با مجله اینترنتی برگک در یک مطلب تازه از سینما همراه باشید :
مجله جهان سینما:
گفت و گو با مایکل فسبندر و آلیشیا ویکندر؛ بازیگران فیلم «نور میان اقیانوس ها»
التیام بخشی زمان
همه شما را با هم در اسکار امسال دیده اند. که مایکل برای فیلم «استیو جابز» نامزد شده بود و آلیشیا برای فیلم «دختر دانمارکی» برنده شد. اما نور میان اقیانوس ها قبل از هر دوی این فیلم ها فیلم برداری شده بود. به نظر می رسد زمان زیادی گذشته؟
آلیشیا ویکندر: راستش، حداقل برای من درحرفه ام، دختر دانمارکی یکی از سریع ترین پست پروداکشن ها را داشت. شاید جیسون بورن از آن پیشی بگیرد. ما خاطره ها و تجربه های زیادی داریم که به آن ها مراجعه کنیم.
«درک» گفته که نقش را با در نظر داشتن شما در ذهنش نوشته.
مایکل فسبندر: این خوب است، بله. خب به نظرم او نقش را از کتاب درآورد و بعد به من فکر کرد. من خیلی خوشحال شدم چون خیلی خوش شانس بودم که نقش شخصیتی مثل تام را بازی کنم. من واقعا از تام خوشم می آید. برای من مثل یک قهرمان است، پس برای زندگی بخشیدن به او، مقداری احساس مسئولیت می کردم. این شخصیت کسی است که من دوست دارم باشم.
شما کتاب را داشتید، آیا برای شخصیت تام به الهامات دیگری مراجعه کردید؟ با سبیلی که دارد کسی شبیه کلارک گیبل است.
فسبندر: خب، ما به عکس ها نگاه می کردیم.
ما هیچوقت فلاش بک نمی بینیم، اما شخصیت ها به صورت واضح جنگ ذهنشان رادرگیر کرده.
فسبندر: تام فیلم کامل دیگری را قبل از این که ما انتخابش کنیم زندگی کرده و قطعا سختی های زیادی در میدان های فرانسه کشیده، زمان بسیار آشفته ای بوده، بعد از جنگ جهانی اول. آن جنگ بزرگ شهرهای کوچک زیادی را در همه جای دنیا تحت تاثیر خود قرار داده و در شهر کوچکی مثل پرتگیس (شهر اتریشی تخیلی که داستان در آن اتفاق می افتد) یک نسل از مردم ناپدید شدند.
آیا فراگیربودن داستان شما را تحت تاثیر قرار داد؟
ویکندر: بله، مرا تحت تاثیر قرار داد. حتی کمی احساس خجالت کردم که به چیزی اینقدر خصوصی در زندگی کسی نزدیک شدم. انگار پنجره ای باز بود و من باید دید می زدم. اما تمام آدم های اطرافتان هم همین را تجربه کردند. جست و جو برای عشق، داشتن خانواده و غم از دست دادن یک بچه.
فسبندر: و یا التیام بخشی. ما همه تجربه کردیم که زمان چگونه التیام می بخشد و شما ادامه می دهید و زندگی ادامه دارد. چیزی که آلیشیا گفت خیلی جالب است چون شما تام را دارید، که در زمان جنگ زندگی کرد و همچنین شخصیت ایزابل، و تجربه از دست دادن تمام برادرانش….
آیا فکر می کنید که داستان هیچ دید سیاسی ای در زمان حاضر دارد؟
فسبندر: خب، استدمن این دید را در شخصیت فرانک، همسر هانا گذاشته است. اینکه انبوه جمعیت دور هم جمع می شوند و خارجی ها را اذیت می کنند، وحشتناک است و اتفاقی که برایش می افتد این است که می میرد و این چیزی است که ما سال هاست با آن دست و پنجه نرم می کنیم. مشکلی که مهاجران در اجتماع برای ارتباط برقرار کردن دارند و خطراتی که با آن مواجه می شوند واقعی است. بسیار مربوط به زمان حال است.
شما در نیوزیلند فیلم برداری داشتید، ساختن فیلمی در آن محیط چگونه بود؟
ویکندر: در اولین روز فیلم برداری من تنگی نفس گرفتم. من به تنهایی بالای فانوس دریای ایستاده بودم و تا 360 درجه اطرافم اگر نگاه می کردم هیچ کس را نمیدیدم. من به نوعی از بزرگی طبیعت «کلاسترفوبیک» شده بودم. (کلاستر فوبیا: ترس از مکان های بسته.)
آیا بازی با وجود این المان ها کار را سخت تر کرد؟
فسبندر: راحت تر، درواقع. فرصت کمیابی بود که آنجا را ترجبه کنیم و آن تجربه بی نظیر قطعا روی فیلم تاثیرگذار بود.
ویکندر: مثل صحنه ای که طوفان می آید و باید گوسفندها را جمع می کردند.
فسبندر: بزها.
ویکندر: بزها، ببخشید.
فسبندر: یا گوسفند بودند؟ من فقط بزها و آن مرغ های دیوانه یادم است.
ویکندر: برای آن شب، کارکنان پنکه تعبیه کردند. اما چیزی که در فیلم می بینید خیلی واقعی است. ما انگار واقعا داشتیم روی آن فانوس دریایی پرواز می کردیم، دیوانه کننده بود.
فسبندر: فیلم بردار (آدام آرکپاو) باید نور را طوری تنظیم می کرد که به درختی که نزدیک بود برخورد نکند، خیلی سخت بود.
آر کپاو چشمان تیزی دارد. فیلم فوق العاده به نظر می رسد. شما قبلا هم چند بار با او کار کرده بودید.
فسبندر: بله. اولین بار در فیلم مکبث بود، بعد نور میان اقیانوس ها و بعد عقیده آدمکش. او به طور قطع یک هنرمند است. استعداد شگرفی دارد. درک تمام مدت می گفت: «تو داری فیلم مرا زیادی زیبا می کنی، آدام!» او چشمان بی نظیری دارد و در تمام کارهایش مشخص است. با اطیمنان می توان گفت او بسیار تواناست.
این فیلم یک اثر پیچیده درام برای هر دوی شماست. مخصوصا شما آلیشیا. سخت ترین صحنه فیلم برداری برایتان کدام بود؟ سقط دوم ویران کننده بود.
ویکندر: آن صحنه ای بود که بیشتر از همه نگرانش بودم. فکر میکنم تا به حال شش بار نقش مادر بازی کرده ام. و به عنوان زنی که بچه ندارد، فکر می کردم شاید زن های بیننده که چنین تجربه ای دارند بگویند: «او نمی داند چگونه است.» از زنان زیادی سوال کردم، که مطمئن شوم آنص حنه را واقعی بازی م یکنم.
مایکل، این صحنه برای شخصیت تو هم خیلی تاثیرگذار بود، عمق حس همدردی اش به همسرش را نشان می داد.
نور میان اقیانوس ها
نیویورک تایمز: کودکی در قایق همه چیز را در نور میان اقیانوس ها عوض می کند
نور میان اقیانوس ها پلات درست دارد. فیلمی است از درک سیانفرانس اقتباس شده از رمانی با همین نام نوشته استدمن که اشک ها را در می آورد و با احساسات انسانی بازی می کند. «ویو روسو منتقد نیویورک تایمز می نویسد: «نیمه ابتدای فیلم را جاذبه اندوهناک مایکل فسبندر تسخیر کرده است و درخشش لطیف آلیشیا ویکندر نیمه دوم فیلم را»
دیوی روسو عقیده دارد کارگردان توانسته با وفادار ماندن به کتاب اصلی، فیلمی متفاوت و زیبا بسازد. این فیلم توانسته تم بخشش و انتقام موجود در کتاب را حفظ کند. اگرچه رمان پیچش های داستانی بسیار زیادی دارد، اما به نظر می سد فیلم کمی از یک اثر ادبی هم سنگین تر شده است.
«البته به عنوان یک فیلم دارم درباره مسئولیت خودخوایه و الگوهای اخلاقی، فیلم نتوانسته تعهد خود را در آزمایش اینکه چگونه باید یک کودک را بزرگ کرد، ثابت کند.»
تلگراف: مایکل فسبندر و آلیشیا ویکندر عمق تاثیر برانگیزی را به نمایش می گذارند.
رابی کالینز منتقد تلگراف عقیده دارد در درجه اول تصاویر بسیار زده، طبیعی و واضح بودند. «وقتی فیلم را می دیدم، ناخودآگاه طعم و حس خام و تیز نمک را روی صورتم حس می کردم، که به نظرم به خاطر تصاویر واضح از اقیانوس، فضا و آب و هوای آن منطقه بود و شاید به دلیل سیل اشکی که بعداز یک ساعت و نیم از گونه ام به پایین می رفت و تا زمانی که چراغ ها روشن نشدند ادامه داشت.»
به عقیده کالینز، فیلم بردار آدام آر کپاو، که تا به حال در دو فیلم با مایکل فسبندر کار کرده است، توانسته بسیار خوب تصاویری خاص و آنتیک هم از بازیگرها وهم صحنه بگیرد که حس زمان را نیز به ما القا می کند.
رابی کالینز از عوامل دیگر تاثیرگذار بودن فیلم را انتخاب یک زوج واقعی برای بازی در فیلم می داند. «و بهتر از آن، لذت دیدن یک زوج واقعی، مایکل فسبندر و آلیشیا ویکندر روی پرده سینماست.»
گاردین: بازی های دلگرم کننده
فیلم نور میان اقیانوس ها، به صورت کلی بسیار موردپسند منتقد سختگیر «پیتر برادشاو» قرار گرفته است. برادشاو می نویسد: «سیا نفرنس موفقیت خود را با فیلم ولنتاین آبی به دست آورد، اما هیچ ولنتاینی آبی تر از این نمی تواند باشد.»
اما درعین حال پیتر برادشاو، کمی اندوه داستان را گزاف می داند. «چیزی بسیار گزاف، بخواهم رک بگویم نامعقول درباره اندوه فیلم و داستان ایثار رمانتیکش وجود دارد. انگرا تلفیق احمقانه ای از نامه ای در بطری اثر نیکولاس اسپارک و داستان زمستان اثر شکسپیر است.»
پیتر برادشاو عقیده دارد نیمه ابتدایی فیلم بسیار خوش ساخت تر از نیمه دوماست، شروع فیلم زیبایی منحصر به فرد خود را دارد. «وقتی زندگی تام و ایزابل رو به ناامیدی و انحطاط می رود و زوج باید ببینند که چگونه می توانند از پس این عذاب برآیند.»
«ممکن است نور میان اقیانوس ها کمی اوقاتتان را تلخ کند، اما فیلم اعتماد به نس فوق العاده ای دارد و به شدت دیدنی است. دیدنش لذت بخش است.»
لس آنجلس تایمز: احساسی و خوش ساخت
«در یکی از صحنه های ابتدایی در فیلم نور میان اقیانوس های درک سیانفرنس ما به دریک از طوفان وامواج بلند احساسی فیلم می رسیم. اوایل دهه بیست میلادی است، ایزابل شربورن که به تازگی سقط جنین داشته است، همسرش تام را برای اینکه دکتری فرستاده که او را معاینه کند، ملامت می کند. اما همین احساس خشم و اندوه و در کنارش آرامش تام در مقابل حس عصبانیت ایزابل، در طول فیلم تکرار می شود.»
«جاستین چانگ» منتقد لس آنجلس تایمز عقیده دارد فیلم نور میان اقیانوس ها توانسته است به صورت شاعرانه ای احساسات زیادی در خود جای دهد و این را از نکات مثبت فیلم می داند. چانگ شخصیت های فیلم را مورد تحلیل قرار می دهد و آن ها را باورپذیر می داند.»
شروع بسیار قانع کننده ای برای شخصیت تام داریم، اتفاقات خوف آوری که در جنگ جهانی اول افتاده است هنوز تازه اند و روح لطیف و آرام تام برای همیشه از خاطراتش آزرده است، اینکه تام شغل نگه داری فانوس دریایی را قبول می کند به خواسته اش که برای همیشه ایزوله و تنها بودن است مربوط می شود. تا زمانی که عاشق ایزابل می شود، زنی با روحیه بالا که به او حس جدیدی از مسرت و خوشی را هدیه می دهد.»
واشنگتن پست: انتخاب هوشمندانه بازیگران
آن هورنادی، منتقد واشنگتن پست، فیلم را پر از صحنه های باشکوه و داستان پر از تنش عاشقانه و بدآوردن های مهلک می داند.
به عقیده هورنادی انتخاب بازیگران، یکی از درجه یک ترین و جذاب ترین زوج های هالیوود، مایکل فسبندر و آلیشیا ویکندر، بسیار هوشمندانه و درست بوده است.
هورنادی شخصیت اصلی داستان، تام شربورن را که تحت تاثیر جنگ جهانی اول اسیب روحی خورده است، نوعی ابرانسان در تحمل دردها می داند.
«در نقطه مقابلش شخصیت همسر او، همواره بسیار زود به نقطه شکست می رسد. طوری که صحنه های دردآور و ناراحت کننده زیادی برای این شخصیت می بینیم که اشکمان را در می آورد اما قلب اصلی فیلم هم در همین است.»
امیدواریم از این مطلب بهره کافی را برده باشید ، بزودی با شما همراه خواهیم بود در یک مطلب تازه تر از دنیای سینما
مجله اینترنتی برگک آرزوی بهترینها را برای شما دارد.