیب دیدگی هم مسابقه داده. کسی که تعصب نداشته باشد که با درد و آسیب مسابقه نمی دهد. بعضی ها در فدراسیون الان ناراضی هستند به این دلیل که فدراسیون ما 10 دسته و 10 گروه است.

تعصب نسبت به پرچم یک کشور دوم که البته الان کشور اول شده عجیب نیست؟

– لیلا: چرا باید عجیب باشد؟ من ایران را دوست دارم. اینجا زندگی می کنم و وظیفه خودم می دانم که بتوانم برای ایران مدال کسب کنم.

این همکار بودن غیر از تاثیر مثبتی که روی حرفه و ورزش تان داشته، در زندگی تان هم تاثیر داشته؟

– لیلا: خیلی به هم نزدیکتر هستیم و بیشتر می توانیم برای هم وقت بگذاریم، یکدیگر را بیشتر درک می کنیم.

آقای رجبی انگیزه مربی شدن شما خانم رجبی بوده اند؟

– پیمان: انگیزه همه کارهای زندگی من، ایشان هستند. از طرفی دیدم دوومیدانی یک مسئله راکد و ثابت برای من شده، دیگر مربی نداشتم و آخرین مدال آسیایی من 2011 بود و از طرفی همه چیز از لحاظ مالی و رکوردی… ثابت شده بود؛ فدراسیون هم هیچ انگیزه ای برای ما ایجاد نمی کرد. من هم آدمی هستم که نمی توانم یک جا بمانم و دست روی دست بگذارم ببینم چه می شود. بنابراین رفتم و مدرک مربیگری بین المللی کمیته ملی المپیک در رشته بدنسازی و مدرک اختصاصی دوومیدانی را گرفتم. الان هم مربی همسرم هستم و اگر هم کسی نیاز داشت به او کمک می کنم.

خانم رجبی شما خیلی ایرانی شده اید و حتی به اشعار فارسی هم علاقه دارید.

– لیلا: من در ابتدا خواندن فارسی را برای این یاد گرفتم که خبرهای ورزشی را بخوانم. از روزنامه ها شروع شد و بعد شعرهای فارسی. من کلا به شعر علاقمند هستم و الان هم شعرهای فارسی را خیلی دوست دارم و از شاعران فارسی هم فروغ را خیلی دوست دارم.

محیط خانه شما پر از بحث و گفتگوهای ورزشی است؟

– لیلا: بیشتر بله؛ چون تمام هدف زندگی ما الان پیشرفت در ورزش است و به همین دلیل بیشتر در مورد تمرین و کارهایی که باید انجام دهیم صحبت می کنیم و رژیم های غذایی داریم. البته رشته ما خیلی رژیم نمی خواهد ولی با آدم های معمولی فرق می کند.

لیلا رجبی، با ازدواج کلا عوض شد!


غذاهای ایرانی هم یاد گرفته اید؟
– لیلا: بله ولی به خاطر همان رژیمی که داریم خیلی کم می پزیم.

شما کدام غذا را بیشتر دوست دارید؟
– لیلا: من قورمه سبزی و در شهر خودم قلیه ماهی.

این غذاها را می پزید؟
– پیمان: بله ولی خیلی کم؛ چون قورمه سبزی برای ورزشکارها خیلی غذای سالمی نیست. همه چیز باید سرخ شود و غذای سرخ شده هم هیچ ویتامینی ندارد.

خانم رجبی این غذاها را خوب درست می کنند؟
– پیمان: بله؛ با اینکه وقت نمی کند ولی خیلی خوب درست می کند.

با هم اختلاف نظر هم دارید؟
– پیمان: لیلا خیلی آرام است ولی من همیشه بلند حرف می زنم و او به من تذکر می دهد. هر وقت رستورانی جایی می رویم می گوید چرا بلند حرف می زنی؛ ولی ایرانی ها همه بلند حرف می زنند. در باشگاه هنگام تمرین موزیک پخش می شود ولی صدای ورزشکارها از موزیک هم بیشتر است.

– لیلا: من کلا آدم آرامی هستم.

ورزش روحیه تان را آرام کرده؟

– لیلا: ورزش حرفه ای اینطور نیست، مشکل و استرس زیاد دارد.

– پیمان: اگر اردوهای مان تامین باشد و از نظر مالی ورزشکار تامین باشد و بتواند با آرامش خاطر تمرین کند و امکانات داشته باشد، می توان آرامش را برقرار کرد ولی الان به جای اینکه همه دست به دست هم بدهند اوضاع درست شود، از هم انتقاد می کنند چون انتخابات فدراسیون نزدیک است. همه هم ناراضی هستند و به اندازه ناراضی بودن هم هیچ کاری انجام نداده اند ولی مهم نیست، ما کار خودمان را انجام می دهیم و تلاش می کنیم.

لینک منبع

امتیاز شما به این مطلب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این قسمت را پر کنید
این قسمت را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

keyboard_arrow_up