با مجله اینترنتی گلثمین در یک مطلب تازه از گفتگو با هنرمندان همراه باشید :
او که متولد 1319 در شیراز است، در جوانی مجذوب تئاتر شد و برای ورود به تئاتر، جذب دوبله شد اما وقتی علاقه اصلی خود را به دوبله کشف کرد، در این عرصه ماندگار و به یکی از بزرگترین چهرههای این هنر تبدیل شد و حالا هرازگاهی هم بازیگری را تجربه میکند و این روزها فیلم سینمایی «این سیب هم برای تو» را در اکران دارد. استاد جلیلوند در این مصاحبه برای نخستینبار پرده از اسرار زندگیاش برداشته و از پدر و مادر، کودکی، خانواده و فرزندان، رازهای سلامت و شیکپوشی خود سخن گفته است.
قصه شناسنامه جنجالی من!متولد سال 1319 در شیراز هستم. در زمانهای قدیم چندینبار شناسنامهام را گم کردم و هر دفعه برای شناسنامه جدید، اتفاق جدیدی هم برای تاریخ تولد و نامخانوادگیام میافتاد. یکبار که شناسنامهام دزدیده شد، در شناسنامه جدیدم زدند «جلیلوند رضایی» متولد 1314 که این هم عجیب بود. بعد پدرم دوباره تقاضای المثنی کرد که «رضایی» را برداشتند ولی اینبار زدند «جلیلهوند» و دوباره طی یک اتفاق شناسنامهها گم شد و بار دیگر پدرم تقاضای شناسنامه کرد و اینبار زدند «حلیلوند» و وقتی دوباره اعتراض کردیم گفتند که خودتان یک نقطه زیرش بگذارید! تا اینکه در نهایت در آخرین سری شناسنامهای که گرفتیم هم نامخانوادگیمان را درست زدند و هم تاریخ تولد را!
بچهای از جنوب شهر تهران
من بچه جنوب شهر تهران و محله گاردماشین دودی هستم. در شیراز متولد شدم و از سه سالگی به تهران و خیابان خراسان آمدیم. تمام محلههای جنوب شهر تهران را به خوبی میشناسم و در آنجا بزرگ شدهام و به آنها عشق میورزم. خیابان مولوی، میدان سبزی، میدان امیرسلطان، انبار گندم، باغ توتی که پر از درختان توت بود، لبخط و آن محیط و آن کوچهها و محلهها با آن بازیهای الک دولک، پوست هندوانه بازی، بیخدیواری و. . . همه برای من خاطراتی است که با آنها بزرگ شده و عشق کردهام.
حتی زمانیکه بعد از سالها به ایران بازگشتم، دو،سه روز یک تاکسی گرفته بودم و به همه این محلههای قدیمی سر زدم که البته متاسفانه برخی از آنها کاملا از بین رفته و جای خود را به آپارتمانهای چندطبقه داده است.
بازی خطرناک با ماشین دودی
بچه خیلی بازیگوشی بودم. خانه ما درست نزدیک ریل ماشیندودی بود و یکی از کارهای من در آن زمان این بود که زمانیکه ماشین دودی از نزدیک خانهمان شروع به حرکت میکرد، دائم میپریدیم بالای ماشین و میپریدیم پایین و داخل واگنها میدویدیم و در نهایت یکی از نگهبانان ماشیندودی با چوب زد توی سر من که هنوز هم جای این شکستگی روی سرم باقی است.
اصالت لری، متولد شیراز
من اصالتا لر هستم ولی در شیراز متولد شدم. پدرم مهندس راه بود و به عنوان مترجم مهندسان روسی هم کار میکرد و ماموریتهای مختلفی به او میخورد که مجبور بود به شهرهای مختلف سفر کند و برای مدتی در آنجاها ساکن شود. پدرم در یکی از این سفرها که به شیراز داشت، در آنجا عاشق شد و ازدواج کرد و من هم در شیراز متولد شدم و بعد از چند سال که ماموریت پدرم تمام شد به تهران برگشتیم.
از تاریخ و جغرافیا تا مدیریت
زمانیکه وارد کارهای هنری و دوبله شدم خیلی از سوی خانواده حمایت نشدم؛ هرچند خودم هم دوست داشتم روی پایم بایستم و به خانواده متکی نباشم. درسها و نمراتم خوب بود ولی با این حال خیلی دوست نداشتم درس بخوانم. در این بین عاشق تاریخ و جغرافیا بودم و حتی دوست داشتم دبیر تاریخ یا جغرافیا شوم چراکه بهشدت در جغرافی و نقشهشناسی مهارت دارم.
تا سال دوم دانشکده علوم هم در همین رشته ادامه تحصیل دادم ولی وقتی وارد دوبله شدم، دیگر فرصت نشد و غرق دوبله شدم و رلهای بسیار بزرگی به من داده شد و مجبور شدم در آن زمان، تحصیل را کنار بگذارم؛ البته من بعدها تحصیلاتم را در رشته مدیریت بازرگانی در زمینه هتلداری و رستورانداری ادامه دادم و حتی بعد از بازگشت به ایران تصمیم داشتم که در این زمینه نیز فعالیت داشته باشم ولی نشد!
قربانی شدن برای خانواده
خوشحالم زحماتی که کشیدهام، ثمر داده است. من به خاطر فرزندانم ایران را ترک کردم و عشق اصلیام را که کار دوبله بود رها و خودم را قربانی کردم و حالا که ثمره این فداکاریام را میبینم، واقعا خوشحالم. سال 47 من سالانه بالای 500هزار تومان درآمد داشتم ولی باور کنید همیشه جیبم خالی بود و انگار آن پول در آن زمان برکت نداشت ولی از زمانیکه دوباره به ایران برگشتم با اینکه خرجها کمی بالاتر رفته ولی خدا را شکر هیچ مشکلی در زندگی ندارم و آرامش خوبی در زندگیام جاری است و واقعا از زندگیام راضی هستم و خداوند را شکر میکنم.
عشق و علاقه به وطن
من عاشق ایران هستم و دلیل اصلی من برای بازگشت به ایران، همین عشق و علاقه به وطنم بود. هرچند من ناچار به ترک ایران شدم چون فرزندانم در خارج از کشور مشغول تحصیل بودند و نمیتوانستم آنها را در میانه تحصیلشان بازگردانم و آیندهشان را خراب کنم چون سیستم تحصیلیای که آنها سپری میکردند کاملا متفاوت بود و به همین دلیل بود که مجبور شدم ایران را ترک کنم تا در کنار فرزندانم باشم. چند سال در آمریکا بودیم و خداراشکر که بچهها هم درسشان را خواندند و به مدارج خوبی رسیدند و ازدواج کردند و آنجا بود که تصمیم گرفتم حالا که همه بچهها به سرانجام رسیدهاند، به ایران بازگردم چراکه واقعا نمیتوانستم عشق به وطنم را نادیده بگیرم.
همین حالا هم از شبکههای خارجی پیشنهادهای کاری خوب و زیادی دارم ولی دوست ندارم ایران را ترک کنم و ترجیح میدهم اینجا پول کمتری درآورم ولی ایران را ترک نکنم. ایران برای من یک پکیج کامل است و همهچیز برایم دارد؛ از دود تهران گرفته تا هوای پاک شهرهای شمالی، از آدمهایی که بیخود در خیابان به شما فحش میدهند تا آدمهای متشخص، باادب و. . . در این سالهایی که دوباره به ایران بازگشتهام واقعا خوب زندگی کردن را دوباره لمس کرده و از زندگیام لذت بردهام و این سالها با تمام سالهای گذشته زندگیام برابری میکند.
مثبتاندیش و دور از صفات بد
از همان دوران جوانی آدم مثبتی بودم. حسادت را لمس نکردم و نمیدانم حسادت چیست؛ همچنین رقابت را حس نکردم و هرگز رقیب کسی نشدم. سخنچین نبودم و پشت سر هیچکسی حرف نزدم. از نظر من صفات بد وجود ندارد و همیشه سعی کردهام از صفات بد دوری کنم و اینطوری سالم زندگی کردم، تفریح میکنم و هرکاری که دیگران انجام میدهند را من هم انجام میدهم ولی هرگز در کاری افراط و تفریط نکرده و نمیکنم.
به هیچکس حسادت مالی، شغلی و کاری ندارم. همیشه خندهرو هستم و غصه را از خودم دور میکنم؛ حتی کسانی که پشتسر من حرف میزنند را دوست دارم و خودم را درگیر این مسائل نمیکنم. خیلی راحت، صاف و ساده زندگی میکنم. رفاقتهایم سر جای خودش هست، زندگیام سر جای خودش و سعی میکنم که زندگی سالمی داشته باشم و آرامشم را همیشه حفظ کنم.
تغذیه سالم، زندگی سالماز نظر تغذیه و برنامه غذایی سعی میکنم هرچه خداوند آفریده است را مصرف کنم چراکه میدانم خلقت آن بیدلیل نبوده است. سعی میکنم تغذیه سالمی داشته باشم و در هر فصلی میوههای آن فصل را مصرف میکنم. به وزنم اهمیت زیادی میدهم و هرگز نمیگذارم دچار اضافه وزن یا حتی کمبود وزن شوم.
اهمیت زیاد به شیکپوشیبهشدت به پوشش و لباسهایم اهمیت میدهم و روی آن حساس هستم. شیکپوشی برایم بسیار مهم است و همیشه سعی میکنم بهترین لباسها را برای خودم تهیه کنم. ست پوشیدن همیشه مورد توجهم بوده است و عاشق لباسهای زمستانی هستم. به ظاهر خودم اهمیت زیادی میدهم و این موضوع از جوانی در من نهادینه شده است و حالا هم در سنی هستم که حس میکنم باید به این مسائل بیش از پیش اهمیت دهم.
تا زندهایم، زندگی کنیم
به مرگ فکر نمیکنم چون میدانم بالاخره دیر یا زود برای هر انسانی اتفاق میافتد. نه اینکه برایم مهم نباشد ولی دوست ندارم با فکر کردن درباره اتفاقی که دیر یا زود رخ میدهد، زندگیام را خراب کنم. معتقدم تا وقتی زنده هستیم، باید خوب زندگی کنیم و با دیگران مهربان باشیم و درست رفتار کنیم.
معتقد هستم که به هرچیزی که خداوند به ما داده است باید قانع باشیم. امکان ندارد من یک روز به خداوند فکر نکنم و یک روز بدون ذکر خداوند از خانه خارج شوم. وقتی به خانه بازمیگردم و خانه و زندگیام را میبینیم از خداوند تشکر میکنم که این نعمات را به من داده است.
چرا من بازیگر شدم؟!
دلیل اصلی اینکه کم بازی میکنم، کمبود فیلمهای سینمایی خوب و مخصوصا فیلمهای خارجی است. فیلمهایی هم که این روزها ساخته میشود بیشتر دارای جلوههای ویژه است و شما بازیهای اصیل نمیبینید و من هم چون عاشق بازیهای خوب و جذاب هستم، وقتی اینها را پیدا نمیکنم جور دیگری عمل
میکنم. چون عاشق دوبله و بازیگری هستم و درواقع هنر دیگری مثل نقاشی و خطاطی بلد نیستم باید در این فضا به نیازهای خودم برسم؛ البته نه به این شکل که بازیگری را خیلی حرفهای آموخته باشم یا دورهای دیده باشم بلکه از تجربیاتی که سالها از کار دوبله و تماشای بازی بازیگران بزرگ به دست آوردهام، این کار را انجام میدهم. من در فیلمهای خیلی کمی بازی کردهام و اینطور نبوده که دائم جلوی دوربین باشم ولی شاید در آینده فعالیت بیشتری در این رابطه داشته باشم.
گرفتار دوبله هستم
من همیشه دوبله را به بازیگری ترجیح میدهم و اگر کار دوبله مثل سالهای گذشته بود و فیلمهای سینمایی خوب وجود داشت، من هرگز همین تعداد کم را هم در بازیگری تجربه نمیکردم و در همان کار دوبله باقی میماندم. درواقع دوبله مرا گرفتار خودش کرده است.
این روزها دیگر در سینماهای ما فیلمهای خارجی اکران نمیشود و فقط موسساتی هستند مانند قرن بیستویکم که در این بین فعالیتهایی دارند و حتی از جیب خود ضرر میدهند ولی به خاطر عشقی که به سینما دارند، این ضرر را به جان میخرند تا فیلمهای خارجی را به مردم ارائه دهند و آقای جعفری که مسئول این موسسه هستند، قطعا به دلیل همین عشق و علاقه این کار را ادامه میدهند وگرنه از نظر درآمدی یا حتی محل نمایش که باید سینماها باشد، نکته مثبتی وجود ندارد. چرا مردم از سینماها که بهترین سرگرمی و تفریح در همه جهان است، قهر کردهاند؟ چون سینما آن جذابیت سابق را ندارد.
مردم شاد، جامعه شاد
همانطور که گفتم سینما بزرگترین تفریح و شادی در همه جهان است ولی در کشور ما اینطور نیست و سینما از بین رفته است. چرا مردم از این تفریح بزرگ باید دور باشند؟ چون راه اصولی و صحیح را در پیش نگرفتهاند و عدهای آن را از بین بردهاند. چرا برنامهای مانند «خندوانه» به یک کار پرمخاطب تبدیل میشود؟
چون دست روی نقطه درستی گذاشته است و آن هم شاد کردن مردم در یک فضای صحیح و درست است. مطمئن باشید اگر جامعه شاد باشد، بسیاری از مشکلات حل خواهد شد. ما واقعا به آدمهایی نیاز داریم که در این مسیر قدم بردارند و برای مردم کار کنند.
از نسل سوم دوبله
من تقریبا از نسل سوم دوبله هستم. از نسل اول که گویندههای فیلمهای ایتالیایی بودند که هم در ایران بودند و هم خارج از ایران، دیگر فکر نمیکنم کسی در قید حیات باشد. نسل دوم دوبله بیشتر از بازیگران تئاترهای آن زمان بودند که به سمت دوبله آمدند که شاید از آن نسل هم تعداد خیلی کمی زنده باشند و من از نسل سوم دوبله هستم که در همین نسل هم تعدادی از گویندهها، کار بازیگری هم انجام میدادند.
ورود به دوبله برای تئاتر
تئاتر یک زمانی در کشورمان برووبیایی داشت، بازیگران شاخصی در آن عرصه بودند و مردم عاشق تئاتر بودند که من هم درواقع عاشق کار تئاتر بودم و برای اینکه وارد دنیای تئاتر شوم، ابتدا وارد گویندگی و دوبله شدم ولی بعد از اینکه کار دوبله را آغاز کردم، بهشدت به آن علاقهمند شدم و برای همیشه در دوبله باقی ماندم.
الان دوباره تئاتر رفتهرفته به روزهای خوب خود نزدیک شده است و خیلی از مردم دوباره برای تماشای تئاترها به سالنهای تئاتر میروند و حتی بازیگران هم به سمت تئاتر گرایش زیادی پیدا کردهاند. اخیرا یک پیشنهاد تئاتر هم به من شده که راجع به شهدای قهرمان کشور است. این کار اصلا تبلیغاتی نیست و داستانی واقعی دارد که قرار است توسط دکتر معینی روی صحنه برود و امیدوارم بتوانم در این کار حضور داشته باشم.
بازیگری مدیون دوبله است
از اینکه میدیدم بازیگران داخلی مثل فردین، ملکمطیعی یا … یا حتی بازیگران خارجی با صدای من بین مردم چهره میشوند، واقعا لذت میبردم و احساس دین میکردم به این دوستان که مبادا کار من ضعیف شود و کار آنها را هم تحت شعاع قرار دهد.
همیشه سعی میکردم که فیلم به فیلم کار خودم را قویتر کنم تا نتیجه کلی کار هم بهتر شود و حتی درآمد بیشتری هم برای من داشته باشد ولی متاسفانه آنها هرگز این احساس دین را نسبت به ما نداشتند که شاید یک بخشی از موفقیتشان را مدیون صدای ما هستند و هرگز در مصاحبههایشان از ما اسمی نمیبردند و همیشه خودشان را میدیدند و هرگز نگفتند که همکار دوبلور ما هم شاید در موفقیت ما نقش حتی کوچکی داشته باشد. شاید فقط زندهیاد فردین بود که همیشه این موضوع را مطرح میکرد و بارها گفته بود : «من و جلیلوند با هم هماهنگ هستیم و شاید اگر او نبود، من هم اینقدر موفق نبودم».
تفاوت درآمدهای قدیم و جدید
درآمد آن زمان ما از دوبله خیلی هم خوب بود؛ مثلا برای یک کار ساده در یک روز، گاهی 100تومان به ما دستمزد میدادند که در آن زمان چلوکباب پنج تومان بود و شما حساب کنید چقدر درآمد آن زمان کار دوبله خوب بود. اما این روزها اصلا اینطور نیست و دوبلورها دیگر آن درآمد سابق را ندارند و برعکس چیزی که مردم فکر میکنند که دوبلورها درآمدهای بالایی دارند، اصلا اینطور نیست. بیشتر کسانی که این روزها در کار دوبله هستند، به دلیل عشق و علاقهشان به این کار است نه درآمد آن! ضمن اینکه گاهی دستمزدها هم پرداخت نمیشود و امکانات خوبی ندارند.
عاشق لباسهای نظامی
من در کار دوبله عاشق نقشهای نظامی هستم چون کلا خودم از لباسهای نظامی خیلی خوشم میآید و در جوانی هم بارها لباس نظامی پوشیدهام؛ البته بدون درجه و علامتهای رسمی. یک ماشین جگوار هم داشتم و با لباسهای شبهنظامی که داشتم، هرجا که میرفتم همه فکر میکردند من افسر هستم. نمیدانم چرا ولی از اینکه دیگران فکر میکردند من نظامی هستم، حس خوبی داشتم. (باخنده) حتی گاهی جاهایی میرفتم که دیگران اجازه ورود نداشتند و نگهبانها فکر میکردند من نظامی هستم و مرا بهراحتی راه میدادند. در همین سن و سال هم عاشق این موضوع هستم و حتی اگر نقش یک نظامی خوب به من پیشنهاد شود، حتما بازی میکنم. شاید اصلا یک روز خودم فیلمی را با این موضوع تهیه کردم.
تکنولوژی در حد صفر!تکنولوژی در زندگی من در حد صفر است چون نه وقت آن را دارم و نه حوصله یادگیری و استفاده از آن را ولی کتاب میخوانم و مطالعه دارم. آن هم در حدی که فرصت داشته باشم. شاید هر دو ماه یک کتاب بخوانم ولی واقعا به دلیل مشغلههایی که کار دوبله برایم ایجاد کرده است، خیلی فرصت آزاد برای این کارها را ندارم و بیشتر ترجیح میدهم در همان فرصتهای آزادی هم که دارم، خودم را مشغول کار دوبله و مسائل پیرامون آن کنم.
یک عدد جادویی به نام 27
به عدد 27 علاقه زیادی دارم چون این عدد، ایجادکننده اتفاقات عجیبی است. شما اگر عدد هفت را دو بار جمع کنید به 14معصوم میرسید. اگر دو را از هفت کم کنید به پنج تن میرسید. اگر عدد را جابهجا کنید به 72تن میرسید. به نظرم این عدد یک عدد جادویی است.
روحیه ماجراجویی من
من زمانیکه در آمریکا بودم، کلاسهای تیراندازی را پشت سر گذاشتم؛ به دلیل همان روحیه نظامیگری و علاقهای که به این کار داشتم. قهرمان ماشینسواری با تراک بودم. کلاسهای آشپزی را سپری کردم و حتی در اواخر حضورم در آمریکا پرواز با هواپیماهای کوچک و تکنفره را هم تجربه کردم. کوهنوردی و جنگلنوردی را خیلی دوست دارم. عاشق رودخانه و شنا هستم و علاقه زیادی به طبیعت دارم.