با مجله اینترنتی برگک در یک مطلب تازه از سینما همراه باشید :
روزنامه شهروند – امین فرج پور: انتخاب «ترینها» در دنیای سینما بازی جذاب و پرطرفداری است. چنان جذاب و پرطرفدار که تقریبا بیش از هر مطلب تحلیلی و حتی تفننی دیگری خوانده و نقل میشود؛ چنان جذاب و پرطرفدار که تقریبا هیچ نشریهای خود را از فرصتها و امکانهای متعاقب این بازی محروم نمیکند؛ چنان جذاب و پرطرفدار که از فرط خوانده، دیده و نقلشدن حتی بدل به ستون ثابت مهمی در سایت سینمایی IMDB بهعنوان مهمترین و معتبرترین سایت بیوگرافی سینماگران نیز شده و البته چنان جذاب و پرطرفدار که سینماگران بیشماری راضی به انجام هر کاری در ازای آمدن نامشان در چنین انتخابهایی هستند. انتخابهایی چنان زیاد و پرتعداد که از فرط تکرار بیشتر یادآور بازی است تا هر گونه رویکرد دیگری.
این انتخابها که گاه حتی ریزترین و جزییترین نکات را نیز شامل است، وقت و بیوقت به بهانههای گوناگونی به انجام رسیده و جالب اینکه هیچگاه نیز کهنه و دمده نمیشوند. شاید یکی از دلایل اینکه همه ساله بیشتر رسانهها و بهخصوص نشریات سینمایی با نظرخواهی از منتقدان و نویسندگان دست به انتخاب بهترینها در زمینههای گوناگون میزنند، اهمیت چنین نکاتی در ذهن گردانندگان نشریات و رسانهها باشد…
اینکه چه عامل یا عواملی باعث میشوند تا بازی «ترینها» ارزش و اهمیتی بیش از یک انتخاب صرف داشته باشند، شاید در ویژگیهایی باشد که این بازی آنها را در خود دارد، حملشان کرده و درنهایت انتقال میدهد. مهمترین ویژگی هم در این میان خاصیت افشاگرانه این بازی است. برای توضیح بیشتر باید گفت هر انتخاب یا حتی هر متن و مطلبی در عین اینکه اطلاعاتی را درباره سوژهاش با مخاطب در میان میگذارد، علایق، سلایق و روحیات نویسندگان و در اینجا انتخابکنندگان را نیز افشا میکند.
درواقع چنین بهنظر میرسد که بیشوپیش از هر کارکرد دیگری خصوصیت افشاگرانه چنین بازیهایی است که ایجاد جذابیت میکند. درواقع انتخاب هر نشریه، رسانه، گروه و حتی هر صنفی، پیش از هر کارکرد احتمالی دیگری یا فارغ از هر نتیجهای که در پایان حاصل آید، از این نظر که بازتابدهنده علایق، سلایق و حتی دیدگاههای انتخابکنندگان است، کنجکاوی خواننده را ارضا و او را واجد شناختی همزمان از انتخابشوندگان و انتخابکنندگان میکند. این شناخت همزمان یکی از اصلیترین دلایل بازتابهای فراوان چنین مطالبی است. بازتاب در چنین متونی نیز یعنی درگیرشدن مخاطب در بازی… بازی همهگیر و تقریبا همهپسند انتخاب «ترینها» اگرچه حوزهها و موضوعات متنوع و گوناگونی را شامل است، اما این بازی از آسیبی رنج میبرد که میتوان آن را پاشنه آشیل بازی نامید. این بازی جذاب مالامال از افشای خود و سلیقه و ارضای کنجکاوی از آنجا که قصد درگیرکردن حداکثری مخاطبان را دارد، بیشتر سراغ حوزههای آشنا برای مخاطبان میرود. مخاطب برای درگیرشدن و عکسالعمل نشان دادن باید به حوزه بازی اشراف داشته باشد.
این اشراف در دنیای سینما، سینمای تجاری جریان اصلی را شامل است که به این دلیل است که اغلب انتخابها سینمای جریان اصلی را دربرمیگیرند و البته در این سینما نیز هالیوود نقش محوری را ایفا میکند. بازی «ترینها» که به واسطه نقل و بازتاب فراوانش تا حد زیادی به حوزه اعتبار نیز ورود کرده و انتخابشدن در این بازی اعتباری افزوده برای شخصیتهای اصلی این بازی به همراه میآورد، با اصالت دادن بیش از حد به سینمای جریان اصلی، انواع دیگر سینما و نگاه و نگرشهای متفاوت را در این دنیا به فراموشی سپرده و این کمبود اصلی این بازی است که آسیبهایی را نیز باعث میشود.
درحالیکه جریان اصلی سینما ابزار و امکان بازتاب رسانهای و تبلیغی را به وفور با خود دارد، پرداخت بیش از حد به این سینما با افزودن به این ابزار و امکانات فاصله بین این جریان با جریانات جدیتر و البته حاشیهایتر را افزایش میدهد و این درحالی است که سینمای مستقل و جشنوارهای یا به بیان بهتر سینمای هنری بسیار بیشتر از جریان اصلی سینما نیازمند بهرهوری از امکان تبلیغی این بازی است.
پرتقال کوکی
یکی از بهترین و بزرگترین فیلمهای تاریخ سینما که شاید بیش از هر فیلم دیگری مخالف و دشمن داشته باشد. ششمین فیلم لیست بهترین فیلمهای هنری گاردین و آبزرور پرتقال کوکی استنلی کوبریک، کارگردان نابغه سینمای جهان است که از ۱۹۷۱ به این سو مدام محل بحث و جدل و منازعه بوده است که یک هنرمند در تصویرگری رفتارهای ناهنجار فردی و اجتماعی تا کجا باید و میتواند پیش برود.
این فیلم که از کتاب آنتونی بورجس اقتباس شده، داستان آلکس شرور را روایت میکند که در زندان در یک برنامه درمانی جدید برای اصلاح خلافکاران قرار میگیرد. بهترین فیلم روانشناسانه تاریخ سینما، نامزد چهار اسکار بهترین فیلم، کارگردانی، فیلمنامه و تدوین و البته یکی از بهترینهای همه تاریخ به دلیل خشونت عریان و فراوان و نیز هراس کارگردان از تقلید برخی از جوانان از کارهای شخصیت اول فیلم مجوز نمایش عمومی را در انگلیس به دست نیاورد و تازه پس از مرگ کارگردان نامدارش بود که انگلیسیها توانستند این شاهکار بیبدیل را روی پرده ببینند. پرتقال کوکی در میان فیلمهای بزرگ شاید تنها فیلمی باشد که شمار مخالفانش از دوستدارانش بیشتر است؛ با اینکه حتی همین مخالفان نیز به ارزشهای فیلم اذعان دارند.
اسکار بهترین فیلم خارجی سال ۱۹۸۴، بهترین فیلم خارجی گلدن گلوب، سزار، جایزه بهترین فیلم، کارگردانی و فیلمنامه از جوایز دیوید دودوناتلو (اسکار سینمای ایتالیا) و در کل ۲۴ جایزه مهم سینمایی که ثمره حضور فیلم فانی و الکساندر در فستیوالها و مراسم گوناگون بوده نیز نمیتوانند اهمیت، ارزش و عظمت این فیلم را نشان دهند.
فانی و الکساندر بزرگتر از این حرفهاست؛ کارگردانش نیز… شاهکار آخر اینگمار برگمان بزرگ، داستان برادر و خواهری است به نامهای فانی و الکساندر که پس از مرگ پدرشان وقتی مادرشان با یک اسقف بدرفتار ازدواج میکند، تنها میشوند. این دو بچه که از رفتار پدرخوانده در عذابند و آزادی شان سلب شده با کمک یکی از دوستان خانواده پدری خانه اسقف را به آتش کشیده و پیش خانواده پدریشان بازمیگردند…
برگمان سوئدی که بیشک از بزرگترین کارگردانان تاریخ سینماست، فانی و الکساندر را بهعنوان آخرین اثری که قرار بود در سینماها نمایش دهد، ساخت. آواز قوی برگمان فیلمی است متفاوت از سایر آثار شاخص این کارگردان که برخلاف ظاهر عمدتا سرد و بیروح فیلمهای قبلی، او داستانش را روانتر تعریف کرده و به اصطلاح مخاطبپسندتر است. این فیلم در مکان هشتم برترین فیلمهای هنری از دیدگاه منتقدان سینمایی گاردین و آبزرور قرار گرفته است.
همشهری کین که تقریبا در هر انتخاب و نظرسنجی درباره بهترینهای تاریخ سینما همواره جایگاه نخست یا درنهایت دوم را به خود اختصاص داده، از نگاه گاردین پنجمین فیلم هنری برتر دنیاست؛ فیلمی که با نام اورسن ولز بزرگ گره خورده است و بیراه نیست اگر ولز و همشهری کین را همزادهای همدیگر بدانیم که همواره نام یکی یادآور نام آن دیگری بوده است.
اورسون ولز که این فیلم را در ابتدای دهه ۴۰ میلادی بهعنوان نخستین فیلمش جلوی دوربین برد؛ از همان نمایش نخست فیلمش در نظر منتقدان و سینماشناسان بدل شد به یکی از بزرگترین و کاربلدترین کارگردانان سینما و این خصایص او را به قلهای دسترسیناپذیر در دنیای سینما تبدیل کرد. سبک خاص فیلمسازی، استفاده خلاقانه از نور، زوایای متفاوت دوربین، برداشتهای بلند، عمق میدان و … ازجمله شاخصههای فیلمسازی اورسن ولز هستند که همگی ریشه در همشهری کین دارند. داستان فیلم درباره زندگی و مرگ روزنامهدار ثروتمندی به نام چارلز فاسترکین با بازی خود اورسن ولز است. همشهری کین با کسب هفت نامزدی اسکار ازجمله اسکار بهترین فیلم و کارگردانی و درنهایت دریافت فقط یک اسکار فیلمنامه یکی از مثالهای همیشگی درباره بیعدالتیهای آکادمی اسکار نیز هست…
هفتمین فیلم برگزیده هنری، فیلمی است از ترنس مالیک سرشناس که بیشتر به فیلمسازی معروف است که طبیعت نقش مهمی در آثارش دارد و میتواند از طبیعت به بهترین وجهی استفاده کرده و به آن حضور و جانی همسان با کاراکترهای انسانی فیلمهایش دهد. روزهای بهشت یکی از بهترین جلوههای چنین نگاه طبیعتگرایی است که در سال ۱۹۷۸ با بازی ریچارد گر، بروک آدامز، سام شپرد و لیندا مانز ساخته شده است.
روزهای بهشت داستان زن و شوهری است که از شیکاگو بیرون زده و برای یافتن شغل فصلی در زمینهای گندم راهی جنوب میشوند. این دو که وانمود میکنند خواهر و برادرند، در جنوب با کشاورزی جوان مواجه میشوند که به سبب علاقهای که به زن پیدا کرده از آنها میخواهد که بمانند.
زن و مرد نیز پس از اینکه درمیبایند مرد جوان سخت بیمار است و بهزودی میمیرد، برای کسب موقعیت و پول با درخواست ازدواجش موافقت میکنند، اما مرد نمیمیرد و حوادث اجتنابناپذیری در ادامه فیلم روی میدهد… ترنس مالیک یکی از محبوبترین فیلمسازان آمریکایی نزد منتقدان است. تحسینکنندگانش او را بهترین میدانند و شاهد مثالشان نیز همین فیلم روزهای بهشت است؛ یک درام عاشقانه قدرتمند که مخاطب را مسحور میکند…
نهمین فیلم جدول بهترین فیلمهای هنری، روبان سفید میشایل هانکه است. روبان سفید که در سال ۲۰۰۹ نخل طلای جشنواره کن را گرفت، تصویری تلخ و تیره از جامعه و خانواده در آلمان، در آستانه آغاز جنگ جهانی اول ارایه میدهد. فیلم به ظهور و پیدایش نازیسم و فاشیسم میپردازد و ریشههای این پدیده شوم را تعصب مذهبی، فقر و نظام فئودالیستی معرفی میکند…
داستان روبان سفید در دهکدهای رخ میدهد که رفتار ساکنانش با کودکان چنان سرسختانه و وحشتناک است که حس تنفر را در کودکان میپروراند. فیلم که به اثری معروف است که ریشهیابی و چرایی وجود و ظهور نسلی پرخاشگر، متعصب و خشونتطلب را در دستور روایتش قرار داده؛ تصویرگر اتفاقات ناخوشایند و وحشتناکی است که کودکان ظاهرا معصوم دهکده باعث میشوند؛ کودکانی که بعدها ارتش متجاوز آلمان نازی و فاشیستهای دهه ۳۰ و ۴۰ را شکل میدهند…
روبان سفید بهترین -یا یکی از بهترین- فیلمهای کارنامه پربار میشایل هانکه است. در این فیلم هانکه با کمک فیلمنامهای درخشان و شخصیتپردازی هنرمندانه به جای شعار دادن و نکوهش نازیسم به ریشههای شکلگیری چنین تفکراتی پرداخته است. گفتنی است که این فیلم علاوه بر نخل طلای کن جوایزی چون گلدنگلوب بهترین فیلم خارجی را نیز به دست آورد. روبان سفید در سال ۲۰۱۰ نامزد کسب جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی نیز بود.
داستان توکیو شاید سادهترین فیلمی باشد که تاریخ سینما تاکنون به خود دیده است، فیلمی گرم، جذاب و ساده که به واسطه این سادگی خیلیها را فریفته تا ورسیون جدیدی از آن را جلوی دوربین ببرند، غافل از اینکه سبک سهل و ممتنع آن را فقط کسی مثل اوزو میتواند از کار درآورد و بدون بهره گرفتن از هنر و نبوغ اوزو، ورسیونهای ساخته شده چیزی بیشتر از آثار درجه چند تلویزیونی نمیتوانند باشند.
داستان توکیو که به انتخاب نشریه سایتاند ساند در رأیگیریاش از حدود ۴۰۰کارگردان عنوان بهترین فیلم تاریخ سینما را به دست آورده، همچون بیشتر فیلمهای اوزو آهنگ کندی دارد و بیشتر حوادث مهم در فیلم نشان داده نمیشوند. این شاهکار سینمایی یاسوجیرو اوزو کارگردان صاحبنام ژاپنی که در این فهرست جایگاه چهارم را به خود اختصاص داده، درباره زن و مردی است که برای دیدن فرزندان خود راهی توکیو میشوند اما فرزندان آنها به خاطر مشغلههای روزمره توجه چندانی به آنها نمیکنند.
در این سفر تنها یکی از عروسهای این پدر و مادر به آنها محبت میکند که از قضا شوهر او یعنی پسر این پدر و مادر سالها پیش مرده است. مادر پیر در مسیر بازگشت به خانه بیمار میشود و درحالیکه فرزندان او در دقایق آخر بر بالینش حاضر شدهاند، میمیرد. در مورد داستان توکیو باید گفت که این فیلم به طرز استادانهای به مخاطب اجازه میدهد تنشهای زندگی مدرن را تجربه کند…
فیلمی بلندپرواز که کارگردان جوان نابغهاش نتوانست موفقیتش را ببیند. ژان ویگو فقط ۲۹سال داشت، زمانی که این فیلم را ساخت؛ و شگفت که در همان ۲۹ سالگی نیز درگذشت و ندید که چگونه آتالانت شگفتانگیزش گامبهگام دارد به یکی از شاهکارهای دنیای سینما بدل میشود. این فیلم به زندگی یک زوج تازه ازدواج کرده میپردازد که در یک قایق رودخانهای به نام آتالانت زندگی میکنند.
اگرچه این فیلم قرار بود فقطوفقط یک فیلم تجاری معمولی، از جنس همان آثاری باشد که در دنیای سینما به وفور ساخته میشوند اما ویگوی نابغه از فرصت استفاده کرده و آن را به شعری غنائی و نیرومند درباره زندگی و عشق بدل کرد. آتالانت چنان زیبا و درگیرکننده است که حتی همین امروز نیز با اینکه بیش از هفت دهه از ساختش میگذرد، قدرت، زیبایی و استحکام خود را حفظ کرده است. این سیاهوسفید خاص در فهرست برترینهای سینمای هنری جهان از نگاه گاردین جایگاه سوم را به خود اختصاص داده است.
دیوید لینچ کارگردان عجیبی است؛ با کارنامهای مالامال از آثاری جذاب و در عین حال عجیبوغریب که در میان آنها جاده مالهولند جزو جذابترین و عجیبوغریبترین فیلمهای این کارگردان به شمار میآید. دومین فیلم برتر هنری تاریخ به انتخاب گاردین و آبزرور یک فیلم جنایی با عناصر آشکار سورئالیستی است. جاده مالهولند یکی از تحسینشدهترین آثار دیوید لینچ نیز هست هم میان منتقدان رسانهای و هم داوران فستیوالهای بزرگ مورد استقبال واقع شده است.
نامزدی بهترین کارگردانی در مراسم اسکار و نیز جایزه بهترین کارگردانی جشنواره کن از مهمترین افتخارات این فیلم هستند. داستان جاده مالهولند درباره زنی است که با حافظهای از دست رفته وارد خانهای میشود که بتی (نائومی واتس) که برای بازیگر شدن به آنجا آمده، در آن زندگی میکند. آنها به دنبال هویت گمشده این زن هستند. در این فیلم توهم و واقعیت از هم تفکیکناپذیرند. فیلم با ترکیب عناصر فراطبیعی و وهمانگیز در جهت تغییر و تبدیل هویت شخصیتها، تماشاگران را چنان در دنیای فیلم شریک میکند که میتوان گفت در لحظاتی از فیلم برداشت تماشاگران تحتالشعاع توهمات شخصیتهای فیلم قرار میگیرد…
شاهکار بیبدیل آندری تارکوفسکی همیشه بزرگ و همیشه ماندگار که باوجود اینکه همواره جایی نزدیک به صدر جدول فیلمهای محبوب منتقدان جدی سینما و سینه فیلها قرار داشته، اما پیش از انتخابش بهعنوان بهترین فیلم هنری تمام دوران سینما از نگاه منتقدان سینمایی گاردین و آبزرور، نهتنها هیچگاه بهطور رسمی و جدی مورد تقدیر و تجلیلی چنین قرار نگرفته بود که حتی میتوان گفت باعث بروز دشواریها و فشارهای فراوانی نیز برای سازندهاش شده بود. بهعنوان مثال باید به داستان حضور این فیلم در جشنواره کن اشاره کرد.
تارکوفسکی با دریافت ۹جایزه از کن به جرأت یکی از چند فیلمساز انگشتشمار محبوب این فستیوال معظم معتبر است، اما آندری رویلوف باعث شد این فیلمساز در یکی از معدود حضورهایش در کن دست خالی از این رویداد بزرگ سینمایی به خانه برگردد. ساخته درخشان تارکوفسکی در سال ۱۹۷۱ که برداشتی آزاد از زندگی آندری رویلوف، نقاش بزرگ روس در قرن پانزدهم است که بزرگترین شمایلنگار تمام دوران شناخته میشود، در حضورش در کن آن سال به سبب فشارهایی که به سبب مضمون سیاسی و مذهبی فیلم از طرف دولت شوروی وارد شد، نتوانست وارد بخش رقابتی شود و به این دلیل در عین شایستگی تنها جایزه انجمن بینالمللی منتقدان (فیپرشی) را به دست آورد. این فیلم که در اکثر فهرستهای برترین آثار سینمایی جهان قرار دارد، دارای انسجامی مثالزدنی است که در ساختاری هوشمندانه تنیده شده.
تارکوفسکی که از نگاه اینگمار برگمان بزرگترین کارگردان سینماست که زبان جدیدی اختراع کرده و به ماهیت فیلم وفادار بوده؛ باوجود ساخت تنها هفت فیلم بلند کارنامهای مالامال از افتخار و سرشار از جوایز معتبر دارد که ازجمله این جوایز میتوان به ۹ جایزه از جشنواره کن، جایزه بهترین فیلم خارجی مراسم بفتا برای فیلم ایثار (۱۹۸۸) و شیر طلای ونیز اشاره کرد…
امیدواریم از این مطلب بهره کافی را برده باشید ، بزودی با شما همراه خواهیم بود در یک مطلب تازه تر از دنیای سینما
مجله اینترنتی برگک آرزوی بهترینها را برای شما دارد.