با مجله اینترنتی گلثمین در یک مطلب تازه از گفتگو با هنرمندان همراه باشید :
(ادامه از قسمت اول – قسمت اول این مصاحبه در انتهای این مطلب در بخش مطالب مرتبط قابل دسترسی است)
فصل میانی: تلویزیون و دوری از تلویزیون
/ «90» آخرین سنگر آنهاست
…چه بهایی حاضرید بدهید که به صدا و سیما برگردید؟
چه بهایی؟! (مکث) تابستان آقای ضرغامی را جایی دیدم. مرا دعوت کردند که مهمان برنامه شبکه سه در صبحگاه باشم. من هم آنقدر دلم برای پخش زنده تنگ شده که بی هیچ حاشیه ای پذیرفتم و گفتم حتما می آیم، چون خیلی دلم برای پخش زنده تنگ شده است. پخش زنده مثل تئاتر می ماند و خیلی جالب است. رفتم حتی لباس خاصی هم خریدم که گفتم بگذار مردم را پس از سال ها که در تلویزیون می بینند، نونوار ببینند. شب قبل از برنامه به من زنگ زدند که فلان کس مخالفت کرده و نمی توانید بیایید. آن وقت خیلی ناراحت شدم، جاده شمال هم بودم و داشتم برمی گشتم تهران به خاطر همین برنامه تلویزیونی.
شاید نزدیک نیم ساعت خیلی ناراحت بودم. بعدش به این ناراحتی فکر کردم و احساس کردم که چقدر من تلویزیون را دوست دارم که وقتی مخالفت کردند، این همه ناراحت شدم. پس جوابی که می دهم کاملا عاطفی است وگرنه بابت تاثیرگذاری رسانه ای، فکر می کنم می توانم در رسانه تاثیرگذار باشم حتی اگر صدا و سیما هم نباشد. ولی به جهت عاطفی واقعا دلم برای تلویزیون تنگ شده است.
بهایش را نگفتید؟خب، شما پیشنهاد دهید، ببینم می پذیرم یا نه؟
من به شما پیشنهاد می دهم که تاک شویی داشته باشید که در آن یک سری از برادران جبهه پایداری بیایند و در این فضای گل و بلبل انتخابات با شما گفت و گو کنند.
من در همین «دید در شب» به زودی یکی از شاخص ترین کاندیداهای جبهه پایداری را خواهم داشت…
حداد عادل؟
نه، حداد عادل قطعا نیست اما دعوت کردم یکی از شاخص های شان به «دید در شب» بیاید. اگر مثل «دید در شب» بتوانیم صحبت کنیم…
نه اگر قرار باشد مانند برنامه پخش زنده شب چله در شبکه سوم بیاید و حرف بزند و حافظ بخواند و تریبون داشته باشد.
خیر.
حاضر نیستید بپذیرید؟
خیر.
شما که گفتید فقط اجراکننده هستید و قرار نیست برای اجرا تصمیم بگیرید؟
اگر الان من در سازمان صدا و سیما بودم و می گفتند که فرداشب فلان کس بیاید، چون داشتم در چارچوب صدا و سیما کار می کردم، قطعا می پذیرفتم. ولی الان شما دارید می گویید به این بها حاضرید به تلویزیون برگردید؟ پاسخ «نه» من مربوط به این پرسش شماست.
پس رضا رشیدپور زمانی قرار است به تلویزیون برگردد که بتواند «دید در شب» را در تلویزیون اجرا کند؟
نه! «دید در شب» را به هیچ وجه نمی شود در تلویزیون ساخت. من آدم واقع گرایی هستم اما رضا رشیدپور زمانی به تلویزیون بر می گردد که بتواند به احترام بیننده ای که او را پیگیری خواهدکرد، کالای باارزش فرهنگی تولید کند. اگر یک زمانی این زمینه فراهم شود، حتما این کار را می کنم.
برنامه آخرتان در تلویزیون که همین چند وقت قبل از «دید در شب» بود، چرا موفق نشد؟
خب این نظر شماست که موفق نشد. من معتقدم که بیننده کافی برای برنامه «عینک آفتابی» وجود داشت با این ملاحظه که آن موقع همه محلات تهران هم شبکه «نسیم» را نمی گرفت، سراسری نبود، لوکال بود و بعد جایش را با شبکه بازار عوض کردند که نسیم سراسری شد. آن موقع در حد و اندازه ای که نسیم در چهار، پنج محله تهران گرفته می شد و خیلی شبکه جاافتاده ای نبوده، برنامه «عینک آفتابی» فیدبک داشت.
فیدبکش در حد و اندازه رضا رشیدپور بود؟
(مکث) آن رضا رشیدپور عینک آفتابی فرق می کرد. انگار به شوماخر بگویید این دفعه که با ایرباس پریدی، خوب راندی؟ می گوید من که اصلا قرار نبود با ایرباس بپرم! من باید فرمول 1 و فرمول 2 شرکت کنم، ایربال مال خلبان هاست. من هم در ژانری که قرار گرفته بودم، نمی توانستم ادعای رضا رشیدپوری کنم. آن ژانر برای من جدید بود، در حد جدید بودنش آنقدر بازخورد خوب گرفتم که حوصله داشته باشم سه ماه بسازمش اما بی شک این چزی که در «دید در شب» هست، تخصص و مهارت من است…
فکر نمی کنید بهایی بود که برای برگشتن به تلویزیون پرداختید؟ حاضر شدید در یک ژانر خنثی و بی ربطی…
این بهای رفاقت بود پریروز به خود آقای ضرغامی می گفتم که من خواستم به بخشی از مخاطبم که فکر می کردند من با آقای ضرغامی یک خصومت شخصی دارم، در آخرین روزهای مدیریت ایشان با علم به اینکه می دانستم آقای ضرغامی همین 2، 3 ماه هست، پذیرفتم که بروم این کار را بکنم که بدانیم انسان ها با هم مشکلی ندارند، جایگاه ها با هم مشکل دارند. آقای ضرغامی مرا در یک مراسم ختم دیدند، لطف کردند، گفتند که می آیی به شبکه نسیم کمک کنی؟ گفتم: با کمال میل. این کار را کردم که یادگاری در ذهن خودم بابت معرفت و رفاقت باشد، نه کار رسانه اید.
فکر نمی کردید که ضرغامی ممکن است مانند پورمحمدی در یک مجموعه رسانه ای دیگر فعال شود و رضا رشیدپور بتواند با این کارش، درخاطر ضراغامی بماند تا بعد به مجموعه اش ملحق شود؟آقای ساسان خان! من هیچ نیازی ندارم کسی مرا با خودش جایی ببرد. من خودم آنقدر کس هستم که لازم باشد دگیران را می آورم اینجا کار کنند. اصلا نیازی به این ندارم که کسی مرا به قوه قضاییه ببرد، به کشتیرانی ببرد. من کارم را بلدم و همین جا می نشینم، کارم را انجام می دهم و کسی هم لازم باشد، اینجا می آورم. فکرت دنبال این نباشد. ضرغامی من را کجا ببرد؟ پورمحمدی من را کجا ببرد؟ غرور نه اما اعتماد به نفس رسانه ای دارم که کارم را بلدم و لازم نیست کسی مرا جایی ببرد. همین که راه مرا سد نکنند، همین کفایت می کند.
در برنامه همین شبکله لوکالی که گفتی، ما «خندوانه» داشتیم که خیلی موفق بود. رضا رشیدپور را هم هیچ وقت دعوت نکرد! حتما دنبال کرده اید؟
استندآپ کمدی هایش را دنبال کرده ام.
قبلی هایش را دنبال نکردید؟
نه متاسفانه، چون همزمان بودیم. ما داشتیم کار می کردیم و خندوانه داشت تولید می شد، نمی دیدمش. استندآپ کمدی هاش را در اینترنت دیدم.
به من نگویید که 90 را هم نمی بینید!
چرا 90 را بچه ها پایین می بینند، می روم می بینم 90 را تکه تکه و کوچولو کوچولو می بینم، جاهایی که بازی ها را تحلیل می کنند.
پس تاک شوهای عادل را نمی بینید؟
چرا تاک شوهایش را هم می بینم. به من 3، 4 تا مهمان خیلی خوب ورزشی پیشنهاد کردند، همه چیز آماده شد که تشریف بیاورند. گفتم من سوادم در ورزش هرچقدر هم زیاد باشد اندازه عادل فردوسی پور نیست. وقتی کسی می تواند کاری را بهتر از من انجام دهد، من هیچ وقت آن کار را نمی کنم. چون ورژن بهتر از رضا رشیدپورش هست. من کاری را می کنم که ورژن بهتر از رضا رشیدپورش نباشد.
فکر نمی کنید «خندوانه» و «90» دو نمونه موفقی هستند که یک مقدار چارچوب ها را در تلویزیون جا به جا کردند؟
کدام چارچوب را جا به جا کردند؟
در همان استندآپ کمدی هایی که دیدی، از نظر گویش، متدهای کار که استفاده می شد، حرف ها و…
تا کی می خواهیم در تلویزیون بیننده را به بهای رد کردن خط قرمزها جذب کنیم؟ بیننده نگاه کند که در این برنامه دارند می گویند الاغ! تا کی می خواهیم 90 یا هر برنامه دیگری را به این بهانه ببینیم که زنجیر دور گردن فوتبالیست بود؟ باید دنبال کپسول محتوایی باشیم…
90 را به خاطر زنجیرش می بینند یا محتوایش؟
شما می گویید بعضی چارچوب ها را جا به جا می کند، می گویم اگر منظورتان اینهاست تا کی می شود با این چارچوب ها حربه درست کرد؟ وگرنه قبلش عرض کردم که گفت و گوهای 90 را خودم می بینم. می گویم اگر ما چارچوب ها را ملعبه جذب بیننده بکینم، آن تاثیرگذاری فرهنگی از بین می رود و همه اش می شویم حباب های سینوسی. یهو می رویم بالا، همه نگاه می کنند بعد می آییم پایین. کار فرهنگی آهسته و پیوسته است. رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود، رهرو آن نیست گهی تند و گهی خسته رود.
این تجربه برنامه ای است که با وزیر مسکن دولت اصلاحات، عبدالعلی زاده داشتی یا بعد به آن رسیدید؟
کجایش تجربه آن است؟
به نظر می رسد تجربه ای باشد، چون بعد آن برنامه «شب شیشه ای» تعطیل شد.علی عبدالعلی زاده ماجرا داشت. می گویند هرچه سنگ است مال پای لنگ است. همان شبی که آقای عبدالعلی زاده داشت در برنامه ما صحبت می کرد، آقای احمدی نژاد مهمانی شام داده، سران ذوالجلال و الاکرام صدا و سیما را هم دعوت کرده برای شام! بعد آنجا به آقای ضرغامی گلایه می کند که این تلویزیون شما، ما را دارد بد می زند!
آقای ضرغامی هم می گوید «کی؟ کجا؟ کی؟» ایشان تولیزیون را روشن می کند که شبکه ها را مرور کند، عدل شبکه پنج، «شب شیشه ای» با علی عبدالعلی زاده است. همه یک لحظه یک جوری می شوند و می بینند که آقای عبدالعلی زاده دارد آن حرف ها را می زند. احمدی نژاد می گوید: «بیا، بفرما. این همانی است که داشتم می گفتم». آقای ضرغامی، بنده خدا هم همان جا می بیند وضع خراب است، برگشتند و دستور توقف برنامه را دادند.
یک مقدار هم رنگ به رخسار نداشتی، وقتی عبدالعلی زاده آن حرف ها را می زد؟
طبیعی است. شما شرایط سخت پخش زنده را تجربه نکرده اید که هم بخواهید به بیننده دروغ نگویید و هم در عین حال حافظ خطوط قرمز باشید. نمی دانید چه حجمی از استرس آن لحظه روی شماست، همین که غش نمی کنی و می توانی برنامه را اداره کنی، خودش کلی است.
کی شده که فکر کنید وقتش هست غش کنید؟
(مکث) نشده که بخواهم غش کنم اما لحظه های خطرناک زیاد داشتیم. مانند گفت و گو با پسر آقای دکتر بهشتی که گفت و گوی رسما خطرناکی بود.
رمز موفقیت «90» و «خندوانه» را به عنوان کسی که در مدیوم و چارچوب صدا و سیما کار کرده، نگفتید!
رمز موفقیت خندوانه پاسخگویی به نیاز مبرم مردم به نیندیشیدن و خندیدن است.
به این معناست که برنامه بی محتوایی است!
نه نمی گویم بی محتوا ولی چند پلاتو از خود آقای جوان هم دیده بودم که می گفت «تا 10 می شمرم، بخندید، هه هه هه»، خب این یعنی نیندیشیدن و خندیدن و دست بر قضا در جامعه ما در سال های اخیر به خاطر ازدحام فشارها، نوعی دارو بوده که مردم همینجوری بخندند. شاید پاسخگویی به آن نیاز مقطعی بود که موق شد. البته اتاق فکر خوبی هم دارد، این استندآپ کمدی ها اضافه شد و یک برنامه ای با حضور جانبازان اعصاب و روان هم داشتند که بخش هایی از آن را در اینترنت دیدم و کار خوبی بود. طراحی شده و قشنگ بود.
اتاق فکرش در استمرار کار موفق بوده است در مورد برنامه «90» هم، 90 تبدیل شده به بخشی از جدول زندگی مردم به خاطر علاقه شدیدی که در ایران به حاشیه وجود دارد و تنها بخشی از حاشیه که قابل طرح در عرصه ملی است و عمر و زید و X و Y و Z نمی گویند که چرا اینها را گفتید، همان فوتبال است. به همین خاطر سال هاست مورد توجه هم مسوولان و هم مردم است و به نظرم سال ها هم مورد توجه خواهدبود.
شما به حاشیه علاقه ندارید؟
از چه جنسی؟ حاشیه جذاب و موثر بد نیست. رسانه های مطرح دنیا هم بعضی وقت ها به عمد حاشیه ایجاد می کنند اما اینکه به هر قیمتی، هر حاشیه ای، هر زردی را یتشبه کل به تشبیه باشیم، نه. ولی الزاما حاشیه در ذهن من بار منفی ندارد
عادل فردوسی پور توانسته یک کاراکتری را پیش ببرد که در مقابل فشارهای سازمان بایستد. فکر می کنید چقدر به سلامت نفس و شخص خود عادل مربوط است؟
بیشتر از سلامت نفس و شخص، چیزهای دیگری است. چون قرار نیست آنجا مدیر پخش، ناظر پخش و عادل فردوسی پور پیشنهادهای میلیاردی به هم دهند که سلامت نفس و شخص موثر باشد.
ولی در ورزش از این پیشنهادهای میلیاردی می شود.آن مربوط به بیرون سازمان است. اما برای مقاومت در برابر مشکلات سازمان، برنامه 90 یک پشتوانه مردمی خیلی خوب دارد. از پیامک هایی که به برنامه ارسال می شود، از همین اطرافیان مان که می بینیم، دوشنبه ها می نشینند و نگاه می کنند. صدا و سیما برنامه 90 را جزو حیثیت خودش می داند. شاید آخرین سنگری که در حوزه مخاطب دارد، برنامه 90 است. به همین خاطر آنقدر عاقل هست که آخرین سنگر را محفوظ نگه دارد و در مناسبت های مهم از آن استفاده کند. این پشتوانه قوی مردمی بی تردید به آقای فردوسی پور کمک می کند.
پس یک جاهایی هم هست که سازمان، مردم را در معادلاتش به حساب بیاورد؟
دست کم در برنامه 90 این جور است دیگر.
رضا رشیدپور چرا نتوانست 90 فرهنگی، سیاسی و اجتماعی خودش را داشته باشد؟
نمی شود! در چارچوب صدا و سیما نمی شود. البته همه اش هم به مدیران صدا و سیما مربوط نیست. من که الان کارمندشان نیستم. اما انصافا، بینی بین الله یک جاهایی فشارهای عجیب و غیبی به وجود می آید. یک بار من عکسی مربوط به تصادف خودروی نیروی انتظامی با یک ماشین دیگر را پخش کردم. عکس را در برنامه ای که یک شب پخش شد، نشان دادم، نمی دانید چه فشارهای رنگ به رنگی یهو در خارج سازمان شکل گرفت. اگر مدیر شبکه و مدیر گروه آدم باجنمی باشد که آمده باشد کار کند، فشارها را تعدیل می کند و جواب می دهد، اما اگر آمده باشد که یک سال مدیر شبکه باشد و به رزومه اش اضافه کند، فردا برود در وزارت بازرگانی مدیر روابط عمومی شود، می گوید آقا جمعش کنید اصلا.
پس شما در شبکه تهران به مدیران بیزینسمن خوردید.
نه، اتفاقا دوره من، دوره بدی نبود. در حد مدیر شبکه بد نبود! آقای رجبی برای پرستیژ خودش هم که شده یک جاهایی تلاش می کرد که برنامه ها جلو بروند ولی در مدیران میانی، بله بیزینسمن هم بود.
دوست نداشتی یکی مثل آقای پورمحمدی مدیر شبکه تان باشد؟
آقای پورمحمدی که الان دیگر مدیر همه شبکه هاست. فرقی نمی کند.
تعریف زیادی از ایشان شنیدم ولی هیچ وقت سعادت همکاری با ایشان را نداشتم.
اشاره کردید، گویا همان صابون رادان که به تن فرزاد حسنی خورده، به تن شما هم خورده…
آقای رادان یک هفته پس از آن گفت و گوی جنجالی، در برنامه «شب شیشه ای» هم حضور پیدا کردند، گفت و گوی متفاوتی بود و درباره فرزاد حسنی هم در همان برنامه صحبت شد اما معتقدم گفت و گویی که در «کوله پشتی» با آقای رادان انجام شد، گفت و گویی استاندارد و حرفه ای نبود. بارها این را به خود فرزاد حسنی هم گفته ام مدیوم رسانه آن هم رسانه ای در حد صدا و سیما، جای چالش های شخصی نیست و یک مقدار شانیت مهمان و موازین حضور مهمان را باید رعایت کنیم.
سر ماشینی که عکسش را نشان دادی، رادان فشار نیاورد؟نه، ولی از جای دیگری فشار آمد.
حالا که گذشته و برکنار شده، اسم فرد را می گویید؟
مربوط به روابط عمومی کل نیروی انتظامی بود، یک عزیزی از بین مدیران آنجا که خیلی تاثیرگذار بود در تلویزیون…
منتظرالمهدی…
بله.
پس خاطره های خوشی دارید…
بله دیگر، می گفتم که یک ماشین نیروی انتظامی تصادف کرده و نشان دادنش چه ایرادی دارد؟
پس از شما و فرزاد حسنی که به تقریب در یک بازه زمانی با ذره ای پس و پیش از تلویزیون خارج شدید، احسان علیخانی وارد شد و گفتند که خیلی فرزاد حسنی، رضا رشیدپوری است! خودتان هم یک چنین حسی داشتید که دارند برای تان جانشین درست می کنند؟
ای کاش صدا و سیما بتواند تولید ستاره بکند. اگر این کار را بکند، من به عنوان شهروند خوشحال می شوم. به نظرم انصافا احسان علیخانی از ظرفیت های شخصی خودش استفاده رکد. ما مدت ها با هم گروه اجتماعی شبکه یک کار می کردیم، احسان علیخانی از تجربه هایی که در گروه اجتماعی شبکه یک اندوخت، توانست درست استفاده کند وگرنه این فرصت را صدا و سیما به خیلی های دیگر دارد می دهد. شما ببینید که این همه برنامه زنده، مجری دارند دیگر، یک نفرشان می شود احساس علیخانی. الزاما این آفری نیست که تلویزیون به احسان علیخانی داده، حتما احسان علیخانی هم یک چیزهایی به تلویزیون داده است. این تعامل دوطرفه است.
وقتی به سرنوشت شما دچار و ممنوع الکار شد، با او همدردی کردید؟
من زمانی که ماه عسل اش روی آنتن بود، از او حمایت کردم، آن موقع که تحت فشار شدید بود. ما در حزوه اجتماعی برهوت برنامه سازی داریم، اصلا برنامه پربیننده نداریم. باید قدر احسان علیخانی را دانست. به هر تدبیری دارد کاری می کند که میلیون ها نفر می نشینند و می بینند. حالا اگر من با گریه کردن موافق نیستم، با خندیدن موافق نیستم یا هر چیز، آن سلیقه شخصی من است. ایشان در مدیوم برنامه اش توانسته مخاطب بالایی کسب کند. همین چند وقت پیش با هم کنسرت بودیم و دیدم که مردم چقدر از او استقبال می کنند. خب، این آدم محبوب است. چرا من همکار بیایم و ریشه اش را بزنم؟
ولی ریشه علی ضیا را زدید!
من اصلا نه ارتباطی با آقای ضیا دارم و نه جایی در رابطه شان صحبت کردم.
به نظرتان کارشان چطوری است؟
واقعا مفصل ندیدم که بخواهم در مورد کارشان اظهارنظر کنم. فقط آن موقع که کلاه گیس را وقت داربی گفته بودند، یک کلیپی ازشان دیدم، همین. اجرای خاصی تاحالا ازشان ندیدم که چه نقد بکنم و چه تعریفش بکنم.
گویا خیلی علاقه مند به جوابیه نوشتن هستید؟ برای چند تا از همکاران تان در صدا و سیما نوشتید. اینجا جوابیه های زیادی از شما دارم. دلیل چیست؟
سوال تان اشتباه است. من یک بار یک حوابیه به جواد یحیوی نوشتم برای اینکه دوست داشتم رفاقت مان حفظ شود. جوای یحیوی رفت تحت فشار روحی و عصبی حرف هایی با یک خبرگزاری معتبر زد. یک زمانی آدم با یک مجله ای صحبت می کند، شاید 4 تا دروغ هم ببافد و صدایش هم درنیاید ولی وقتی با خبرگزاری مصاحبه می کند، رفتی با مراجع مصاحبه کردی. یا باید کسی که به او اتهام زدی از خودش دفاع بکند یا اینکه در طول تاریخ هر وقت گوگل را سرچ کنند، جواب رشیدپور هم بیاید که بدانند رشید پور به این اتهام ها جواب داده. بنابراین تنها در مورد آقای یحیوی که حرف ها عجیبی زده بودند، من جوابیه نوشتم.
یک جوابیه دیگر هم در مورد مراسمی که در دانشگاه تهران بوده، نوشتید.این خیلی قدیمی و مربوط به دوره 88 است.
یک جوابیه دیگر هم به یکی دیگر از همکاران تان در صدا و سیما، خانم لواسانی نامی نوشتید.
جوابیه نبود. از من پرسیدند که این خانم این جوری گفته، گفتم که دست شان درد نکند، گفته اند دیگر…
در اینستاگرام جوابیه دادید…
بله، گفتم؛ از صبح دارند از من می پرسند که این خانم کیست که این حرف را زده؟ من هم عرض کردم، نمی شناسم! حتما آدم مطرحی است که یک مجله ای با ایشان مصاحبه کرده. همین را گفتم، جوابیه نبود.
حالا اگر جواب برخی حرف ها را ندهید، اتفاق ویژه ای می افتد؟
شما در گوگل بگردید و ببینید چقدر علیه من حرف زده اند. همین پریروزها دیدم که یک تارنمای خیلی معروفی مفصل زده بود که رضا رشیدپور این طوری و آنطوری است. دوستانم در روابط عمومی هلدینگ گفتند که یک جوابیه بنویس. گفتم نه، گفته دیگه، مهم نیست. از نظر آنها ما آدم خیلی بدی هستیم، باشه بدیم.
به نظر خودت، آدم پرحاشیه ای هستی؟
برای اینکه کارهای رسانه ای که انجام دادم، عموما پربیننده و پرمخاطب بودند، طبیعتا حاشیه یک بخش اجتناب ناپذیر کار رسانه ای من است. اما این طور نبودم که مثل خیلی ها بخواهم با حاشیه خودم را برجسته بکنم. یک کارهایی کردم که حاشیه هایی داشته معقول و به نظر من ایرادی هم ندارد. انتخابلت هم در این مملکت حاشیه دارد، چه رسد به یک برنامه رسانه ای که اصلا ذاتش حاشیه است.
پس دنبال حاشیه نمی روید، حاشیه به دنبال شما می آید.
طبیعتا این طوری است.
نوشتن یک متن از دوبی آن زمان که بایکوت خبر بودید درباره «دختر شین آباد» و اینکه جلوی وزارتخانه تحصن می کنم، خودش یک حاشیه سازی نیست؟
نه، بسیار خوشحالم که در آن مقطع، آن متن را نوشتم. به آن مقطع برگردم، تندترش را می نویسم. برای اینکه من یک دختری دارم که الان 10 ساله است، آن موقع شش، هفت ساله بود. یک لحظه تصور کردم که اگر من دخترم را به مدرسه ببرم و عصر که برای تحویلش می روم، سوخته و تکه پاره اش را تحویل بدهند، چه کار می کنم؟ احساس کردم مدرسه را با کل آن محله خراب می کنم روی سر آموزش و پرورش.
پس چرا تحصن نکردید؟
خب سوالی می پرسید که وارد لایه های امنیتی ماجرا می شود. نشد که انجام دهم یعنی در عمل پیام هایی به من دادند که این کار را نکن. مجبور بودم که نکنم اما متاسفم! شما به جای اینکه به من بگویی چرا آن موقع تحصن نکردی، من از شما می پرسم چرا آن موقع شما اعتراض نکردید؟
ما در روزنامه مان خیلی، بسیارهم اعتراض کردیم، هر روز.
شمای نوعی را عرض می کنم نه ساسان آقایی را. آن موقع خیلی دور و برم را نگاه می کردم که آقا یکی چیزی بگیود. به ویژه این وزیر محترمی که بعد در مجلس ختمی دیدم شان، دیدم که روی شان را از من بر می گردانند و فکر کردم که از من بدشان می آید! بعد فهمیدم از من خجالت می کشند. رفتیم با هم صحبت کردیم و گفتم که کارتان زشت بود. شما به جای اینکه بروید مجلس و بگویید که اشتباه کردم، می گویی از امروز تا یوم قیامت هر کسی هر کاری کرد، مگر تقصیر من است… تمسخر مردم داغدیده!
پیام های امنیتی شما را می ترساند؟
پیام های امنیتی من را نمی ترساند ولی عقل من را به کار می اندازد. من مثل برخی هایی نیستم که پرچم شان «بیا منو بگیر» است. اصلا دلم نمی خواهد وارد چالش امنیتی شوم. من آدم فرهنگی ام، چریک که نیستم.
در مورد گالری جردن به شما از پیش پیامی داده نشده بود که فراخوان تلویزیونی دادید؟پیام همراهی داده شد، نیروی انتظامی به ما قول داد که امنیت آنجا را تامین می کند. همراهی می کند و انصافا هم آن لایه نیروی انتظامی این کار را کرد…
پس کی یک ساعت و نیم بازداشت تان کرد؟
دیگر شما بگردید، ببینید کی بوده و به من هم بگویید. بالاخره دوست داشتند آن موقع آخرش را امنیتی تمام کنند که خدا را شکر موفق نشدند. یعنی آخرش هم دیدند هیچ مشکل امنیتی وجود ندارد. نهایت یک نیت خیری برای پیرزنی بوده که لطف مردم از آن طرفی زد و یک باره عظمت حضور مردم سبب شد که فکر کنید چه خبر است.
فراخوان از این به بعد هم می دهید، دوست دارید بدهید یا همان یک بار بود؟
والله طبیعی است چون الان دو دقیقه پیش به عقل اشاره کردم، الان احساس می کنم که تجمعات مردمی به جهت فضای سیاسی و اجتماعی کشور هراسناک شده است. من نه در حد و قواره فراخوان دادن هستم و نه اینکه اصلا دلم می خواهد که ایجاد دردسر کنم. یک زمانی اگر لازم باشد برای کار فرهنگی، برای اکران فیلمی، کاری از این دست فراخوان دهم، بله اما اصلا در قد و قواره من نیست که بیایم وارد چالش امنیتی برای فراخوان مردم شوم، که چی؟
یک ساعت و نیم بازجویی سخت بود؟
بسیار برخورد محترمانه ای داشتند. هیچ مشکلی با آن یک ساعت و نیم که در خدمت شان بودم، ندارم. خیلی محترمانه بود. پرسیدند که آقا چرا این را برگزار کردید؟ گفتم که این پیرزن است، این عکسش است و این طوری است. بعد، هیچ مشکلی هم نبود، هیچ برخورد زشتی نبود.
یکی از کارهای دیرگی که در دوره دوری از تلویزیون کردید، پس از شبکه ایرانیان، رفتن به شبکه پرسپولیس بود. ارتباط با رویانیان را درست می دانید؟
آقای رویانیان، عزیزند. در شبی که ایشان قرار بود مدیرعامل پرسپولیس شوند، لطف کردند و سر راه به دفتر من تشریف آورده بودند. من آن موقع عرض کردم که سردار وارد دنیای فوتبال نشوید. چون آن وقت آقای رویانیان خیلی محبوب بود. به سبب طرح های راهنمایی و رانندگی و کاهش تلفات جاده ای، اعتبار خیلی خوبی بین مردم داشتند.
گفتم دوستانه احساس می کنم که ورودتان به فوتبال این سابقه خوبی که بین مردم دارید را خراب می کند. خوشحالم آن زمان به عنوان کسی که به آقای رویانیان ارادت داشتم، این مطلب را گفتم به ایشان. هیچ وقت من نفهمیدم کی مدیر تلویزیون پرسپولیس شدم؟! آقای رویانیان یک جلسه ای مرا دعوت کردند و فرمودند که شما بیا خلبان هواپیمای پرسپولیس بشو. آن وقت قرار بود قشم ایر یک هواپیما به پرسپولیس دهد و آن را قرمز نقاشی کند که طرح فتوشاپی اش بیرون آمد، من هم خلبان آن هواپیما باشم.
شما این را رد کردید؟
نه، پذیرفتم. من تا لحظه ای پذیرفتم که آقای «ب. ز» را پشت صحنه ندیده بودم. وقتی وارد کنفرانس مطبوعاتی شدم، دیدم که حضرت «ب. ز» هم آنجا تشریف دارند. در همان کنفرانس خبری زنگ زدم به منشی ام، USERNAME و PASSWORD خودم را دادم و گفتم که متن استعفای مرا منتشر کنند که اصلا نمی توانم در خدمت مجموعه باشم.
رویانیان در تاریخ یکم تیر 92 گفته بود که «مدیر این شبکه نیز انتخاب شده و آقای رضا رشیدپور از مجریان باسابقه سیما ما را در این زمینه همراهی خواهندکرد»…
بله، داشتم جواب همین را عرض می کردم. در یک جلسه ای…
پس رویانیان گاهی درست نمی گوید!قضاوت نمی کنم در این باره، برعهده خواننده روزنامه تان می گذارم اما آقای رویانیان مرا یک جلسه دعوت کردند و گفتند که می خواهیم کارهایی برای باشگاه انجام دهیم، برنامه بسازیم و از تلویزیون پخش کنیم. حتی گفتند در شبکه دو در برنامه ای به نام «باشگاه» داریم این کار را می کنیم. بعد استقلال این کار را کرده و پرسپولیس می خواهد مفصل تر این کار را بکند. من چون ارادت دارم خدمت شان گفتم من با تمام قوا و تجهیزات در خدمت تان هستم. چون خودم هم پرسپولیسی ام. بعد آمدم بیرون و دیدم که خبر رفته اند؛ مدیر تلویزیون پرسپولیس!
نگران نیستید از آن کلیپ های علی ضیا وقت تبدیل باخت به مساوی در دربی از شما دربیاید؟
من آدم برونگرایی نیستم. آن دوستان در آن کافی شاپ خیلی برونگرایی کرده بودند. من حرص می خورم و فقط نگاه می کنم.
زمانی این گفت و گوها و نشست ها را با رویانیان داشتی که پرونده فساد مالی در ستاد سوخت و ارتباط وی با بابک زنجانی بسیار مطرح بود، دوست نزدیک و مباشرش، «شیرینی» هم در زندان بود. نگران اینها نبودید؟
آن وقت نه! قضیه آقای «ب. ز» و دوستانش هنوز امنیتی- قضایی نشده بود. فکر می کنم تطبیق تاریخی تان اشتباه است، علنی داشتند فعالیت می کردند. من به جهت آلرژی شخصی، نزدیک ماجرا نشدم چون آقای زنجانی را که دیدم، احساس کردم خیلی جوان اند…
و البته خیلی پول دارند…
بله و این حجم از پول در تضاد با سن شان است. شم شخصی خودم می گفت که بهتر است من در این ماجرا حضور نداشته باشم، برای اینکه بالاخره یک تناسبی باید بین سن و سال و وجنات با دارایی های شخصی طرف وجود داشته باشد.
درباره آن حجم فساد مالی در ستاد سوخت هم که اطلاعی نداشتید؟
نه، اصلا هیچ اطلاعی نداشتم. شنیده بودم به فوتبالیست ها ماشین می دهند و… ولی اصلا کاری که من می خواستم انجام دهم در دو بعد، چه خلبانی هواپیمای شان و چه ساخت برنامه، هر دو کار فنی و حرفه ای بود.
به هر حال منابع این کارها فنی و حرفه ای که قرار بود شما انجام دهید…
آفرین! به محض این که من فهمیدم این شکلی است، عذرخواهی کردم. گفتم من تا الان نان حلال خورده ام، زندگی مان این طوری است!
توصیه ای از دوستان «25 ساله تان» (حسین فریدون) نبود در این باره که دو ماه دیگر که دولت را پس گرفتیم، ممکن است اتفاق هایی برای این اساتید بیفتد؟
نه. واقعا نه! تنها حس خودم بود. حس خودم بود، کاملا.
من بارها دیده ام که شما به دوستان ممنوع التصویرتان اشاره کردید؛ فرزاد حسنی، یک دوره ای هم احسان علیخانی و حتی فرزاد جمشیدی!
نه هیچ وقت به ایشان اشاره ای نکردم.
با وجود تمام این پشتیبانی ها، درباره جواد یحیوی همیشه سکوت داشتید. دلیلش این بود که فکر می کردید موضوع امنیتی است؟
نه هیچ وقت به ایشان اشاره ای نکردم.
با وجود تمام این پشتیبانی ها، درباره جواد یحیوی همیشه سکوت داشتید. دلیلش این بود که فکر می کردید موضوع امنیتی است؟
خیر، من جواد یحیوی را خیلی دوستش دارم. اجرایش را هم بسیار دوست دارم اما یک جایی توی ذوق من خورد. شما فکر کنید یک نفر را، هم شخصیتش را، هم کار حرفه ای اش را بسیار دوست داشته باشید و همیشه در حضور خودش یا پشت سرش با احترام و علاقه شدید یاد کنید. بعد یک سری خبرها به گوش تان برسد که جواد یحیوی فلان جا این حرف را در موردت زده است. فلان جا حتی این اتهام را بهت چسباند، اینها را گوش نکنی، بعد طرف در خبرگزاری رسمی کشور مصاحبه کند و همان اتهام ها را با شدت کمتری تکرار کند.
خب طبیعی است که می گویید برادر من! باشد از این جایش تنها دورادور همدیگر را نگاه کنیم. دیگر آن موقع نیاز نمی بینم که پشت سر جواد بروم و دفاع کنم. بالاخره تا جایی که احترام نان و نمک همدیگر را نگه می داریم، من هم به عنوان یک دوست جایی که لازم باشد، حمایت می کنم. احساس می کنم جواد یحیوی یک مقدار در برابر احساس محبتی که من نسبت به او داشتم، بی انصافی کرد.
فکر می کنم اشاره شما به گفت و گویش در ایسنا در سال 93 باشد.یک بخشی هم همان است.
اما منظور من به روزهای دورتر بر می گردد. آن زمانی که جواد یحیوی به دلیل حضور در مراسم های قانونی یکی از کاندیداهای سال 88، ممنوع التصویر شد. مورد احضار و بازجویی قرار گرفت و رضا رشیدپور که بیشتر وقت ها در این باره زبان برایی دارد، سکوت کرد. چرا؟
به مقطع سال 88 که خب خود شما بیشتر از من باشد مشرف باشید. فضا، فضای امنیتی بود و من نه کاری از دستم بر می آمد و نه مورد مشابهی در آن فضا پیدا می کیند که من توانسته باشم کاری بکنم. حمایت هایی که می فرمایید به غیر از سال 88 ارتباط پیدا می کند. در مورد آقای فرزاد حسنی، محمود شهریاری، احسان علیخانی ماجرای شان خیلی متفاوت با سال 88 است. سال 88، خود من تحت فشار خیلی شدیدی بودم اگر کاری از دستم بر می آمد اول برای خودم انجام می دادم تا برای آقای یحیوی.
به هر حال به ذهنتان نرسید که با یک تماس تلفنی در یک برهه ای یک همراهی لفظی داشته باشید؟
خب گلایه 93 من به همین خطر است که جواد یحیوی عزیز! بعد 88 کسی که تو را به پشت صحنه شبکه ایرانیان آورد و گفت، اگر دوست داشته باشی بیا اینجا برنامه بساز، من حمایتت می کنم، رضا رشیدپور بود. کسی که هر کجایی اسم یک مجری خوب برای سمیناری، برنامه ای مطرح می شد، جواد یحیوی را می گفت، رضا رشیدپور بود. من هم همین را گفتم؛ با وجودی که من رفتارم با شما این شکلی است، چه دلیلی دارد با یک خبرگزاری رسمی مصاحبه هایی را انجام دهید و حرف هایی را بزنید که اگر تلفنی از خودم یک استعلام کوچولو می کردید، می دیدید همه اش غلط است.
وقتی یک چیزی را رسانه ای می کنید، من نمی توانم دانه دانه آدم هایی که مصاحبه را خوانده اند را پیدا کنم و بگویم جواد یحیوی اشتباه کرده بود؛«یک تغاری شکست و ماستی ریخت»، دیگر نمی توان جمعش کرد. در حالی که قبل از آن با یک تلفن می توانستی بپرسی که آقا این اتهام ها درست است یا نیست؟
یک جایی گفتید که وارد حریم خصوصی تان نشویم اما چون خودتان وارد حریم خصوصی دیگران در گفت و گوهای تان می شوید، می خواهم بپرسم که همسرتان خانم مهرپاک چرا دیگر در تلویزیون اجرا نمی کنند؟
ایشان همان زمان هم علاقه اصلی شان، تخصص شان در روانشناسی و روانپزشکی بود و همان وقت هم از سر تفنن به رادیو یا تلویزیون آمده بودند. ربطی به ممنوع الکاری و ممنوع التصویری ندارد. ایشان شخصا تصمیم گرفتند.
خودتان مشکلی با کار کردن شان در صدا و سیما ندارید؟
به هیچ وجه، نخیر.
پس اجازه سفر هم بهشان داده اید؟
(با خنده) بله، مشکلی ندارم.
این کناره گیری از اجرا، ربطی به بچه دار شدن تان هم ندارد…
چرا در یک برهه ای هم به تربیت بچه ربط داشت. ایشان البته سال 84 کنار آمد ولی ما 85 هم بچه دار شدیم و تا بچه از آب و گل درآید، پشت گوش انداخته شد و بعد هم ایشان حرفه خودش را ادامه داد.
تشخیص خودشان بود یا شما؟بالاخره همیشه آقایان در تشخیص فوکوس می کنند که تشخیص شان فولو نباشد. (با خنده)
گفتی که برنامه رامبد جوان را که درباره معلولین بود دیده اید. به دلیل دغدغه ای بود که نسبت به پدرتان داشتید؟
بی تاثیر نیست. بالاخره من 10 سال ویلچر و قطع نخاع بودن را از نزدیک دیده ام. خیلی خست بود، هم دغدغه این آدم ها را از نزدیک و هم فروپاشی کانون خانواده را به چشم می دیدم. طبیعتا تجربه بسیار بسیار تلخ و اندوهناکی است. به همین سبب طبیعی است که یک حس همدردی همیشه با من هست اما دیگر الزاما ربط به پدرم ندارد.
چون اینها یک فرهنگ بودند که ما به خاطر دفاع از میهن حاضریم که نخاع مان قطع شود و کمرمان بشکند. این فرهنگ عجیبی است که به راستی در سال94 خیلی کمرنگ شده است. پدرم وقتی قطع نخاع شد با یک جمله مرا چنان آرام کرد، گفتم الان چه اتفاقی می افتد؟ پدرم 40 ساله بود. گفت که هیچی 40 سال راه رفتم، 40 سال دیگر راه نمی روم.
پسر یک چنین پدری یک مقدار ترسو بار نیامده؟
شما به من ترسو بگویید، فکر می کنم خیلی عجیب است…
ترسو هم نه، عافیت طلب؟
به هیچ وجه، من اگر عافیت طلب بودم، الان هر شب، شبکه یک، یک و نیم ساعت برنامه زنده داشتم، ماهانه هم 150 میلیون پول در می آوردم. عافیت طلبی را در چه می بینید؟ اینکه رضا رشیدپور با تلاش خودش و جمع و جور کردن یک تیم قوی در اینترنت برنامه پرمخاطب بسازد، این عافیت طلبی است؟ من عافیت طلب بودم الان حتما در شبکه یک یا سه، یک برنامه پربیننده داشتم.
هیچ زمانی از اینکه پدرتان جانباز قطع نخاعی هستند، استفاده نکردید؟
من حتی کارت بنیاد شهید و جانبازان ندارم.
سهیمه دانشگاه نگرفتید؟
خب الان این را در روزنامه تان می خوانند. اگر ما پرونده ای در بنیاد جانبازان داریم، می توانند آن را منتشر کنند. یعنی پدر من اعتقادش این ابود که من این کار را به خاطر اعتقاد شخصی ام انجام داده ام. آن زمان به جانبازها کمک هزینه می دادند. خدا را شکر پدر من نیاز مالی نداشت. می گفت من نه نیاز مالی دارم و نه به خاطر اینکه کارت بنیاد جانبازان بگیرم، رفتم.
چون فرزند جانباز بودید، در صدا و سیمای تبریز استخدام تان کردند؟
اتفاقا از صدا و سیمای تبریز مرا اخراج کردند! استخدام چی هست؟ آن وقت سن من پایین بود، بعدش هم نخستین ممنوع الکاری را در سال 74، 75 تجربه کردم. یک رییس حراستی آنجا داشت که خدا در عین اینکه از سر تقصیراتش نمی گذرد انشاالله عاقبت به خیر بشود. حرف هایی در مورد یک بچه 14، 15 ساله می زدند که کلمه ها برای من ناملموس بود. اینکه مسائل اخلاقی یعنی چی؟ برای یک بچه 14، 15 ساله مسائل سیاسی یعنی چی؟
من ممنوع الکاری نخست را آن زمان تجربه کردم. بعد آمدم تهران و جالب است که کارشناسان حراست تهران پرونده مرا خواندند و خندیدند. گفتند تنگ نظری شهرستانی بوده. به همین خاطر می گویم خدا از تقصیر آن آدن نگذرد. کارشناس اطلاعات در تهران زیر پرونده من نوشت: «استفاده از ایشان کاملا بلامانع است و آنچه در پرونده وجود دارد تنگ نظری مغرضانه شهرستانی است.»
پس بچه های بالا خیلی هم از شما بدشان نمی آمد؟دلیلی ندارد که از هر کس دیگری بدشان بیاید یا خوش شان بیاید. وقتی کاری به کار کسی ندارید طبیعتا آنها هم کاری به کار شما ندارند. منتها وقتی جلوتر می روید، فضا فرق می کند و پرونده ها متفاوت می شود.
الان پرونده تان خیلی حجیم شده است؟
وقتی «فتیله ای ها» ممنوع الکار شدند، داشتم با حراست تلویزیون صحبت می کردم، برای اینکه مشکلات فتیله ای ها یک جوری حل شود. گفتم آقا اینها حل شوند، مشکل خود ما چی هست؟ نمی دانم راضی اند که منتشر شود یا نه ولی می گویم؛ گفتند که در پرونده شما هیچی وجود ندارد، ما نمی دانیم اصلا چرا شما ممنوع الکارید. این آخرین خبری است که من گرفتم.
پس بدون هیچ دلیلی ممنوع الکارید؟
حداقل اعلام نشده دیگر. هیچی که اعلام نشده، خودشان هم فرمودند که هیچ در پرونده است نیست.
ادامه دارد…