با مجله اینترنتی برگک در یک مطلب تازه از سینما همراه باشید :
این لیست شامل فیلمهایی میشود که نه بهاندازه کافی خنده دارند نه رمانتیک و نه حتی ملودرامهای خوبی از آب درآمدهاند و آنقدر بد هستند که در ردیف فیلمهای صرفا سرگرمکننده هم نمیگنجند! معرفی، مرور و بررسی این آثار میتواند کمک شایانی برای فیلمسازان جوان نقاط مختلف جهان محسوب َشود زیرا در پی شناخت ضعفهای فیلمسازی در کشورهایی که صاحب سینمایی پیشرفته و به اصطلاح مدرن هستند میتوان به شناختی در باب فیلمسازی با هزینههایی بسیار کمتر رسید.
میتوان چنین آثاری را به عنوان الگو در کلاسهای تخصصی سینما مورد بررسی قرار داد و از تجارب شکستخورده فیلمسازان آنها درسهایی تازه گرفت. از اینرو در فهرست مقابل با آثاری مواجه میشوید که به عنوان بدترین فیلمهای تاریخ سینما در محیطهای مجازی رای بالایی آوردهاند و معرفی آنها مانند برترین آثار سینمایی واجد جذابیتهای خاص خود است.
1 – لئونارد قسمت شش – 1987
نه اینکه این فیلم فاقد ایده و انسجام باشد نه. مشکل اینجاست که هیچ یک از ایدههای فیلم توفیق این را نیافتهاند تا در جای مناسبی از آنها استفاده شوند و در نتیجه کنار هم قرار گرفتن قطعات نادرست پازل، شکل معوجی به کلیت فیلم بخشیده است.
بیل کوسبی جاسوسی است که رستوران لئونارد پارکر را برای بازنشستگان باز کرده است تا برای فرد گیاهخوار و اکولوژیست اسبقی شرایطی را فراهم بیاورد که وی بتواند فرمول خود را (که کنترل ذهن موجودات مختلف است) روی مشتریهای سالخورده آزمایش کند.این فیلم دارای ایدهپردازی بسیار مسخره و مضحکی است و عدم شخصیتسازی مناسب و استفاده نادرست از روند داستانی آن را مبدل به یکی از بدترین فیلمهای تاریخ سینما ساخته است.
امیدوارم که این فیلم را ندیده باشید که تا آخر دیدنش واقعا اعصاب میخواهد.
2 – فیلم آلن اسمیت: بسوزهالیود بسوز – 1998
در حالی که فیلمهای «فلش دنس»، «لبه دندانهدار» و «غریزه اصلی» ساخته میشد جو استرهاس نویسنده قصد کرد که فیلمنامهای بنویسد تا با طنز نیشدار دستهای پشت پرده هالیوود را برملا کند و شرایطی که در آن فیلمنامهنویسان و کارگردانان مجبورند برای رضایت روسای کمپانیها به آن تن دهند را بازگو کند.
با این ایده و نیت در خور تحسین وی فیلمنامهای نوشت که به نهایت ناتوان و ضعیف از آب درآمد. یک کمدی سطحی و غیرجذاب که نه بلد است درست انتقاد کند و نه بلد است بخنداند.
کارگردانی موسوم به «آلن اسمیتی» (آیدل) از بلایی که تهیهکننده هالیوودی میخواهد بر سر فیلمش بیاورد، ناراضی است و با بلاتکلیفی خاصی روبهرو میشود: او میخواهد نامش را از روی فیلم بردارد ولی نام جایگزینی هم که در این مواقع مرسوم است، چیزی جز «آلن اسمیت» نیست.
در نتیجه نگاتیوها را میدزدد و میسوزاند. روایت بهصورت تدوینی از مصاحبه با دستاندرکاران مختلف این پروژه و آدمهای دیگری که ارتباطهای غیرمتعارف و پشت پردهای با موضوع مورد بحث دارند، پیش میرود این فیلم به نقل از راجر ایبرت « فیلمی است که به طرز چشمگیری بد، ناشایست غیرقابل خنده و بدون انسجام ساخته شده ناشیانه کارگردانی شده و سهل انگارانه نوشته شده و توسط بازیگرانی به تصویر کشیده شده است که گویی پشت یک چراغ قرمز گیر افتادهاند.»
3 -هاوارد اردکه – 1986
در دنیای اردکها «هاوارد اردکه» مشغول خواندن مجله مورد علاقهاش است، ناگهان خود را در کیلوند،اوهایو مییابد.هاوارد به زودی درمیبابد که وقتی دانشمندان زمینی سعی داشتند آزمایشی را در زمینه انتقال اشیا امتحان کنند به صورت تصادفی از سرزمینش به زمین منتقل شده اما متاسفانه تنها موجودی که به اشتباه به زمین آمده »هاوارد اردکه» نیست بلکه ارباب تاریکی هم به روی زمین فرود آمده و در نظر دارد تا انسانها را به بردگی خود درآورد.
این فیلم که از روی یکی از کمدیهای مارول به همین نام اقتباس شده است یک فاجعه به تمام معناست. از افکتهای موجود در فیلم بگیر تا بازیها و فیلمنامه واقعا مسخره آن. با وجود اینکه تهیهکنندگی آن را یکی از با استعدادترین افراد سینما جورج لوکاس برعهده داشته «هاوارد اردکه» نه تنها بد است بلکه کسالتبار و خستهکننده نیز هست.
4 – مک و من – 1988
یک خانواده فضایی طی عملیات سری ناسا از کاشانه خود دزدیده میشوند و به یک پایگاه نظامی مخفی که برای تحقیقات غیرعادی ساخته شده است فرستاده میشوند. طی کوششهای فرار این خانواده جوانترین عضو خانواده مگ (موجود فضایی مرموز) فرصتی مییابد تا بهطور اتفاقی ارتباطی با خانواده کروز پیدا کند و در نهایت وجود خود را برای پسر کوچکتر آنها اریک فاش میکند.
بعد از موفقیت چشمگیر فیلم «ای تی» کمپانی اوریون پیکچرز درصدد برآمد تا برای علاقهمندان جوان سیما یک موجود فضایی دوست داشتنی دیگر خلق کند ( وکالاهای جدید خود را متعاقبا به فروش برساند) که البته تیرش به سنگ خورد. هرچه « ای تی» بهخاطر جلوههای تازه و فیلمنامه استخواندارش جای خود را در فیلمهای ماندگار تاریخ سینما محکم کرد این فیلم برعکس توانست در لیست بدترینها مقام بالایی را به خود اختصاص بدهد.
این فیلم که هشت سال بعد از« ای تی» سر و کلهاش پیدا شد یکی از شرمآورترین و احمقانهترین فیلمها در ژانر خودش است و آنقدر خندهدار از کار درآمد که در بیشتر مواقع صحنههایی از آن را به منظور مسخره کردن و خندیدن در جشنهای سینمایی بهکار میبرند.
5 – زمین کارزار نبرد – 2000
هزار سال بعد از زمان ما، سال 3000 میلادی بشریت توسط موجودات فرازمینی بیرحمی که به سایکلاسها معروفند در بند کشیده شده است. در زمین سایکلاسها تحت امر فرمانده امنیتی ارشد به نام ترل هستن او یک کارزار بردهداری راه اندازی شده است تا اینکه انسانها دست به شورش میزنند و منجر به شکلگیری قیامی علیه نژاد سایکلاسها میشود.
این فیلم که براساس کتاب بنیانگذار ساینتولوژی ال رونهابارد نوشته شده است اغلب به عنوان ناقصترین فیلم در تاریخ سینما شناخته میشود؛ فیلمی که تمامی امکانات درجه یک ساخت را در اختیار داشته است (از لیست بازیگران تا بودجه کلان و حتی دکورهای آنچنانی فضایی) و به قصد فروش نجومی روی پرده آمد اما چهل میلیون دلار ضرر روی دست کمپانیاش گذاشت.
فیلم به حدی بد بود که بسیاری از منتقدان حتی زحمت پرسیدن سوال در مورد گافهای موجود در فیلم و بیمحتوای کلیت داستانی را هم به خود ندادند.
6 – گیگلی – 2003
گیگلی که یک فیلم به سبک کمدی رمانتیک است در مورد آدمکش ابلهای است به نام لاری که برای ربودن برادر عقب افتاده یک وکیل توسط مافیا استخدام میشود و ریکی هم آدمکش دیگری است که برای نظارت بر
کار لاری فرستاده میشود که در این حین آنها باهم وارد درگیرهای و ماجراهای خاصی میشود.
کارگردان فیلم مارتیت برست که فکر میکرد که وجود زوج در آستانه ازدواج بن افلک و جنیفر لوپز که آن موقعها بنیفر! صدایشان میکردند باید فروش فیلمش را از همان ابتدا تضمین کرده باشد. غافل از اینکه بالاخره مردم علاقه دارند علاوهبر این ستارهها فیلمی هم برای دیدن مشاهده کنند.
بیشتر انتقاد به این فیلم این است که یک داستان پیچیده را با کلیشههای تک بعدی و نخ نما شده روایت کرده و نکته بسیار تعجب برانگیز این است که شیمی عاشقانه لوپز و افلک که قرار بود نقطه عطف فروش فیلم باشد خوب از آب درنیامده است. اصلا این فیلم برای این زوج آمد نداشت چون بعدها هم ازدواج آنها به طور کل شکل نگرفت.
7 – تنها در تاریکی – 2005
«تنها در تاریکی» بر اساس یک بازی ویدئویی در مورد کارآگاه ماوراالطبیعه است که رویدادهای مرموز با نتایج مرگباری را بررسی میکند. طرفداران یووه بول بعد از فیلم «خانه مردگان» خواستار یک فیلم خوب دیگر از وی بودند اما گاهی پیش میآید که آدم از درخواستهایی که میکند پشیمان بشود.
در سال2005 فیلمنامهنویس این فیلم بلیر اریکسون شرح میدهد که بوا قصد ساختن یک فیلم اکشن ماجراجویی را دارد که داستانهای ماوراالطبیعی را دنبال میکند و کاراکترهایش هم اصلا شبیه به تیغه یا کلاغ نیستد اما بعد از اینکه بویل نسخه پیسنویش داستان اریکسون را نمیپسندد و در نامهای به وی مینویسد که «نوشته تو شبیه به یادداشت شخصی است، درامش معلوم نیست و مخاطب به کل نادیده انگاشته شده است» و فیلمنامهنویس از پروژه حذف میشود و بول وظیفه نوشتن را برعهده مایکا روش و پیتر شرر قرار میدهد (که بسیار در این زمینه بیتجربه بودند) آنها برای رفع خلل و فرجهای داستانی چنان ناتوان عمل کردند که نه تنها فرم اورجینال داستانی بهتر نشد بلکه فیلم را به معنای واقعیاش تنها در تاریکی باقی گذاشتند.
این فیلم فقط به این هدف ساخته شد که بازی کامپیوتری بسیار محبوب و پرفروش میتوانست مخاطبان شیفته زیادی را به سینما بکشاند که البته نتیجهاش برعکس شد و یک شکست واقعی را برای کارگردان و تیمش رقم زد. هر بازی محبوبی که فیلم درست و درمانی از آب درنمیآید!
‘
8 – زن گربهای – 2004
این فیلم داستان زنی را روایت میکند (هالی بری)که به علت پی بردن به راز محصول شرکتی که در آنجا کار میکند به دستور همسر رییس شرکت کشته میشود اما گربهای او را نجات میدهد و به او زندگی میبخشد و پس از آن او متوجه ویژگیهایی جدید مانند راه رفتن گربهها و فرار از باران و غیره میشود و تصمیم میگیرد انتقام خود را از قاتلش بگیرد که در این بین درگیر رابطهای با پلیسی جوان میشود. این زن گربهای البته هیچ شباهتی به سلناکایل شرور که اولینبار در نسخه بتمن 1940 ظاهر شد ندارد.
این فیلم با افکتهای مسخره،اکشنی رقتآور و منطق احمقانهاش یکی از بدترین فیلمهایی است از روی یک کمیک استریب میتوان ساخت. بیچاره زن گربهای شخصیت ابرقهرمان محبوبی است که احتمالا طرفدارانش را برای همیشه با این معضل مواجه میکند که چطور میشود از شر به خاطر آوردن چنین فیلم بدی خلاص شد. این فیلم یکی از بدترین فیلمهای راجرایبرت رقم خورده است.«زن گربهای» با افتخار توانست که نامزد هفت تمشک طلایی بشود و چهار عدد آن را نیز از آن خود کرد! به لطف هالی بری و معجزه کارگردانی این فیلم به عنوان اثر هنری که با مواد دورریختنی ساخته شده است نمونهای از برجستهترین فیلمیهاست که به زبالهدانی تاریخ سینما عرضه میشود.
9 – حمله پرندگان – 2010
«حمله پرندگان» که در سال 2010 به نمایش گذاشته شد توانست که به همه اهداف خود از جمله مسخره بودن، جلوههای ویژه سبک و بازیهای بد و داستان احمقانه نایل آید. البته اگر این فیلم را درجمع ببینید شاید سرگرمکننده باشد اما فکر نمیکنم حتی با وجود پاپ کورن و انواع و اقسام مخلفات فریبند دیگر هم بشود در تنهایی آن رایکبار از اول تا آخر دید! «حمله پرندگان» یک فیلم اکشن کمدی ترسناک است! و با الهام ناشیانهای از فیلم «پرندگان» آلفرد هیچکاک ساخته شده است؛ فیلمی که با آن جیمز نگوین نویسنده و کارگردان را در زمره بدترین اقتباسکنندگان فیلم در صدر جدول قرار میدهد.
10 – فیلم بدبختی – 2008
اگر قرار باشد که بین دیدن فیلمی در مورد یخچالهای طبیعی از یک میلیون سال پیش تا به حال یا دیدن هر فیلمی که توسط جانسون فردبرگ و آرون سلتزر نوشته یا ساخته شده باشد یکی را برگزینید هشدار میدهم حتما به تماشای« آب شدن یخچالهای» طبیعی بنشینید.
هزار سال قبل از میلاد. مرد غارنشینی با نسخه دندان گرازی ایمی وینهاوس برخورد کرده و میفهمد که بشریت در روز بیستم آگوست 2009 از میان خواهند رفت، مگر اینکه جمجمهای نارنجی رنگ به سر جای خود بازگردد. با بازگشت به زمان حال میفهمیم که اینها رویای ویل بوده اما روز معود را در تقویم دیواری خود علامت زده است پس باید موضوع جدی باشد.
ویل تلاش میکند موضوع را به نامزدش ایمی بگوید اما موفق نمیشود. همان روز در طول مهمانی همه چیز به لرزه درآمده و رادیو اعلام میکند که پایان دنیا سرآمده است. ویل و دوستانش به خارج از خانه رفته و با شهابسنگهایی که به زمین برخورد میکنند روبهرو میشوند. ویل همزمان تلفنی از ایمی دریافت میکند که در موزه به دام افتاده و نیاز به کمک او دارد. ویل به کمک وی میرود و کشف میکند که جمجمه نارنجی رنگ در دستان ایمی قرار دارد. پس فاجعهای که در خواب دیده میتواند صحت داشته باشد.
از این رو ویل به کمک دوستانش تلاش میکند تا جمجمه را سر جای خود برگرداند و در این راه با پدرش ایندیاناجونز نیز آشنا میشود. فاجعه به آخر میرسد و ویل و ایمی با هم ازدواج میکنند! این فیلم از آن نوع فیلمهایی است که مجموعهای از فیلمهای دیگر را مسخره میکند و خود در مسخره بودنش نظیر ندارد البته از نوع احمقانه و احمقانهترش! شوخیهای بیمزه و بیارزش بودن جوکهایی که در آن وجود دارد سطح فیلم را بسیار پایین آورده و کلا موضوع قابل توجهی هم ندارد که جلب توجه کند و دنبال شونده باشد.
فقط تصاویر بر صفحه تلویزیون شما در حال ورجه ورجه کردن هستند! سوال اینجاست که وقتی نمیتوانید ایدنیا جونز وهانا مونتانا و امثال آن را درست و درمان هجو کنید مگر کسی مجبورتان کرده بود که چنین فیلمی بسازید؟ کارهای دیگری بجز فیلمسازی هم در جهان وجود دارد،ندارد؟
11 – مردعنکبوتی 3 – 2007
پیتر پارکر مدرکی پیدا میکند که ممکن است در فهمیدن این موضوع که چرا وقتی او کوچک بود پدر و مادرش ناپدید شدند کمک کند. این موضوع او را به طور تصادفی به سمت دکتر کانرز، همکار سابق پدرش میکشاند و …چه کسی مسئول است؟ نویسنده –کارگردان سم رایمی،دستیار کارگردان یا فیلمنامهنویس آلوین سارجنت یا مجموع این اتحاد بدشگون که قسمت سوم این کمیک استریپ محبوب را زهر طرفدارانش بکند! در واقع سونی پیکچر یکی از مزخرفترین فیلمهای دنبالهدار خودش را به بازار ارایه داده است ولی با وجود سم رایمی و تیم مجهز کوچکش این فیلم میتوانست و میبایست که فیلم بسیار متفاوتی از کار درآید! روزنامه گاردین در این مورد مینویسد:«اسپایدی با لبریز کردن صبر و طاقت مخاطبانش کار خود را آغاز میکند.»
12 – شهر و کشور – 2001
«شهر و کشور» به کارگردانی پیتر چلسوم و نویسندگی مایکل لاگلین و به دلخواه وارن بیتی ساخته شده است. شما روی کاغذ اسامی یک گروه عالی و پرطمطراق را میبینید با کارگردانی خوش ذوق، بودجهای مناسب که منجر به ساختن فیلم آشغالی شده است! چطور چنین اتفاقی میافتد؟ خب اگر گوش به شایعات پراکنده در این مورد بدهیم وارن بیتی و اعمال نظرهای قدرت طلب مآبش نقش بسیار زیادی در آن داشته است هر چند نمیشود همه تقصیرها رو هم گردن یک نفر انداخت که بودجهای بالغ بر 44 میلیون را تا سقف هشتاد میلیون دلار به هدر دهد.
پتر ترولز از رولینگ استون مینویسد: « فیلم «شهر و کشور» آنقدر بد است که شایسته بازنگری و بحث در موردش نیست همانقدر که آگهی ترحیمش را در روزنامه چاپ کنیم کفایت میکند.»
13 – سوپر من پنج : نبردی برای صلح – 1987
«سوپر من پنج» نود دقیقه فیلم است که اشک مخاطبان علاقهمند به آن را درمیآورد، به طریقی که پاپکورنهایشان در شوری اشکهایشان حل میشود! علیرغم اینکه «نبرد برای صلح» ادامه فیلمنامه قبلی خود است و طرح داستانی مشخص و چهارچوبداری دارد اما فیلم دنباله بیسر وته و ناامیدکنندهای از کار درآمده که به سختی در حد استانداردهای موجود فیلمسازی جای میگیرد.
در فیلم «سوپرمن پنج» با پایانبندی بد و کاری به شدت آشفته مواجه هستیم که منتقدان دربارهاش مینویسند: «این فیلم یک تجربه آماتوری، یک خجالت و یک سوپرمن پنج است.»
14 – پسر ماسک – 2005
یک نفر باید پیدا میشد تا نویسنده کار لانس خای را بیخیال نوشتن میکرد و البته جلوی فیلمسازی لارنس گاترمن را هم میگرفت که متاسفانه این اتفاق نیفتاد. 10 سال بعد از تجربه حرفهای و موفق فیلم «ماسک» که یک کمدی موفق از آب درآمد و جیم کری در آن خوش درخشید گروهی تصمیم گرفتند که در همین راستا یک تجربه موفق دیگر را هم رقم بزنند که نتیجهاش هم فاجعهای است به نام«پسر ماسک».
مردی به نام تیم آوری طراح کارتون مشتاقی است که وقتی سگش تصادفا ماسک عجیب را پیدا میکند، به دردسر میافتد.این فیلم کمدی مسخره و خجالتآوری است که معلوم هم نیست برای چه درجه سنی ساخته شده و چیزی است بین شوخیهای اسلپ استیک بیمزه و نخ نما شده و شوخیهای کلامی لوس و بینمک از آن بدتر داستانگوییاش ناموفق است. داستان در نوع خودش به حدی بد است که گویی اصلا نوشته نشده است و از روی طرحی عوامل فیلم به این نتیجه رسیدهاند که باری به هر جهت به فیلمبرداری بپردازند.
اگر این فیلم را ندیدهاید اصلا طرفش نروید که نه تنها سرگرمکننده نیست بلکه حتی در اوج بیکاری و بینشاطی شما هم تاسف وقت از دست رفتهتان را خواهید خورد.
15 – منوس :دستان سرنوشت – 1966
این فیلم نامزدی برترین فیلم دیده نشده تاریخ سینما را داراست. منوس یک فیلم کم بودجه ترسناک است که توسط هارولد بیوارن تهیهکنندگی و کارگردانی شده است و به اتفاق آرا جزو بدترین فیلمیهایی است که تا به حال ساخته شده است.
در شماره یک لیست جای میگیرد.بازیهای مسخ شده و جریانات به غایت بدون پیرنگ مونس را مجسمه یادبودی از بیکفایتی فیلمسازی کرده است. وارن این فیلم را با دوربین 16 میلیمتری گرفته است و حتی جایی کلاکت هم در این فیلم قابل مشاهده است!
منبع:
http://www.bartarinha.ir/fa/news/342228/بدترین-فیلمهای-تاریخ-هالیوود
امیدواریم از این مطلب بهره کافی را برده باشید ، بزودی با شما همراه خواهیم بود در یک مطلب تازه تر از دنیای سینما
مجله اینترنتی برگک آرزوی بهترینها را برای شما دارد.