با مجله اینترنتی گلثمین در یک مطلب تازه از روانشناسی همراه باشید :
ماهنامه دنیای سلامت: راستش امکان ندارد سخن از سلامت معنوی به میان بیاید و از عشق چیزی نگوییم. عشق، با همه فراز و نشیب ها و هیجاناتش، در معنویات همیشه حرف اول را می زند. برای همین هم می خواهم بپرسم، آیا تاکنون عاشق شده اید؟ آیا تا به حال دچار آن احساس طوفانی و گذرایی که شما را برای لحظاتی هم که شده به اوج سرور و شادی ببرد شده اید؟
این از آن سوال هایی است که خیلی از افراد از جواب دادن به آن طفره می روند. شاید هم خجالت می کشند. اما به هرحال اکثر افراد (پنهانی هم که شده) معتقدند نوعی از عشق را تجربه کرده اند که شایع ترین آن، عشق به جنس مخالف، عشق به فرزند، به دوست و دوستی و نیز عشق برادری یا انسانی است.
روابط عاشقانه ای که رنگ و بو ندارد
حالا یک سوال دیگر را می خواهم مطرح کنم و آن این که چرا بیشتر روابطی که در نظر ما عاشقانه اند، خیلی زود رنگ و بوی خود را از دست می دهند و به پایان می رسند؟ نه فقط هیجانشان فروکش می کند بلکه اصل شان هم دگرگون می شود. مثلا بیشتر عشق هایی که دو جنس مخالف به هم دارند، خصوصا اگر به قول قدیمی ها به وصال منجر شود، به زودی رنگ می بازد یا حتی گاهی رنگ نفرت به خود می گیرد.
«احساس نیاز» و گمان می کنم پاسخ به این سوال ها همگی به نوعی ریشه در همین احساس نیاز دارند. یعنی به نظر می رسد تعداد نسبتا زیادی از روابطی که با شعار و ادعای عشق و محبت شروع شده و ادامه می یابند بیشتر مبتنی بر نیاز و وابستگی و پرکردن خلاها و کمبودها هستند.
هرچند که خود این خلاها و کمبودها را هم بیشتر یا نمی شناسیم یا درک روشنی از آنها نداریم؛ یعنی به آن درجه از خودشناسی نرسیده ایم که دقیقا نقاط ضعف یا نقص و کمبود خود را ببینیم و البته طرف مقابل نیز با شناخت ضعیف و ناقص از خودش وارد رابطه می شود و رابطه شکل می گیرد و تنها بعد از گذشت مدت زمان معینی، طرفین متوجه می شوند رابطه برقرار شده، رابطه ای حقیقی، یعنی مبتنی بر هم خوانی و هماهنگی های حقیقی دو طرف نبوده و صرفا براساس پرکردن و پاسخگویی به نیازهای گذرا شکل گرفته است.
عشق براساس نیاز
اغلب روابطی که براساس نیاز و احتیاج شکل می گیرند شبیه نوعی داد و ستد عاطفی اند. هرکس برای طرف مقابل کاری انجام می دهد و نیازی را مرتفع می کند و درعوض اطرافیان هم، خلاها و کمبودهای او را پوشش می دهند.
بسیاری از روابط فامیلی، دوستانه و حتی خانوادگی ما (نه همه آنها)، بر این اساس شکل گرفته و ادامه می یابند. من این را زمانی فهمیدم که با خانواده های بسیار پرمشکل روبرو شدم و دیدم حتی وقتی امکان تغییر شرایط برای آنها وجود دارد، باز هم افراد خانواده، خود را به تجاهل می زنند تا به همان وضع ادامه دهند.
وقتی در احوال چنین افرادی بیشتر دقت کردم متوجه شدم که در همان سیستم معیوب و پرمشکل هم، افراد برای نیازهای بیمارگونه خود، پاسخ دریافت می کنند و به همین دلیل در آن وضعیت باقی می مانند و به رغم همه آسیب ها تغییری در شرایط ایجاد نمی کنند. مطمئنا در چنین سیستم هایی عشق و محبت حتی به مفهوم سطح پایین تر آن یا وجود ندارد یا کم رنگ است و آنچه افراد را نگه می دارد نوعی احساس نیاز است که برای پرکردن آن حاضر به تن دادن به خیلی چیزها می شوند.
در نمونه های با مشکلات کمتر اگرچه عشق و محبت پررنگ تری نسبت به نمونه قبلی وجود دارد، اما متاسفانه چنانچه رفع نیازها با محرومیت جدی مواجه شوند، بازهم روابط دچار اختلال می شوند. برای نمونه اگر مادری که فرزندش را دوست دارد، در هنگام امتحانات ورودی دانشگاه او را رها کند و مثلا به مسافرت برود، فرزندش با وجود محبت هایی که قبلا از او دریافت کرده، ناگهان دچار احساس تردید شده و گمان می کند مادر به اندازه کافی او را دوست ندارد.
البته در اینجا در پی این نیستم که وظایف افراد را در هنگام بروز مشکل برای اطرافیان یادآوری کنم یا زیر سوال ببرم، بلکه قصد دارم توجه را به این جلب نمایم که بسیاری از روابط ما، حتی اگر ندانیم، براساس نیاز و توقع شکل می گیرند و پایدار می مانند و این اگرچه در نوع خود مسالمت آمیز و حتی رضایت بخش است، اما عشق نیست.
عشق در روابط به چه معناست؟اینک این سوال پیش می آید که اگر اینها که گفته شد عشق نیستند، پس عشق چیست؟ مطمئنا در این جا قصدم این نیست که تعریف جدیدی برای عشق ارائه دهم، بلکه بیشتر می خواهم ببینم اگر عشق را بدون مفهوم نیاز و وابستگی تعریف کنیم چه شکلی پیدا می کند. به نظر می رسد عشق بدون مفهوم نیاز و وابستگی، باید مبتنی بر نوعی دهندگی باشد، نوعی دهندگی بدون نوقع و بدون چشمداشتِ بدست آوردن و گرفتن چیزی و بدون آنکه در حال یا آینده از او انتظاری داشته باشیم، در این نوع دوست داشتن، عاشق همه سعی اش را می کند تا اسباب و وسایل رشد و پرورش روح و روان معشوق را فراهم کند و حتی به خاطر رشد و پرورش او از راحتی و آسایش خود بگذرد (او ازا ین کار لذت می برد).
متاسفانه بعضی از پدر و مادرها، این نوع از دوست داشتن را با فراهم آوردن ناز و نعمت زیاد برای فرزندان خود اشتباه می گیرند و چنان او را به رفاه عادت می دهند که فرزند بینوا در آینده تاب و تحمل کمترین سختی را ندارد. اما منظور من از رشد و پرورش، چیزی بسیار متفاوت است. در رشد و پرورش صرفا رفاه فراهم نمی شود، حتی ممکن است گاهی اسباب ناراحتی و ناآسودگی فراهم شود، با این قصد که طرف مقابل، آگاهی و ادراک بالاتری پیدا کند، بتواند عبور از موانع را یاد بگیرد، بتواند خود را بشناسد، با خود روبرو شود، ضعف ها و نقص خود را ببیند و رفع کند.
بتواند هدف از بودن را بفهمد و هدف اختصاصی خود در زندگی را مشخص کند و مسیر رسیدن به هدف را پیدا کند و از همه مهم تر این که دلیل زنده بودن و زندگی کردن خود را دریابد و بالاخره خدای خود را بیابد و در مرکز زندگی خود قرار دهد. عشق و محبت حقیقی، نرم است، خود به خود تراوش می کند و حتی وقتی شکل سخت گیری به خود می گیرد، طرف مقابل محبت نهفته در آن را حس می کند. عشق توقع و چشم داشت نیست، وسیله ای برای رفع نیاز و پرکردن خلاها و کمبودها نیست، خشونت افراطی یا دل سوزی بیش از حد برای اطرافیان نیست، معامله و داد و ستد عاطفی هم نیست.
به نظر من، اعجاز عشق اینجاست که تو در اوج قدرت (نسبت به کسی که دوستش داری) تامل می کنی، صبر می کنی تا به جای آن که تنها در پی رشد بیشتر خود باشی، متوقف شوی و او را به اوج برسانی. هرچه احساس عشق در تو عمیق تر باشد و ضرورت بالنده کردن اطرافیان را بهتر و بیشتر درک کرده باشی، حوزه عشق ورزی ات گسترده تر می شود. بدین ترتیب متوقف می شوی تا دست افراد بیشتر و بیشتری را بگیری و با خود به پرواز درآوری و چه کسی می داند، شاید هم روزی یکی از آنها، دست تو را گرفت و با خود به پرواز درآورد.
تمرینهای روحی و معنوی
1- به خودتان اجازه عشق ورزیدن ببخشید:
حال که کاملا متوجه می شوید قدرت واقعی و قهرمانی در گروه قدرت مادی و فیزیکی نیست، بلکه در عشق و محبت معنوی است، بر تقویت این جنبه از قدرت شخصیتان تمرکز کند. این کار، نتایج فراوانی برای شما به ارمغان می آورد.
2- غم و اندوه خود را ابراز کنید:یکی از مفیدترین شیوه های ابراز غم و اندوه یا درد، نوشتن، به خصوص نوشتن اشعار کوتاه است. چنین نوشته های خلاصه و کوتاهی در خدمت ابراز، آزاد کردن و گرفتن لحظات «عشق به هنگام رنج» است و به ما نیروی حرکت می دهد.
3- از رنج و عذاب دیگران آگاه باشید:«موتور محبت» خود را ارتقا دهید و جستجوگرانه تر به چشمان همسفران خود در کره زمین بنگرید. وقتی داستان زندگی آنها را عمیقتر می فهمید، خواهید توانست آنها را راحت تر با درک و عشق در آغوش بگیرید.
4- درک بیشتری از درد و رنج خودتان داشته باشید:وقتی برای مردم اتفاقات «بد» یا «منفی» می افتد، غالبا فریاد «چرا من؟»؛ «انصاف نیست!»؛ «فقط برای من اتفاق می افتد!»؛ «من همیشه بدشانسم!» و… بلند می شود. حقیقت این جملات، این است که تقریبا هرکسی اینها را می گوید! به عبارت دیگر، یک بار دیگر، شما تنها نیستید. مشکل همه، همین است! شما متعلق به جامعه جهانی هستید. به جای تمرکز بر ناامیدی، شانس بد یا بختتان، از آن برای کمک به میلیونها نفر که مثل شما در رنج و عذابند، بهره ببرید.
5- از تجربیات «بد» خود به خوبی بهره برداری کنید:کاربرد مناسب تجارب زندگی، به عقلانیت و خرد معروف است. از دانسته های زندگی به خوبی بهره ببرید که در این صورت خردمند و عاقل خواهیدبود.
6- به خودتان عشق بورزید:اگر در تلاشید تا اعتیادی را ترک کنید، نیروی عشقتان را به میان آورید. عظمت و شکوه خود، معجزه و بی نظیر بودنتان، دیدگاه و ظرفیت بیکرانتان را بیازمائید و عشق را هر روز گسترش دهید. همزمان که این حس می بالد، «فضائی» که در اشغال اعتیاد است، به تدریج فشرده می شود و جسم و ذهن شما- همانگونه که باید- آزاد و رها می گردد.
7- واژه عشق را گسترش دهید:هر روز برای هرکسی که دوستش دارید، عشقتان را به زبان آورید. هر روز راه های تازه تری برای بیان و ابراز عشقتان به دیگران بیابید.
8- دقیقا همین کار را برای خودتان هم انجام دهید!فردی را به یاد آورید که در گذشته شما را دوست داشته است. فکر کنید این احساس را برای خودتان کاملا پذیرفته اید. این شخص، می تواند یکی از اعضای خانواده، یک دوست، عاشق یا موجودی الهی باشد. او را، در حالی که عاشقانه دارد به شما می نگرد، تجسم کنید، بگذارید این حس در نهاد شما نفوذ کند. عشق را خالصانه در آغوش بکشید و مدت پنج دقیقه از این حس، غرق لذت شوید و کیف کنید. وقتی از این فکر بیرون آمدید و به دنیای روزمره خود برگشتید، احساس خواهید کرد برای اشتراک گذاشتن و سهیم کردن دیگران در این عشق، برانگیخته شده اید!
9- مراقبه محبت عاشقانه:در نقطه ای راحت و ساکت بنشینید. آرام باشید و نفس بکشید. حالا کسانی را که بیشتر از همه دوست دارید، به یاد آورید. بگذارید حس عشق در وجود شما افزایش بیابد. به یاد آورید که این حسها چقدر فوق العاده اند و شما چقدر برای داشتنشان در زندگی ممنون و شکرگزار هستید. اینها ممکن است افرادی از گذشته یا حال شما، زنده یا مرده باشند. همچنان ظرف چند دقیقه با این حس های عاشقانه در پیوند بمانید. حالا حواستان را متوجه کسانی کنید که دوستشان دارید.
این افراد، ممکن است همکاران، همسایه ها یا آشنایان اتفاقی باشند. سعی کنید همان حس عاشقانه را گسترش دهید و برای آنها مانند عزیزانتان احساس نگرانی کنید. این را بدانید که آنها هم مانند موجودات دیگر، در پی کسب شادی و آرامش هستند. بگذارید درون قلبتان- که این حس های عاشقانه و نگرانی برای آشنایان در آن جا کرده- گسترش یابد. سپس حواس خودتان را متوجه کسانی کنید که درباره شما بی تفاوت هستند؛ مثلا کسانی که در مترو یا در مسیر کار یا در سوپرمارکت و… آنها را می بینید.
دوباره بکوشید حسهای عاشقانه و نگرانیتان را درباره اینکه آنها نیز در پی شادی و رهائی از درد و رنج هستند و دوستان و خانواده آنها هم همینطور، به آنها گسترش دهید. زمانی را به این کار اختصاص دهید. در آخرین و سختترین قسمت، دشمنان خود را به یاد آورید: کسی که از پشت به شما خنجر زده، فردی که در گذشته با شما بدرفتاری کرده، کسی که فرزند شما را آزار داده است. سعی کنید آنها را به همان چشمی بنگرید که خودتان را در پایان دادن به درد و رنج می نگرید و می خواهید شادی را تجربه کنید. بکوشید به آنها هم عشق بورزید. این کار را دنبال کنید. مطلوب، این است که سرانجام بتوانید همان نوع اهمیت و توجه و نگرانی را به همه ارزانی کنید.
منبع:
http://www.bartarinha.ir/fa/news/226548/سلامت-معنوی-در-سایه-عشق