شهادت اصحاب امام علیه السلام
عمربن سعد نزدیک به یاران امام شد و ذوید(1) را صدا کرد و گفت: پرچم را نزدیک آر، او پرچم را نزدیک آورد، پس عمربن سعد تیر را بر کمان نهاد و به سوى یاران امام انداخت و گفت: گواه باشید که من اول کسى بودم که به سوى آنان تیر انداختم!! سپس دیگران نیز تیر بر کمان نهاده و اصحاب امام را نشانه رفتند(2)، که بعد از این اقدام، کسى از یاران امام حسین علیهالسلام نماند که از آن تیرها به او اصابت نکرده باشد، و همین امر باعث شد تا پنجاه تن از یاران امام حسین علیهالسلام به شهادت برسند.(3)
پس امام علیه السلام به یارانش فرمود: این تیرها فرستادگان این جماعت است! بپا خیزید و بشتابید به سوى مرگى که از آن چارهاى نیست، خداى شما را بیامرزد.
پس اصحاب آن حضرت قسمتى از روز را پیکار کردند تا آن که گروه دیگرى از یاران امام شهید شدند.(4)
نامهاى شهداى حمله اول
ابن شهر آشوب تعداد شهداى اصحاب امام را در حلمه اول، چهل نفر ذکر کرده است که نام بیست و هشت نفر از آنها را برده است و سپس مىگوید: ده نفر آنها از موالى حسین علیهالسلام و دو نفر از موالیان امیرالمؤمنین بودهاند(5)، ولى ما براى آوردن ترجمه مختصرى از هر کدام آنها، در اینجا نامهاى آنان را از کتاب «ابصار العین» سماوى ذکر مىکنیم، که بعضى از آنان بر اساس نقل دیگران در حمله اول شهید نشدهاند و موارد اختلاف ذیلا مذکور گردیده است:
1 – ادهم بن امیه:از شیعیان بصره بود که در خانه ماریه(6) اجتماع مىکردند، او با یزید بن ثبیط از بصره به مکه آمد و به امام علیهالسلام پیوست.(7)
2 – امیْ بن سعد: او از اصحاب امیرالمؤمنین علیهالسلام و از تابعین و ساکن کوفه بوده، و چون از آمدن امام حسین علیهالسلام به کربلا آگاهى یافت، در ایام مهادنه(8) به خدمت امام حسین آمد.(9)
3 – بشر بن عمر: او از تابعین بود و دلاورى فرزندان او در جنگها معروف است، در ایام مهادنه به خدمت امام علیهالسلام آمد.(10)
4 – جابر بن حجاج: جابر از یاران شجاع امام حسین علیهالسلام بوده و قبل از ظهر روز عاشورا به شهادت رسید.(11)
5 – حباب بن عامر: او در کوفه سکونت داشته و از شیعیان است، و با مسلم بن عقیل بیعت کرده و در بین راه به امام علیهالسلام ملحق گردید.(12)
6 – جبله بن على: از شجاعان کوفه و از ابتداى امر با مسلم بود و سپس نزد امام حسین علیهالسلام آمد.(13)
7 – جناده بن کعب: از مکه مصاحب امام بود و او و خانوادهاش به همراه امام به کربلا آمدند.(14)
8 – جندب بن حجیر کندى: او از بزرگان و سرشناسان شیعه و از اصحاب امیرالمؤمنین علیهالسلام بود، و در بین راه قبل از برخورد امام با حربن یزید به خدمت آن حضرت رسید و به کربلا آمد. اهل سیر گفتهاند که او در آغاز جنگ به شهادت رسید، بعضى فرزند او حجیر بن جندب را گفتهاند که در همان آغاز حمله شهید شدند ولى ثابت نشده است که با پدرش شهید شده باشد.(15)
9 – جوین بن مالک: او شیعه و در میان قبیله بنى تمیم بوده است، و با آنان براى جنگ با امام حسین علیهالسلام بیرون آمد! و چون ابن سعد شرط هاى امام را نپذیرفت، او نیز همانند گروه دیگرى دست از سپاهیان کوفه کشیده و شب هنگام(16) به سوى اردوى امام کوچ کرد.(17)
10 – حارث بن امرئ القیس: او از شجاعان بنام بود و شهرتى در جنگها به دست آورده بود، و با سپاه عمر بن سعد به کربلا آمده بود! و چون آنها کلام امام حسین علیهالسلام را نپذیرفتند، به امام پیوست.(18)
11 – حارث بن نبهان: پدر او نبهان – بنده حمزه بن عبدالمطلب – سوارى شجاع بود، و فرزندش حارث از پیوستگان به امام على و امام حسن علیهالسلام بود و یا امام حسین علیهالسلام به کربلا آمد و شهید شد.(19)
12 – حجاج بن بدر: او اهل بصره است، و همان کسى است که پاسخ نامه امام علیهالسلام را از بصره به خدمت امام در کربلا آورد؛ این نامه را امام به مسعودبن عمر نوشته بودند، و حجاج بن بدر با امام بود تا در اولین حمله پیش از ظهر عاشورا به شهادت رسید، و بعضى شهادت او را بعد از ظهر ضمن مبارزه ذکر کردهاند.(20)
13 – حلاس بن عمرو: او و برادرش نعمان از اصحاب امیرالمؤمنین علیهالسلام هستند و حلاس در کوفه فرمانده نیروهاى آن حضرت بوده است. او ابتدا با سپاه عمربن سعد به کربلا آمده بود و چون عمربن سعد شرائط امام را نپذیرفت او شبانه به اردوى امام حسین علیهالسلام پیوست.(21)
14 – زاهر بن عمرو: شجاعى با تجربه و دلاورى مشهور و از دوستان معروف اهلبیت بود، او از یاران عمرو بن الحمق – صحابى معروف – بشمار مىرفت، و چون زیاد بن ابیه در طلب عمرو بن الحمق برآمد، زاهر با او بود و در قول و فعل با او مصاحبت داشت، آنگاه که معاویه عمرو را تعقیب مىکرد، در تعقیب زاهر نیز بود، و سرانجام عمرو بن الحمق به دست معاویه به قتل رسید و زاهر خود را پنهان مىکرد، و در سال شصت هجرى چون مناسک حج را بجاى آورد، با امام علیهالسلام ملاقات کرد و همراه امام به کربلا آمد.(22)
15 – زهیر بن سلیم: انگاه که سپاه کوفه تصمیم به جنگ با امام علیهالسلام گرفتند، او از جمله کسانى بود که شب عاشورا به خدمت امام آمد و به اصحاب آن حضرت پیوست(23) و همانند مشتاقان جنگید تا این که در حمله اول شهید شد و بعد از رسیدن به فیض شهادت به فیض دیگرى نیز نائل آمد و آن این که در زیارات ناحیه مقدسه سلام بر او آمده است.(24)
16 – سالم (غلام عامر بن مسلم ): او غلام عامر بود و در بصره سکونت داشت، و عامر از شیعیان آن شهر بشمار مىرفت، و هنگامى که یزید بن ثبیط با فرزندان خود و برخى دیگر در مکه به خدمت امام علیهالسلام آمدند، این دو نیز به همراه آنها به امام ملحق و با او به کربلا آمدند.(25)
17 – سالم بن عمرو: او اهل کوفه و از شیعیان بود، و در ایام مهادنه که هنوز کار امام علیهالسلام با سپاه کوفه به جنگ نیانجامیده بود، به کربلا آمد و به اصحاب امام ملحق شد.(26)
18 – سوار بن ابى حمیر: او نیز قبل از شروع جنگ به امام و یارانش ملحق شد، و در حمله اول مجروح گردید. او را سپاه کوفه اسیر کرده و نزد عمربن سعد بردند، عمربن سعد خواست او را به قتل برساند، خویشان او که در سپاه کوفه بودند از ابن سعد خواستند که او را آزاد نماید، و چون او مجروح شده بود پس از شش ماه به شهادت رسید و در عبارت زیارت ناحیه آمده است: «السلام على الجریح المأسور سوار بن ابى حمیر الفهمى».(27)
19 – شبیب بن عبدالله: او دلاورى شجاع بود که با سیف و مالک فرزندان سریع به اردوى امام علیهالسلام پیوسته است و قبل از ظهر روز عاشورا از جمله کسانى بودکه در حمله اول شهید شدند.(28)
20 – عائذ بن مجمع: او به همراه پدرش مجمع بن عبدالله در بین راه به امام علیهالسلام ملحق شد و حر بن یزید خواست نگذارد، امام علیهالسلام فرمود: اینها یاران منند و نباید آنها را از این کار بازدارى.
آنها به امام علیهالسلام ملحق شدند و راهنماى آنها طرماح بود؛ و صاحب «حدائق» او را در شمار شهداى حلمه اول ذکر کرده و دیگران گفتهاند با پدرش در یک جا شهید شدند و این قبل از حلمه اول در آغاز جنگ بوده است.(29)
21 – عامر بن مسلم: از اهل بصره و از شیعیان بود، به همراه غلامش سالم با یزید بن ثبیط از بصره به مکه آمده و به امام علیهالسلام ملحق گردید.(30)
22 – عبدالله بن بشیر: او از مشاهیر دلاوران و از حامیان حق بشمار مىرفت، نام او و پدرش در جنگها مشهور است؛ عبدالله بن بشیر با لشکر عمر بن سعد به کربلا آمد و قبل از شروع قتال به امام علیهالسلام پیوست و در اولین حمله قبل از ظهر عاشوار به شهادت رسید.(31)
23 – عبدالله بن یزید: او به همراه پدرش از بصره به مکه آمد و به خدمت امام علیهالسلام رسید، سپس به همراه آن حضرت به کربلا آمده است.(32)
24 – عبیدالله بن یزید: او نیز به همراه پدرش یزید بن ثبیط و برادش و گروهى دیگر از اهل بصره در مکه به امام علیهالسلام ملحق شدند.(33)
25 – عبدالرحمن بن عبد الرب: او از اصحاب رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم و از مخلصین اصحاب امیرالمؤمنین علیهالسلام است، هنگامى که على علیهالسلام در رحبه کوفه از مردم خواست کسى که در غدیر خم حاضر بوده و حدیث غدیر را شنیده بپاخیزد و شهادت دهد، او به همراه گروهى دیگر برخاسته و گفتند: از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم شنیدیم که مىفرمود: «خداى عزوجل ولى من است و من ولى مؤمنین، پس هر کس من مولاى او هستم على مولاى اوست، خدایا دوست بدار کسى را که او را دوست مىدارد و دشمن بدار کسى که او را دشمن مىدارد»؛ على علیهالسلام او را تربیت کرده و قرآن تعلیم او نموده؛ او از مکه همراه امام حسین علیهالسلام بوده و به کربلا آمده است.(34)
26 – عبدالرحمن بن مسعود: او و پدرش از معروفین شیعه و از شجاعان مشهور بودند، با عمربن سعد به کربلا آمدند و قبل از آغاز جنگ به خدمت امام حسین علیهالسلام رسیدند و بر او سلام کردند و نزد امام مانده و در حمله اول به شهادت رسیدند.(35)
27 – عمر بن ضبیعه(36): او سوارى پیشتاز بود که با عمربن سعد به کربلا آمد و بعد به حلقه یاران امام علیهالسلام پیوست.(37) این حجر در «اصابه» گفته است که عمرو بن ضبعه از نام آوران جنگها و مردى شجاع بوده است و افتخار درک رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم را دارد.(38)
28 – عمار بن حسان: از شیعیان مخلص و از شجاعان معروف بود، پدرش حسان از اصحاب امیرالمؤمنین علیهالسلام بود و در جنگهاى جمل و صفین در راه دفاع از آن حضرت مبارزه کرد و شهید گردید. عمار از مکه در خدمت امام حسین علیهالسلام بود و از آن حضرت جدا نشد تا در روز عاشورا در حمله اول به فیض شهادت نائل آمد.(39)
29 – عمار بن سلامه: از اصحاب رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم و از یاران على علیهالسلام در جنگها بود، و هنگامى که براى جنگ جمل همراه حضرت مىرفتند از آن حضرت سؤال کرد: وقتى با اصحاب جمل روبرو شدى چه خواهى کرد؟ امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: آنها را به خدا و طاعت او دعوت مىکنم و اگر خوددارى کردند با آنها جنگ خواهمکرد، عمار گفت: آن کس که مردم را به سوى خدا خواند هرگز مغلوب نگردد. عمار بن سلامه در کربلا به خدمت امام حسین علیهالسلام آمد و در حمله او شیهد شد.(40)
30 – قاسم بن حبیب الأزدى: او از شیعیان کوفه بود و با سپاه عمر بن سعد به کربلا آمد، و قبل از آغاز جنگ به اردوى امام علیهالسلام پیوست.(41)
31 – قاسط بن زهیر(42): او از اصحاب امیرالمؤمنین علیهالسلام و از جمله یاران امام حسن علیهالسلام بود و در کوفه ماند و در جنگها خصوصا در صفین حضور داشت. چون امام حسین علیهالسلام به کربلا آمد، شبانه به آن حضرت پیوست.(43)
32 – کردوس بن زهیر: از اصحاب على علیهالسلام بوده و همراه دو برادرش شبانه به امام حسین و کربلا پیوست.(44)
32 – کنانه بن عتیق(45): او از پهلوانان کوفه و از زمره زاهدان و قاریان قرآن است. در کربلا به خدمت امام حسین علیهالسلام آمده و در حلمه اول شهید شد، و بعضى شهادت او را بعد از حمله اول ذکر کردهاند.(46)
34 – مسلم بن کثیر: از تابعین کوفه و از یاران امیرالمؤمنین علیهالسلام بود و در یکى از جنگها یک پاى او آسیب دید و معلول شد، و شاید به همین جهت او را «اعراج» مىگفتند. هنگامى که امام حسین علیهالسلام به کربلا وارد شد، از کوفه به سوى آن حضرت حرکت کرد و در کنار او به شهادت رسید.(47)
35 – مسعود بن حجاج: او و فرزندش از شیعیان معروف و از شجاعان مشهور بودند، و در ایام مهادنه به کربلا آمده خدمت امام علیهالسلام رسیدند و نزد امام ماندند و هر دو در اولین حمله به فیض شهادت رسیدند.(48)
36 – مقسط بن زهیر: او و دو برادرش از اصحاب امیرالمؤمنین علیهالسلام و از مجاهدان پیشتاز آن حضرت در جنگهاى جمل و صفین و نهروان بودند. چون امام حسین علیهالسلام به کربلا آمد، شبانه به خدمت آن حضرت رسیده و به فیض شهادت نائل شد.(49)
37 – نصر بن ابى نیزر(50): پدر او از فرزندان ملوک عجم یا از اولاد نجاشى است و فرزند او – نصر – بعد از امام على و امام حسن علیهالسلام در خدمت امام حسین علیهالسلام بود، و از مدینه همراه حضرت به مکه آمد و از آنجا به کربلا، و در آنجا به شهادت رسید. ابتدا سواره بود ولى اسب او را پى کردند، و در حمله اول به شهادت رسید.(51)
38 – نعمان بن عمرو الراسبى: او و برادرش از اهل کوفه و از اصحاب على علیهالسلام هستند، چون عمر بن سعد سخنان امام را نپذیرفت، شبانه به خدمت آن حضرت آمد و در کنار او به شهادت رسید.(52)
39 – نعیم بن عجلان: او و دو برادرش نضر و نعمان هر سه از اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام بشمار مىرفتند، و در جنگ صفین در رکاب آن حضرت بودند و از شجاعان و از شعرا بشمار مىرفتند، نضر و نعمان از دنیا رفتند و نعیم در کوفه باقى ماند؛ چون امام حسین علیهالسلام به سوى عراق آمد او به خدمت ایشان رسید و در روز عاشورا به عزم جنگ پیش آمد و در حمله اول به فیض شهادت نائل آمد.(53)
40 – زهیر بن بشر الخثعمى: صاحب مناقب او را از جمله شهداى حمله اول ذکر کرده است(54) ولى در دیگر مصادر نام او یافت نشد.
نزول نصر
از امام صادق علیهالسلام نقل شده است که فرمود: از پدرم شنیدم که مىفرمود: چون اصحاب امام علیهالسلام با سپاه عمر بن سعد درگیر شدند و آتش جنگ برافروخته شد، به فرمان خدا فرشتگان آسمانها بر امام حسین فرود آمدند، و این مسأله امام را بر سر دو راهى قرار داد: پیروزى بر دشمنان و یا ملاقات خدا و شهادت، و آن بزرگوار، ملاقات خدا را برگزید.(55)
استغاثه
در این هنگام امام علیهالسلام فریاد بر آورد که:
“امَا من مُغیث یُغیثنا لوجه اللّه؟! اَما من ذاب یذبُّ عن حرم رسول الله ؟!
آیا فریادرسى هست که ما را به خاطر خدا یارى دهد؟! آیا مدافعى هست که از حرم رسول خدا دفاع نماید ؟!”(56)
نامهاى سایر شهدا
پس از این که گروهى از یاران امام علیهالسلام که نامشان را قبلا یادآور شدیم در اولین حمله جان باختند و شربت شهادت نوشیدند، نوبت فداکارى به دیگر اصحاب و همچنین اهلبیت آن حضرت از بنىهاشم رسید که هر کدام به میدان رزم شتافته و به استقبال شمشیرها و نیزهها رفتند و لباس سرخ شهادت را به قامت خود پوشاندند و به لقاء الهى و رضوان خدا پیوستند و در جوار رحمت و الطاف حق آرمیدند که به ترتیب در آغاز نام اصحاب و سپس اهلبیت آن حضرت را ذکر خواهیم کرد:
1- عبدالله بن عمیر(57): او پدر وهب و مردى شجاع و شریف بوده و در کوفه سرائى نزدیک «بثر الجعد»(58) همدان داشت، همسرش ام وهب است. او روزى به لشکرگاه کوفه در نخیله آمد و سپاه کوفه را مشاهده کرد که عازم حرکت به سوى کربلا هستند، سؤال کرد، به او گفته شد که این سپاه براى جنگ با حسین فرزند دختر رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم مىروند!
عبدالله بن عمیر گفت: به خدا سوگند من مشتاق جهاد با اهل شرک هستم و امیدوارم جنگ با این جماعت که با پسر دختر پیامبرشان مىجنگید، کمتر از جهاد با مشرکین از نظر ثواب، نباشد. پس نزد همسرش ام وهب آمد و او را از این ماجرا آگاه و تصمیم خودش را گوشزد کرد، همسرش گفت: درست اندیشیدهاى، خداوند تو را به بهترین راهها و درستترین اندیشهها راهنمایى کند، همین کار را بکن و مرا نیز با خود ببر.
پس شب هنگام همسرش را برداشت و حرکت کرد تا در کربلا به خدمت امام حسین علیهالسلام رسید.
و چون عمر بن سعد به سوى امام علیهالسلام تیر انداخت و سپاه کوفه به طرف اردوى امام تیر پرتاب کردند، غلام زیاد بن ابیه به نام «یسار» و غلام عبیدالله بن زیاد به نام «سالم» به میدان آمدند، و از سپاهیان امام مبارز طلب کردند، حبیب بن مظاهر و بریر بن خضیر از جاى برخاسته که به میدان بروند، امام حسین علیهالسلام مانع شد، عبدالله بن عمیر بپاخاست و از حضرت اجازه خواست، امام به او نظر کرد و او را مردى گندم گون و بلند بالا و داراى بازوانى قوى و سینهاى گشاده یافت، فرمود: گمان دارم که حریفان خود را از پاى درآورى، اگر مىخواهى به جانب آنان رو.
پس عبدالله بن عمیر به میدان شتافت، سالم و یسار که در میدان ایستاده بودند از نسب او سؤال کردند، او خود را معرفى نمود، آن دو گفتند: ما تو را نمىشناسیم! پس زهیر یا حبیب و یا بریر را به میدان طلب کردند، و یسار جلوتر از سالم ایستاده بود، عبدالله بن عمیر گفت: از جنگ با مردم ننگ دارى؟! هر کس به جنگ تو آید بهتر از تو خواهد بود. پس بر او حمله برد و او را با شمشیر زد تا او را به قتل رساند، و در آن هنگام که سرگرم مبارزه با او بود، سالم به او حمله کرد. یاران امام فریاد بر آوردند که: سالم آهنگ تو کرده است! او اهمیت نداد، و سالم با شمشیر بر او حمله کرد.
عبدالله بن عمیر دست خود را جلو آورد و انگشتان دست چپ او قطع شد، ولى به سالم امان نداد و او را شمشیر زد و کشت، و روى به سوى امام کرد و در برابر آن حضرت رجز مىخواند در حالى که هر دو حریف خود را کشته بود:
ان تنکرونى فانا ابن کلبحسبى ببیتى فى علیم حسبى انى امر ذو مره و عصبو لست بالخوّار عند الحرب انى زعیم لک ام و هببالطعن فیهم مقدما و الضرب(59)
پس ام وهب همسر عبدالله بن عمیر عمود خیمه را برگرفته و روى به سوى همسر خود آورد و گفت: پدر و ماردم به فدایت باد! در برابر این ذریه رسول خدا مبارزه کن.
عبدالله بن عمیر او را به سوى زنان باز گرداند، ام وهب لباس همسر خود را گرفته و مىگفت: هرگز تو را رها نمىکنم تا در کنارت کشته شوم.
عبدالله بن عمیر در حالى که دست راستش در اثر خون کشته شدگان به دسته شمشیر چسبیده بود و انگشتان دست چپ او قطع شده بودند، نتوانست همسرش را باز گرداند.
امام حسین علیه السلام آمد و فرمود: خدا شما خاندان را جزاى خیر دهد، به سوى زنان بازگرد و با آنان باش، خدا تو را رحمت کند، بر زنان جنگ نیست، پس او بازگشت.
عمرو بن حجاج زبیدى بر میمنه لشکر امام حمله کرد و یاران امام ایستادگى کردند، و شمر بر میسره حمله کرد ولى یاران امام استقامت مىکردند و با نیزه به آنها حمله مىبردند.
عبدالله بن عمیر – این مبارز شیر دل – که در میسره لشکر امام علیه السلام مىرزمید، گروهى از آنان را کشت. در این هنگام، هانى بن ثبیت حضرمى و بکیر بن حى تیمى بر او حمله برده و او را شهید کردند، پس سپاه عمر بن سعد به یکباره از سواره و پیاده به یاران امام حمله ور شدند و جنگ سختى در گرفت و اکثر اصحاب امام بر روى زمین افتادند، چون غبار میدان رزم فرو نشست، همسر عبدالله بن عمیر به سوى کشته او به راه افتاد و بر بالین او نشست و خاک از رخسار او پاک کرد و گفت: بهشت خدا تو را گوارا باد! از خدایى که بهشت را روزى تو کرد مىخواهم که مرا مصاحب تو در بهشت قرار دهد.
در این اثنأ شمر به غلامش دستور داد تا عمود خود را بر سر او فرود آورد، و در اثر این ضربه ام وهب به آرزوى خود رسید و در کنار همسر شهیدش جان داد.(60)
2 و 3- سیف بن الحارث، مالک بن عبدالله(61): این دو برادر مادرى به همراه غلامشان شبیب روز عاشورا هنگامى که امام حسین علیهالسلام را در آن حال مشاهده کردند، گریه کنان به خدمت امام آمده و به اردوى او ملحق شدند.
امام علیهالسلام به آنها فرمود: اى فرزندان برادرم! چرا مىگریید؟! به خدا سوگند بعد از گذشت ساعتى چشمانتان روشن خواهد شد.
گفتند: خدا ما را فداى تو گرداند، بر خود نمىگرییم بلکه گریه مىکنیم براى این که شما را در محاصره این گروه مىبینیم و قدرت نداریم تا به چیزى بیش از جانمان از تو حمایت کنیم!
امام علیهالسلام فرمود: خدا شما را به خاطر این همراهى و یارى، بهترین پاداشى که به متقین مىدهد، عطا نماید.
این دو برادر ایستاده بودند و حنظله بن اسعد مردم کوفه را موعظه مىنمود و مبارزه کرد تا به شهادت رسید، آنگاه این دو برادر به سوى سپاه کوفه حرکت کرده و روى به امام حسین علیهالسلام نموده گفتند: السلام علیک یابن رسول الله! امام علیهالسلام فرمود: رحمت و سلام و برکات خدا بر شما باد.
پس در حالى که هماهنگ مبارزه مىکردند و یکى از دنبال دیگرى بود، هر دو به فیض شهادت نائل آمدند.(62)
4 – عمرو بن خالد الصیدواى(63)؛
5 – سعد مولاى عمرو(64)؛
6 – جابر بن حارث(65)؛
7 – مجمع بن عبدالله(66): این چهار بزرگوار با هم بر اهل کوفه حمله بردند و چون در میان دشمن قرار گرفتند سپاه کوفه آنها را محاصره و از دیگر یاران امام جدا کردند، امام حسین علیهالسلام برادرش عباس علیهالسلام را فرستاد تا آنها را با شمشیر از حلقه محاصره نجات دهد در حالى که آنها کاملا زخمى شده بودند، ولى در اثناى راه، دشمن باز با شمشیر بر آنها حمله برد و با این که مجروح بودند، مبارزه کردند تا در کنار هم به شهادت رسیدند.(67)
در این هنگام مجدداً عمرو بن حجاج با سپاهش بر میمنه اصحاب امام حسین علیه السلام حمله کردند، و چون به امام نزدیک شدند یاران امام بر زانو نشسته و نیزهها را به سوى آنها گرفتند، از این رو اسبان سپاه عمرو بن حجاج نتوانستند قدم از قدم بردارند، و هنگام بازگشت، اصحاب امام بر آنان تیر زده و تعدادى از ایشان را کشته و گروهى را مجروح ساختند.(68)
8 – بریر بن خضیر: و چون جنگ شدت پیدا کرد، مردى از سپاه کوفه به نام یزید بن معقل به میدان آمد و بریر را ندا کرد که: کار خدا را درباره خود چگونه مىبینى؟!
بریر گفت: به خدا سوگند که او در حق من نیکى کرد و کار تو را در مسیر شر قرار داد.
یزید بن معقل گفت: دروغ مىگویى و قبل از این، دروغگو نبودى! و من گواهى مىدهم که تو از گمراهانى!
بریر گفت: آیا مىخواهى با تو مباهله کنم تا خدا دروغگو را لعنت و آن که را بر باطل است به قتل برساند؟
او پذیرفت و با هم در آویختند و دو ضربت رد و بدل شد و یزیدبن معقل ضربتى بر بریر وارد کرد که زیانى متوجه او نشد، و شمشیرى حواله سر او کرد و کلاه او را شکافت و به مغز سرش رسید و روى زمین افتاد، و در حالى که شمشیر بریر در سر او فرو رفته و بریر آن را تکان مىداد که از سر او بیرون آورد، مرد دیگرى از سپاه کوفه به نام رضى بن منقذ بر بریر حمله کرد و ساعتى با یکدیگر مبارزه کردند تا بریر او را بر زمین زده و روى سینه او نشست، آن مرد فریاد زد: کجایند یاران تا مرا نجات دهند؟!
کعب بن جابر به یارى او شتافت، به او گفته شد: این مرد بریر بن خضیر قارى است که در مسجد کوفه مىنشست و ما را قرآن مىآموخت، او توجهى نکرد و با نیزه به بریر حمله کرد، و آن را بر پشت بریر نهاد.
چون بریر تیزى نیزه را در پشت خود احساس کرد، خود را به روى رضى بن منقذ افکند و روى او را به دندان گرفت و قسمتى از بینى او را برکند، کعب بن جابر نیزه را فشار داد و بریر را از روى رضى بن منقذ کنار زد و او را با شمشیر به شهادت رساند، رضوان خداوند بر او باد.(69)
عفیف(70) مىگوید: گویا من رضى بن منقذ را مىنگرم که از جاى بر مىخاست، و در حالى که غبار از جامهاش پاک مىکرد به کعب بن جابر مىگفت: اى برادر ازدى! خدمتى به من کردى که هرگز آن را فراموش نخواهم کرد.
یوسف بن یزید مىگوید که: از عفیف پرسیدم که تو خود مباهله بریر را با یزید بن معقل شاهد بودى؟
عفیف گفت: آرى، به چشم دیدم و به گوش شنیدم.
کعب بن جابر – قاتل بریر – چون از کربلا باز گشت، همسرش و خواهرش نوار به او گفتند: تو دشمن پسر فاطمه را یارى کردى و بزرگ قرأ قرآن – بریر – را کشتى و گناه بزرگى را انجام دادى! به خدا سوگند که هرگز با تو کلمهاى سخن نخواهیم گفت.(71)
عبیدالله پسر عموى کعب بر او خشمگین شد و گفت: واى بر تو! بریر را کشتى؟!
به چه امیدى خدا را ملاقات خواهى کرد؟!
نوشتهاند که: کعب از کرده خود پشیمان شده و اشعارى را به نظم درآورد که در آن حزن و اندوه خود را به خاطر ارتکاب این جرم بزرگ یادآور شده است.(72) و (73)
9 – عمرو بن قرظه بن کعب انصارى: پدر او از صحابه رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم و از یاران امیرالمؤمنین علیهالسلام بود، و در جنگهاى امام على علیهالسلام شرکت داشت و آن حضرت او را به ولایت فارس گمارده بود، و در سال 51 بدرود حیات گفت. او داراى فرزندانى است که مشهورترین آنها عمرو و على است که عمرو در ایام مهادنه در کربلا خدمت امام حسین علیه السلام رسید و امام او را جهت ارشاد نزد عمر بن سعد مىفرستاده است، و این جریان تا آمدن شمر ادامه داشت، و چون شمر به کربلا آمد، این ارتباط قطع شد.(74) او روز عاشورا از امام اذن گرفت و به میدان آمد در حالى که این رجز مىخواند:
قد علمت کتیبه الانصارانى ساحمى حوزه الذمار ضرب غلام غیر نکس شارىدون حسین مهجتى و دارى.(75)
پس عمرو بن قرظه ساعتى رزمید و نزد امام حسین علیهالسلام بازگشت و در برابر آن حضرت ایستاد تا از او در برابر دشمن دفاع کند.(76)
ابن نما مىگوید: او صورت و سینه خود را سپر تیرها قرار داده بود و نمىگذاشت که به امام حسین علیهالسلام اصابت کند، و پس از جراحتهاى زیادى که برداشته بود به امام عرض کرد: اى پسر رسول خدا! به عهد خود وفا کردم؟!
آن حضرت فرمود: آرى، تو زودتر از من در بهشت خواهى بود، سلام مرا به رسول خدا برسان و بگو که من هم به دنبال تو خواهم آمد.
عمرو پس از شنیدن این سخنان بشارتآمیز به روى زمین افتاد و جان تسلیم کرد؛ سلام خدا بر او باد.
اما برادرش على که با عمر بن سعد به کربلا آمده بود، چون برادرش کشته شد، از میان سپاه کوفه بیرون آمد و ندا کرد: اى حسین! برادر مرا فریفتى و او را کشتى!
امام حسین فرمود: من او را نفریفتم، خدا او را هدایت کرد و تو به گمراهى کشیده شدى.
گفت: خدا مرا بکشد! اگر تو را نکشم، و یا به دست تو کشته نشوم! و به طرف امام حمله کرد.
نافع بن هلال او را با ضربه نیزه بر روى زمین انداخت و یاران او آمده و از معرکه بیرونش بردند و زخمهایش را مدوا کردند تا بهبودى یافت.(77)
10 و 11- سعد بن حارث، ابو الحتوف بن حارث(78): این دو برادر با عمر بن سعد به کربلا آمده بودند، و چون روز عاشورا شد و امام حسین علیهالسلام ندا مىکرد: «الا من ناصر ینصرنا» و زنان و کودکان با شنیدن صداى امام علیه السلام شیون مىکردند، از دیدن این منظره، تاب نیاوردند و شمشیر به روى سپاه کوفه و دشمنان امام حسین علیهالسلام کشیدند و آنقدر مبارزه خود را ادامه دادند تا شهید شدند.(79)
برخى نوشتهاند که: این دو برادر در لحظات آخرین امام و پس از شهادت اصحاب به فیض شهادت نائل آمدند.(80)
12 – نافع بن هلال: از اصحاب امیرالمؤمنین علیهالسلام و مردى بزرگوار و شجاع و قارى قرآن و نویسنده حدیث بود و در جنگهاى جمل و صفین و نهروان در خدمت على علیهالسلام شمشیر مىزد، و چون امام حسین علیهالسلام به سمت عراق آمد، نافع و سه نفر دیگر از یارانش در میان راه به آن حضرت پیوستند.
چون عمرو بن قرظه شهید شد و برادرش على بن قرظه به خونخواهى او به میدان آمد، نافع بن هلال بر او حمله کرد و او را مجروح ساخت، یارانش براى نجات او حمله کردند و نافع بن هلال با آنها درگیر شد و رجز مىخواند و مىگفت:
ان تنکرونى فانان ابن الجملى دینى على دین حسین بن على.(81)
مردى به نام مزاحم بن حریث در پاسخ او گفت: من بر دین فلان هستم!
نافع بن هلال گفت: تو بر دین شیطانى؛ و بر او حمله کرد و مزاحم خواست برگردد که ضربه نافع به او مهلت نداد و کشته شد.
عمرو بن حجاج فریاد زد: آیا مىدانید با چه کسانى مىجنگید؟! کسى به تنهایى به میدان اصحاب حسین نرود!
ابو مخنف مىگوید: نافع بن هلال، نامش را بر روى تیرهاى خود نوشته و آنها را مسموم نموده و پرتاب مىنمود، و از سپاه عمر بن سعد دوازده نفر را کشت و بسیارى را مجروح ساخت. هنگامى که تیرهاى او تمام شد، شمشیر خود را برهنه نمود و حمله کرد و مىگفت:
انا الهزیر الجملى انا على دین على.(82)
لشکر دشمن چاره کار را در حمله دسته جمعى به او دید و لذا اطراف او را گرفته و او را هدف تیرها و سنگهاى خود قرار دادند تا این که بازوان او را شکسته و او را به اسارت گرفتند. شمر و گروهى از سپاه، او را نزد عمر بن سعد آوردند.
عمر بن سعد به او گفت: اى نافع! واى بر تو! چرا با خود چنین کردى؟!
نافع گفت: پروردگار من از قصد من آگاه است.
در حالى که خونها بر محاسن او جارى بود به او گفتند: مگر نمىبینى که با خود چه کردهاى؟!
نافع گفت: دوازده نفر از شما را کشتهام و خودم را ملامت نمىکنم، اگر بازوان من سالم بود نمىتوانستید مرا اسیر کنید.
شمر به عمر بن سعد گفت: او را بکش!
عمر بن سعد گفت: تو او را آوردى، اگر مىخواهى تو او را بکش!
شمر شمشیر از نیام کشید، و چون خواست نافع را به قتل برساند، نافع بن هلال گفت: به خدا سوگند اگر تو مسلمان بودى، براى تو ملاقات خدا بسیار دشوار بود و خون ما بر گردن تو سنگینى مىکرد، خدا را سپاس مىگویم که مرگ ما را در دست بدترین خلق، قرار داد! پس شمر او را به شهادت رساند، رضوان خداوند بر او باد.(83)
13 – ابو الشعثأ کندى: نام او یزید بن زیاد(84) است و با عمر بن سعد به کربلا آمده بود، و چون کار به مقاتله انجامید، و سخنان امام را رد کردند، به جانب حسین علیهالسلام آمد.
او که تیرانداز ماهرى بود در برابر امام حسین علیهالسلام زانو زد و صد تیر به سوى دشمن پرتاب کرد و امام مىفرمود: خدایا! تیرهاى او را به هدف بنشان و بهشت خود را پاداش او قرار ده! و هنگامى که تیرهاى او تمام شد، در حالى که بپا مىخواست گفت: پنج تن از سپاه عمر بن سعد را کشتم، سپس بر سپاه دشمن حمله کرد و نوزده نفر را به قتل رساند و بعد به شهادت رسید(85) او هنگام حمله این رجز را مىخواند:
“انا یزید و ابىمهاجر اشجع من لیث نبیل خادر یارب انى للحسین ناصر ولا بن سعد تارک و هاجر.(86)و (87)
14 – مسلم بن عوسجه: او مردى شریف، عابد و زاهد بود، و از اصحاب رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم بشمار مىرفت؛ شجاعت او در جنگها و فتوحات اسلامى همیشه ورد زبانها بود.(88)
عمرو بن الحجاج که در میسره لشکر عمر بن سعد قرار گرفته بود، بر میمنه امام – که زهیر بن قین فرماندهى آن را بر عهده داشت – حمله ور شد، و این درگیرى در ناحیه فرات صورت گرفت و ساعتى به طول انجامید و در آن مسلم بن عوسجه اسدى بر روى زمین افتاد و به فیض شهادت نائل آمد.
آن بزرگوار در کوفه وکیل مسلم بن عقیل بود و مسئولیت جمع آورى اموال و خرید سلاح و گرفتن بیعت از مردم را بر عهده داشت.
در روز عاشورا ضمن مبارزهاى تحسینانگیز این رجز را مىخواند:
ان تسألوا عنى فانى ذو لبد من فرع قوم من ذرى بنى اسد فمن بغانى حائر عن الرشد و کافر بدین جبار صمد.(89)
حاضران در صحنه پیکار کربلا مىگویند که چون غبار صحنه جنگ فرو نشست، مشاهده کردند که مسلم بن عوسجه بر روى زمین افتاده است و آخرین لحظات حیاتش بود که امام حسین علیهالسلام بر بالین او حاضر شد و فرمود: خداى تو را رحمت کند اى مسلم بن عوسجه، و این آیه را تلاوت کردند: (فمنهم من قضى نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا.)(90)
حبیب بن مظاهر نزدیک آمد و گفت: اى مسلم بن عوسجه! شهادت تو سخت بر من گران است، تو را به بهشت بشارت مىدهم.
مسلم بن عوسجه با صدایى ضعیف گفت: خداى تو را هم مژده خیر دهد.
حبیب بن مظاهر به او گفت: خداى تو را هم مژده خیر دهد.
حبیب بن مظاهر به او گفت: اگر من هم در همین لحظات به تو ملحق نمىشدم دوست داشتم که مرا وصى خود قرار دهى تا به وصایاى تو عمل کنم.
مسلم بن عوسجه گفت: تو را به این (امام حسین علیهالسلام) وصیت مىکنم که جان خود را فداى او کنى؛ و با دست خود به امام علیهالسلام اشاره کرد.
جبیب گفت: به خداى کعبه چنین خواهم کرد.
پس مسلم بن عوسجه جان داد و در جوار رحمت حق آرمید. در این هنگام کنیز مسلم بن عوسجه فریاد بر آورد: یا سیداه! و یابن عوسجتاه!
سپاه عمرو بن حجاج فریاد برآوردند که: مسلم بن عوسجه را کشتیم!
شبث بن ربعى به بعضى از یارانش که در کنارش بودند گفت: مادرانتان در سوگ شما بگریند! شما خود را به دست خود کشته و موجبات سرافکندگى خود را فراهم ساختهاید، در این حال شادى مىکنید که یلى مانند مسلم بن عوسجه را کشتهاید؟!! به خدا سوگند او را در جایگاه کریم در میان مسلمانان دیدم، او را در دشت آذربایجان مشاهده کردم که قبل از آمدن تمامى سواران، شش نفر را کشته بود، شما بر کشتن چنین افرادى شادى مىکنید؟!
نوشتهاند که: مسلم بن عوسجه به دست دو نفر شهید شد که نامهاى آنها مسلم بن عبدالله ضبابى و عبدالرحمن بن ابى خشکاره بجلى است. (91)
15 – حربن یزید ریاحى: حر مردى شریف در میان قوم خود بود(92)، و عاقبت به نداى حق لبیک گفت و با شادى به استقبال شهادت رفت و فرزند پیامبر را یارى کرد. او دلیرانه مىجنگید و رجز مىخواند:
انى انا الحر و مؤوى الضیفاضرب فى اعراضکم بالسیف عن خیر من حل بلاد الخیفا ضربکم ولا آرى من حیف.(93)
حربن یزید به اتفاق زهیر بن قین با دشمن پیکار مىکردند(94) و چون یکى از آنها در محاصره دشمن قرار مىگرفت دیگرى او را از محاصره دشمن بیرون مىآورد و ساعتى بر این روال پیکار کردند تا اسب حربن یزید جراحاتى برداشت و او همچنان سواره پیکار مىکرد و شعر مىخواند تا این که مردى به نام یزید بن سفیان که با او دشمنى دیرینه داشت در اثر فتنه انگیزى حصین بن نمیر که به او گفت: این حربن یزید است که تو مىخواستى او را به قتل برسانى، به حربن یزید حمله کرد ولى حر به او امان نداد و او را از دم شمشیر گذراند. پس شخصى به نام ایوب بن شرح، تیرى به اسب حر زده و او را از پاى در آورد، حر به ناچار از اسب پیاده شد و پیاده مىرزمید تا چهل و چند نفر را به قتل رساند. در این احوال لشکر پیاده نظام ابن سعد بر او حملهور شده و او را کشتند، اصحاب امام با شتاب به سوى او شتافته و او را در برابر خیمهاى که مىجنگید قرار دادند، امام علیهالسلام بر بالین او نشست و خون از چهره حر پاک کرد و این جملات را فرمود: تو حر و آزادهاى همانگونه که مادرت بر تو نام نهاد، تو در دنیا و آخرت حر و آزادهاى.(95)
در مرثیه حر، یکى از اصحاب امام حسین این شعر را سرود:
لنعم الحر حر بنى ریاحصبور عند مشتبک الرماح و نعم الحر اذ فادى حسینا و جاد بنفسه عند الصباح.(96)
و بعضى این اشعار را به على بن الحسین علیهالسلام نسبت دادهاند(97)، و بعضى هم گفتهاند که خود امام حسین علیهالسلام آنها را انشأ فرمودهاند.(98)
افراشت ز مهر، بیرق یارى را خوش برد به سر، طریق دیندراى را
شد حر و درید پرده ظلمت را شد مست و سرود، شعر بیدارى را(99)
16- حبیب بن مظاهر(100): او از اصحاب رسول خدا بود و در کوفه سکونت داشت و از یاران على علیهالسلام بود و در تمام جنگها در خدمت آن حضرت شمشیر مىزد و از جمله خواص اصحاب آن حضرت و حاملان علوم آن بزرگوار است، او از جمله کسانى است که مشتاقانه به یارى امام حسین علیهالسلام شتافتند.(101)حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه در کوفه براى امام بیعت مىگرفتند و چون عبیدالله بن زیاد به کوفه آمد و اهل کوفه مسلم را تنها گذاشتند، قبیله حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه آنها را پنهان کردند تا آسیبى به آنها نرسد، و هنگامى که امام حسین علیهالسلام به کربلا آمد آن دو به سوى آن حضرت حرکت کردند، روزها مخفى مىشدند و شبها طى طریق مىنمودند تا به اردوى امام علیهالسلام ملحق شدند.(102)
هنگامى که امام حسین علیهالسلام براى اداى نماز ظهر از سپاه کوفه مهلت خواست، حصین بن تمیم گفت: نماز از شما پذیرفته نیست!!
حبیب بن مظاهر در پاسخ او گفت: گمان مىکنى که نماز از آل رسول خدا پذیرفته نشود و نماز تو اى احمق نادان مقبول افتد؟!
حصین بن تمیم به او حمله کرد و حبیب نیز به طرف او حمله ور شد و ضربهاى بر صورت اسب وى زد و بر اثر همین ضربه، حصین از اسب بر زمین افتاد، یارانش آمده او را نجات دادند و حبیب بر آنان حمله کرد و رجز مىخواند و مىگفت:
انا حبیب و ابى مظهر فارس هیجأ و حرب تسعر انتم اعدّ عدًّْ و اکثرو نحن او فى منکم واصبر.(103)
پس گروهى را به قتل رساند تا این که بدیل بن صریم با شمشیر به او حمله کرد و ضربهاى بر او وارد ساخت، و مردى از تمیم نیز با نیزه بر او حمله ور شد، حبیب از اسب بر زمین افتاد و چون خواست بپاخیزد، حصین بن تمیم با شمشیر ضربهاى دیگر به سر او زد، و آن مرد تمیمى سر از تن حبیب جدا کرد، رضوان و بهشت خداوند بر او مبارک باد.
حصین بن تمیم به آن مرد تمیمى گفت: من با تو در کشتن حبیب شریک هستم! او مىگفت: من خود به تنهایى حبیب را کشته ام!
حصین بن تمیم به او گفت: سر حبیب را به من ده تا بر گردن اسبم آویزان کنم تا مردم بدانند من در کشتن او با تو شریکم! و بعد به تو خواهم داد که نزد عبیدالله ببرى و جایزه بگیرى!! ولى او قبول نکرد!
آشنایان آن دو آنها را اصلاح دادند و حصین بن تمیم سر را به گردن اسب آویزان نموده و در میان لشکر مىچرخید! و بعد به او برگرداند.(104)
محمدبن قیس نقل کرده است که شهادت حبیب بن مظاهر براى امام بسیار گران آمد و دل مبارکش شکست و گفت: از خدا انتظار دارم که حامیان مرا و یاران مرا اجر دهد.
همچنین آمده است که آن حضرت فرمود: اى حبیب! چه برگزیده مردى بودى که خدا تو را توفیق عنایت کرد تا هر شب ختم قرآن کنى.(105)
بهر حال از آنچه گذشت معلوم مىشود حبیب بن مظاهر قبل از نماز ظهر به شهادت رسیده است.
آخرین نماز
چون وقت نماز ظهر فرا رسید، مردى از یاران آن حضرت به نام ابو ثمامه صیداوى(106) به آن حضرت عرض کرد: اى ابا عبدالله! من به فدایت شوم، این گروه به ما نزدیک شدهاند و به خدا سوگند که پیش از تو من باید کشته شوم و دوست دارم چون خدا را ملاقات مىکنم با تو نماز خوانده باشم!
امام حسین علیهالسلام سر به سوى آسمان برداشت و فرمود: نماز را تذکر دادى، خداى تو را از نمازگزاران قرار دهد.
آنگاه امام حسین علیهالسلام زهیر بن قین و سعیدبن عبدالله را گفت در جلوى آن حضرت بایستند تا او نماز ظهر بگذارد، پس امام علیهالسلام با نیمى از یارانش نماز خوف بجاى آوردند.(107)
17- سعیدبن عبدالله حنفى(108): سعیدبن عبدالله در جلوى امام ایستاد و امام نمازگزارد و او در اثر تیرباران دشمن به روى زمین افتاد در حالى که مىگفت: خدایا این گروه را لعنت کن همانند لعن قوم عاد و ثمود، و سلام مرا به پیامبرت برسان؛ همچنین گفت: پروردگارا! این زخمها را براى درک ثواب تو در راه نصرت فرزند پیامبر تو بر جان خود خریدم.
آنگاه به طرف امام التفاتى کرده گفت: آیا به عهد خود وفا کردم اى پسر رسول خدا؟!
امام علیهالسلام فرمود: آرى، تو در بهشت پیشاپیش من قرار خواهى داشت.
او در حالى به شهادت رسید که سیزده تیر غیر از زخم نیزه و شمشیر بر بدنش فرو رفته بود، و چون امام علیهالسلام از نماز فارغ شد به اصحابش فرمود: اى انصار من! این بهشت است که درهاى آن به روى شما باز شده و نهرهاى آن جارى و میوههاى آن آماده است، و این پیامبر خداست و اینان شهدایى که در راه خدا کشته شدهاند، منتظر قدوم شمایند، و شما را به بهشت بشارت مىدهند، پس از دین خدا و دین پیامبر حمایت و از حرم پیامبر دفاع کنید.
اصحاب به امام عرض کردند: جانهاى ما فداى تو باد و خونهاى ما نگاهدارنده خون تو، به خدا سوگند که هیچ گزندى به تو و حرم تو نمىرسد مادامى که از ما کسى زنده باشد.(109)
18- ابو ثمامه صائدى:نام او عمرو بن عبدالله بن کعب و از تابعین بود و مردى دلاور و از شخصیتهاى شیعه بشمار مىرفت. از اصحاب امیرالمؤمنین علیهالسلام بود و در جنگها با آن حضرت شرکت مىکرد، و بعد از امیرالمؤمنین از اصحاب امام حسن مجتبى علیهالسلام گردید و در کوفه ماند، و چون معاویه مرد، به امام حسین علیهالسلام نامه نوشت و او را دعوت کرد و از جمله فرماندهان مسلم بن عقیل بود(110) که با سپاهیان خود عبیدالله بن زیاد را در قصر دارالاماره محاصره کرد، و چون مردم از اطراف مسلم پراکنده شدند ابو ثمامه بصورت مخفیانه زندگى مىکرد و ابن زیاد شب و روز در جستجوى او بود! او با نافع بن هلال در اثناى راه به امام حسین علیه السلام ملحق گردید و در روز عاشورا پس از آن که با امام حسین نماز گزارد به آن حضرت عرض کرد: یا ابا عبدالله! تصمیم گرفتهام که به یاران خویش ملحق شوم، و ناخوش دارم که زنده بمانم و تو را کشته ببینم.
امام علیهالسلام به او اذن داد و فرمود: ما هم بعد از ساعتى به شما ملحق مىشویم؛ پس او سرگرم نبردى شدید با سپاه کفر شد تا بر تن او جراحات زیادى رسید و در این احوال مردى به نام قیس بن عبدالله صائدى که پسر عموى او بود و با ابو ثمامه سابقه دشمنى داشت، او را به قتل رساند؛ و شهادت او بعد از شهادت حربن یزید ریاحى بود.(111)
19- سلمان بن مضارب:او پسر عموى زهیر بن قین بود و همراه او به حج آمده بود، و چون زهیر در بین راه به امام حسین علیهالسلام پیوست، سلمان بن مضارب نیز به امام ملحق گردید و به کربلا آمد و در روز عاشورا بعد از اداى نماز ظهر با امام، قبل از زهیر بن قین به شهادت رسید.(112)
20- زهیر بن قین بجلى:او مردى شجاع و شریف در قبیله خود بود و در کوفه اقامت داشت و شجاعت او در جنگها مشهور بود، در ابتداى کار از طرفداران عثمان بود و پس از ملاقات با امام حسین علیهالسلام در اثر هدایت الهى از عقیده خود دست کشید و از شیعیان على و اهلبیت علیهم السلام شد و همراه امام حسین علیهالسلام به کربلا آمد.(113)
روز عاشورا بعد از گزاردن نماز با امام علیهالسلام، دست خود را روى شانه امام نهاد و این رجز را خواند:
اقدم هدیت هادیا مهدیاالیوم تلقى جدک النبیا و حسنا و المرتضى علیا و ذاالجناحین الفتى الکمیا و اسدالله الشهید الحیا.(114)
سپس به میدان آمد و مبارزه سختى با سپاه کوفه کرد(115) تا آن که یکصد و بیست نفر از آنان را به قتل رساند.
او از زمره اصحاب وفادارى بود که پیشاپیش امام علیهالسلام شمشیر مىزد تا به درجه والاى شهادت نائل آمد.(116)
بشیر بن عبدالله شعبى و مهاجر بن اوس تمیمى بر او حمله برده و او را شهید کردند و امام حسین علیهالسلام پس از شهادت او فرمود: اى زهیر! خدا تو را از لطف خود دور مدارد و قاتلان تو را همانند لعنت شدگان مسخ شده به لعنت ابدى خود گرفتار سازد.(117)
وقتى که خبر کشته شدن زهیر بن قین در رکاب امام علیهالسلام به همسر با وفاى او رسید، به غلامش گفت: برو و مولایت زهیر را کفن کن، غلام زهیر وقتى که بدن مطهر امام حسین علیهالسلام را عریان در قتلگاه مشاهده کرد، با خود گفت: چگونه مولایم زهیر را کفن کنم ولى حسین علیهالسلام را رها نموده و عریان بگذارم؟! به خدا سوگند که چنین نکنم. پس امام را در پارچهاى که همراه داشت پیچید و زهیر را با پارچهاى پاره کفن نمود.(118)
21 – حجاج بن مسروق الجعفى: او از شیعیان و از اصحاب امیرالمؤمنین علیهالسلام بود و در کوفه سکونت داشت، چون امام حسین علیهالسلام به مکه عزیمت کرد، از کوفه به مکه آمد و پس از ملاقات با امام علیهالسلام در خدمت او بود و در اوقامت نماز براى حضرت اذان مىگفت، و در روز عاشورا که آتش جنگ شعلهور گردید حجاج بن مسروق پیش آمد و از امام اجازه جنگ گرفته به میدان رفت و مدتى مبارزه کرد و به طرف امام بازگشت، و در حالى که بدنش غرق خون بود این رجز را مىخواند:
الیوم القى جدک النبیاثم اباک ذالندى علیا ذاک الذى نعرفه الوصیا(119) و (120 )
امام علیهالسلام فرمود: من هم به شما ملحق و آنان را ملاقات خواهم کرد، سپس حجاج بن مسروق به میدان بازگشت و آنقدر مبارزه کرد تا شهید شد.(121)
22 – یزید بن مغفل جعفى: او از شعراى خوب و از شجاعان شیعه و از اصحاب على علیهالسلام در جنگ صفین بشمار مىرفت، او در مکه به همراه حجاج بن مسروق به امام حسین علیهالسلام ملحق شد و روز عاشورا نزد امام حسین علیهالسلام آمد و براى مبارزه اذن گرفت و به میدان رفت و این رجز را خواند:
انا یزید و انا ابن مغفلو فى یمینى نصل سیف مصقل اعلو به الهامات وسط القسطلعن الحسین الماجد المفضل ابن رسول الله خیر مرسل.(122 )
و آنچنان شجاعانه جنگید که دشمن را به حیرت واداشت، و پس از آن که گروهى را به قتل رسانید به فیض شهادت نائل آمد.(123)
23 – حنظله بن اسعد شبامى: از بزرگان شیعه و مردى فصیح و شجاع و قارى قرآن بود، و فرزندى داشت به نام على که در تاریخ از او یاد شده است. حنطله بعد ار ورود امام حسین علیهالسلام به کربلا به اردوى آن حضرت ملحق شد و امام او را به عنوان رسول نزد عمر بن سعد مىفرستاد، و چون روز عاشورا فرا رسید نزد امام آمد و از آن حضرت براى جهاد اذن گرفت و در جلوى امام ایستاد و شروع به سخن گفتن با لشکر کوفه کرد و گفت: اى مردم! من بر عاقبت کار شما بیمناکم همانند روز احزاب و سرنوشت قوم نوح و عاد و ثمود، اى مردم! من از رسوائى شما در روز قیامت مىترسم، آن روزى که هیچ نگهدارندهاى جز خدا نیست و کسى که گمراه شد راهى به سوى هدایت ندارد. اى مردم! حسین را نکشید که خداوند شما را به عذاب خود مبتلا سازد و کسى که افترا مىبندد، زیان خواهد بود.
امام حسین علیهالسلام به او فرمود: هنگامى که تو این گروه را به حق دعوت کردى و آنان نپذیرفتند و تصمیم به ریختن خون تو و یارانت گرفتند و دست خود را به خون برادران صالح تو آلوده کردند، اینها مستوجب عذاب شدند.
حنظله بن اسعد به امام علیهالسلام عرض کرد: راست گفتى، فدایت شوم، آیا اجازه مىدهى که به ملاقات پروردگارم شتافته و به برادرانم ملحق شوم؟
آن حضرت اجازه داد و فرمود: برو به سوى چیزى که بهتر از دنیا و آنچه در آن است، جهانى که حدى نپذیرد و سلطنتى که زوال نیابد.
حنظله گفت: السلام علیک یا ابا عبدالله صلى الله علیک و على اهل بیتک، ملاقات ما و شما در بهشت!
امام فرمود: آمین! آمین!
سپس به سپاه کوفه حلمه کرد و سرانجام بر او حمله کردند و او را به شهادت رساندند، رضوان الله تعالى علیه.(124)
24 – عابس بن ابى شبیب(125): او از قبیله بنى شاکر مىباشد که طائفهاى است از همدان؛ عابس از رجال شیعه و از رؤساى آنها و مردى شجاع و خطیبى توانا و عابدى پر تلاش و متهجد بود.(126) و (127)
عابس در روز عاشورا مىگفت: امروز روزى است که باید تلاش کنیم براى سعادت خویش با هر چه در توان داریم زیرا بعد از امروز حساب است و عمل به کار نیاید.
آنگاه نزد امام حسین علیهالسلام آمد و گفت: یا ابا عبدالله! به خدا سوگند روى زمین چه در نزدیک و یا دور کسى عزیزتر و محبوبتر از تو نزد من نیست، اگر من چیزى عزیزتر از جانم و خونم داشتم که فدایت کنم و کشته شدن را از تو دفع کنم، هر آینه تقدیم مىکردم؛ سپس گفت: «السّلام علیک یا ابا عبدالله اشهد انى على هداک و هدى ابیک»؛ «سلام بر تو اى اباعبدالله، من گواهى مىدهم که بر راه شما و پدر شما استوارم و به راه راست هدایت مىیابم.» سپس با شمشیر به سوى دشمن آمد.
ربیع بن تمیم گوید: چون دیدم که عابس به سوى میدان مىآمد او را شناختم و سابقه او را در جنگها مىدانستم که او شجاعترین مردم است؛ به سپاه عمر بن سعد گفتم: این شخص شیر شیران است، این فرزند شبیب است، مبادا کسى به جنگ او رود؛ پس عابس مکرر فریاد مىزد و مبارز مىطلبید و کسى جرأت نمىکرد به میدان او رود.
عمر بن سعد گفت: حال که چنین است او را سنگباران کنید، پس لشکر اینگونه کردند.
عابس که چنین دید زره از تن به در کرد و کلاه خود از سر برداشت سپس بر سپاه کوفه حمله کرد.
وقت آن آمد که من عریان شوم جسم بگذارم سراسر جان شوم
آزمودم مرگ من در زندگى است چون رهم زین زندگى پایندگى است
آنچه غیر از شورش و دیوانگى است اندرین ره روى در بیگانگى است
ربیع بن تمیم مىگوید: سوگند به خدا او را دیدم که بیش از دویست رزمنده را تار و مار کرد، پس بر او از هر طرف حمله بردند و او را شهید کردند، و من شاهد بودم که سر عابس بن شبیب در دست مردانى بود و منازعه مىکردند، این مىگفت من عابس را کشتهام و دیگرى مىگفت من کشتهام. عمر بن سعد گفت: مخاصمه نکنید، سوگند به خدا یک نفر نمىتواند این مرد را کشته باشد.(128)
از شور تو پر، کون و مکان شد عابس! در سوگ تو خون، دل جهان شد عابس
تن از تو و، تو برهنهتر از تن خویش عریانتر ازین نمىتوان شد عابس
25 – شوذب بن عبدالله: او از رجال شیعه و از معدود دلیران بنام و حافظ حدیث از امیرالمؤمنین علیهالسلام بود، و مجلس حدیث داشت که شیعیان نزد او آمده و اخذ حدیث مىکردند. با عابس بن ابى شبیب از کوفه به مکه آمد و نزد امام علیهالسلام ماند تا روز عاشورا، و چون جنگ آغاز شد به مبارزه پرداخت. عابس او را طلب کرد و از تصمیم او مبنى بر یارى امام و شهادت در راه او سؤال کرد و او عزم خود را بر شهادت ابراز نمود و همانند دلیران به مبارزه پرداخت تا به شهادت رسید.(129)
26 – جَون بن ابى مالک(130): او بنده سیاه چرده ابوذر غفارى بود که نزد امام علیهالسلام آمد و براى مبارزه اجازه خواست. امام حسین علیهالسلام فرمود: تو از جانب ما مأذونى و براى عافیت همراه ما آمدهاى، خود را در مشقت مینداز!
گفت: من در راحتى باشم و در سختى شما را تنها بگذارم؟!! به خدا سوگند هر چند که بوى بدن من بد، و حسب من رفیع نیست ولى امام بزرگوارى چون تو بوى مرا خوش و بدنم را مطهر و رنگ روى مرا سفید مىکند و به بهشتم مژده مىدهد! به خدا سوگند که از شما جدا نگردم تا خون سیاه من با خون شریف شما آمیخته گردد! بعد شروع به رجز خوانى کرد:
کیف ترى الفجّار ضرب الاسود بالمشرفى القاطع المهنّد أذبُّ عنهم باللّسان و الیدارجو به الجنْ یوم المورد. (131) و شجاعانه به جنگ با دشمن پرداخت و بیست و پنچ نفر از آنان را به قتل رساند تا این که شهید شد. امام حسین علیهالسلام بر بالین او حاضر شد و گفت: خدایا روى او را سپید و بوى او را خوش و او را با نیکان محشور کن و با محمد و آل محمد آشنا و معاشر گردان.
از امام باقر علیهالسلام روایت شده که: هر کسى کشته خود را از میدان بیرون مىبرد و به خاک مىسپرد، اما جون کسى را نداشت تا او را از میدان بیرون برد، به همین جهت پیکر پاره پاره او را پس از ده روز دیدند در حالى که بوى مشک از بدنش به مشام مىرسید.(132)
27 – عبدالرحمن الارحبى: او از تابعین و مردى شجاع و دلاور بود و به همراه قیس بن مسهر با نامههاى مردم کوفه در مکه در شب دوازدهم ماه رمضان به خدمت امام رسید، و امام علیهالسلام عبدالرحمن را همراه مسلم بن عقیل به کوفه فرستاد و او مجدداً بازگشت و از جمله یاران امام بود. در روز عاشورا چون آن حال را مشاهده نمود اذن گرفت، امام علیهالسلام او را اجازه داد، پس به میدان آمد و مبارزه کرد و رجز خواند: صبراً على الاسیاف و الاسنّْصبراً علیها لدخول الجنّْ(133) تا آن که به شهادت رسید.(134)
28 – غلام ترکى: او غلام امام علیهالسلام و از قاریان قرآن بود، اذن گرفت و به میدان آمد مبارزه مىکرد و رجز مىخواند:
البحر من طعنى و ضربى یصطلى و الجوُّ من سهمى و نبلى یمتلى اذا حسامى فى یمینى ینجلى ینشقُّ قلب الحاسد المبجل.(135) و گروهى از سپاهیان دشمن را کشت سپس به علت زخمهاى وارده بر روى زمین افتاد. امام حسین علیهالسلام آمد و گریست! و صورت بر صورتش نهاد!
غلام همین که چشمش را باز کرد و امام علیهالسلام را بر بالین خود مشاهده کرد لبخندى زد و سپس جان داد.(136)
29 – انس بن حارث: او از اصحاب رسول خداست که در غزوههاى بدر و حنین در خدمت آن حضرت بود و احادیثى از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل کرده که از جمله آنها این حدیث است که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: «این فرزندم حسین در زمین کربلا کشته خواهد شد. هر کس در آنجا باشد باید او را یارى کند.»(137) و (138)
او روز عاشورا از امام علیهالسلام اذن گرفت و عمامه خود را به کمر بست و با پارچهاى ابروهاى خود را به بالا برده، بست! امام علیهالسلام چون او را با این هیئت مشاهده کرد گریست و فرمود: «شکر الله لک یا شیخ»، او با همان کهنسالى هجده نفر از لشکریان کوفه را به قتل رسانده و آنگاه شهید شد، رضوان الله تعالى علیه.(139)
30 و 31 – عبدالله بن عروه، عبدالرحمن بن عروه: این دو برادر، جدشان از اصحاب امیرالمؤمنین علیهالسلام بوده و در کربلا به امام حسین علیهالسلام ملحق شدند و در روز عاشورا به نزد آن حضرت آمده و سلام کردند و گفتند: دوست داریم که در برابرت مبارزه کرده و از حریم تو دفاع کنیم.
امام علیهالسلام فرمود: مرحباً بکما! آفرین باد بر شما! و این دو برادر در نزدیکى امام با دشمن مبارزه کردند تا این که شهید شدند.(140)
و در زیارت ناحیه آمده است: «السلام على عبدالله و عبدالرحمن ابنا عروه بن حراق الغفاریَّین.»(141)
32 – عمرو بن جناده: عمرو بن جناده انصارى بعد از شهادت پدرش جناده بن حارث انصارى، به خدمت امام حسین علیهالسلام آمد در حالى که یازده سال بیشتر نداشت. امام علیهالسلام به او اجازه نداد و فرمود: پدر این کودک در حمله اول شهید شده و شاید مادرش از این کار ناخشنود باشد.
آن کودک گفت: مادرم به من فرمان داده است که به میدان روم!
وقتى امام علیهالسلام سخن او را شنید او را اذن داد(142)، پس به میدان رفت و شهید شد و سر او را از تن جدا کرده و به سوى امام حسین علیهالسلام پرتاب نمودند! مادرش آن سر را گرفت و خاک و خون از آن پاک کرد و آن را بر سر مردى از سپاه کوفه که در نزدیکى او قرار داشت، کوبید و او را به هلاکت رساند، بعد به خیمه بازگشت و عمود خیمه – و به قولى شمشیرى – را برگرفت و این رجز خواند:
انا عجوزٌ سیّدى ضعیفه خاویه بالیه نحیفه اضربکم بضربه عنیفهدون بنى فاطمه الشّریفه.(143)
سپس به دشمن حمله کرد و دو نفر را کشت، سپس امام حسین علیهالسلام او را به خیمه باز گرداند.(144)
33- واضح الترکى:او مردى شجاع و قارى قرآن و ترک زبان بود و با جناده بن حارث به حضور امام حسین علیهالسلام آمده بودند، و گمان دارم همان کسى است که اهل مقاتل ذکر کردهاند که روز عاشورا را در مقابل سپاه کوفه ایستاد و پیاده با شمشیر مبارزه مىکرد و رجز مىخواند و چون روى زمین افتاد به امام علیهالسلام استغاثه کرد، امام بر بالین او آمد و دست بر گردن او نهاد در حالى که او جان مىداد و او به خود مىبالید که: چه کسى همانند من است در حالى که پسر رسول خدا صورتش را بر صورتم گذارده است، سپس به ملکوت اعلى پیوست.(145)
34 – رافع بن عبدالله: او با مولایش مسلم بن کثیر هنگامى که امام علیهالسلام وارد کربلا شده بود، خدمت آن حضرت رسید و در جنگ با سپاه کوفه شرکت کرده و بعد از مسلم بن کثیر و پس از نماز ظهر مبارزه کرد و شهید شد.(146)
35 – یزید بن ثبیط : او از اصحاب ابوالاسود و از شیعیان بصره و در میان قومش شریف و بزرگوار بوده است، با دو فرزندش از بصره به مکه آمد و با امام علیهالسلام رهسپار کربلا شد و پس از مبارزه با دشمن به شهادت رسید.(147)
36 – بکر بن حى: او با عمر بن سعد و سپاه کوفه به جنگ حسین علیهالسلام آمده بود، روز عاشورا که آتش جنگ مشتعل گردید، متوجه امام شد و توبه کرد و از سپاه کوفه جدا گردید و با آنها مبارزه کرد و در مقابل امام حسین علیهالسلام شهید شد.(148)
37 – ضر غامه بن مالک: او از شیعیان کوفه و از کسانى بود که با مسلم بیعت کرده بود. چون مردم، مسلم را تنها گذاشتند او با سپاه عمر بن سعد به کربلا آمد و به امام علیهالسلام ملحق گردید و با سپاه کوفه مقاتله کرد و در برابر امام حسین علیهالسلام بعد از نماز ظهر در مبارزه با دشمنان به شهادت رسید(149)، و این رجز را مىخواند:
الیکم من مالک ضرغام ضرب فتى یحمى عن الکرام یرجو ثواب الله بالتمام سبحانه من ملک علام.(150)
38 – مجمع بن زیاد: او در منازل جهینه اطراف مدینه به اصحاب امام علیهالسلام پیوست و بعد از خبر شهادت مسلم همچنان با امام بود تا در کربلا برابر آن حضرت به شهادت رسید.(151)
39 – عباد بن مهاجر: او نیز در میان راه در منزلى که از منازل جهینه بود به امام علیهالسلام ملحق و در کربلا با آن حضرت به شهادت رسید.(152)
40 – وهب بن حباب کلبى: وهب بن حباب اذن جهاد گرفت و رهسپار میدان گردید، قتالى نیکو با دشمن نمود و بر سختیها و ناراحتیها شکیبائى کرد، و برگشت به سوى همسر و مادرش که در کربلا به او بودند، پس به مادرش گفت: آیا از من راضى شدى؟
گفت: از تو راضى نشوم مگر آن زمان که پیش روى حسین و در راه او کشته گردى.
همسرش به او گفت: مرا به ماتم خویش اندهناک مکن.
مادرش گفت: اى پسرک من! از تقاضاى همسرت روى گردان و برابر حسین علیهالسلام مقاتله کن تا به شفاعت جدش در روز قیامت نائل شوى .
پس جنگید تا دستانش قطع شد؛ همسرش چوبى را به دست گرفت و سوى او روانه شد و به او گفت: پدر و مادرم به فدایت، از حرم پیامبر دفاع کن و مقاتله نما.
وهب خواست او را بازگرداند، امتناع کرد، امام حسین علیهالسلام به او گفت: بازگرد خدا تو را از اهلبیت جزاى خیر دهد؛ پس به خیمهها باز گشت و وهب مقاتله نمود تا به شهادت رسید.(153)
41 – حبشى بن قیس بن سلمه: جد او از اصحاب رسول خداست و از قبیله نَهْم است، و پدر او نیز گویا محضر پیامبر گرامى را درک کرده بود. او در ایامى که هنوز در کربلا صحبت از جنگ نبود به خدمت امام حسین علیهالسلام آمده و به همراه آن حضرت شهید شد.(154)
42 – زیاد بن عریب: از قبیله همدان و مکنى به ابى عمره است، مردى متهجد و اهل عبادت بود، پدر او از اصحاب پیامبر بود و خود او نیز محضر پیامبر گرامى را درک کرده بود، مردى شجاع و معروف به عبادت و پرهیزگارى بوده است. مهران کاهلى مىگوید: در کربلا حضور داشتم، مردى را دیدم شدیداً مىجنگید و هرگاه که بر سپاه کوفه حمله مىکرد آنها را پراکنده مىساخت سپس به نزد امام حسین علیهالسلام آمده و مىگفت: ابشر هدیت الرشد یابن احمد! فى جنّْ الفردوس تعلو صعدا.(155)
سؤال کردم: او کیست؟
گفتند: او ابوعمره حنظلى است.
پس شخصى به نام عامر بن نهشل راه را بر او گرفت و او را به شهادت رساند و سر او را از بدن جدا کرد.(156)
43 – عقبه بن صلت:این مرد نیز در میان راه مکه به کربلا در یکى از منازل جُهینه به خدمت امام حسین علیهالسلام آمد و از او جدا نشد تا در کربلا به شهادت رسید.(157)
44 – قعنب بن عمر:او از شیعیان بصره و با حجاج بن بدر از بصره به مکه آمده و به یاران امام علیهالسلام ملحق شد و در روز عاشورا برابر آن حضرت به شهادت رسید(158). و در زیارت ناحیه آمده است: «السلام على قعنب بن عمر النمیرى.»(159)
45 – انیس به معقل:او نیز مردى شجاع بود و پس از مبارزهاى سخت به فیض شهادت نائل آمد.(160)
46 – قره بن ابى قره:او به دفاع از فرزندان رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم پرداخت و با دشمن جنگید و بعد از به هلاکت رساندن شصت و شش نفر از سپاه دشمن به شهادت رسید.(161)
47 – عبدالرحمن بن عبدالله الیزنى:او نیز براى رسیدن به فوز عظیم شهادت راهى میدان گردید و همانند دیگر یاران امام حسین علیهالسلام مقاتله کرد و شهید شد، و این رجز را مىخواند:
انا ابن عبدالله من آل یزندینى على دین الحسین و الحسن اضربکم ضرب فتى من الیمنارجو بذلک الفوز عند المؤتمن.(162) و (163)
48 – یحیى المازنى:این دلاور نیز با خواندن رجز – که حاکى از شجاعت او و نداشتن خوف و ترس از مرگ بود – همانند لشکرى بر دشمن یورش برد و سرانجام برابر امام علیهالسلام به شهادت رسید.(164)
49 – منجح:شیخ طوسى او را از اصحاب امام حسین علیهالسلام ذکر کرده است که در کربلا با آن حضرت شهید شد. از ربیع الابرار زمخشرى نقل شده است که حسنیه جاریه امام حسین علیهالسلام بود که او را از نوفل بن حارث خریدارى کرده بود سپس او را به مردى به نام سهم تزویج کرد و از او منحج متولد شد، و مادرش حسنیه در خانه امام سجاد علیهالسلام خدمت مىکرد، چون امام حسین علیهالسلام به سوى عراق آمد منحج نیز به همراه مادرش به کربلا آمد و در کربلا در آغاز جنگ به شهادت رسید.(165)
50 – سوید بن عمرو:مردى شریف و کثیر الصلاه بود و در میدان جنگ همانند شیر خشمگین مبارزه مىکرد و در رویاروئى با بلاها و سختیها بسیار مقاوم بود و او آخرین نفر از اصحاب امام علیهالسلام است که شهید شده است.
نوشتهاند: او جراحات زیادى برداشته و در میان کشتگان افتاده بود، بعد از زمانى که به هوش آمد و شنید که مىگویند: حسین علیهالسلام کشته شده است، در خود قوتى یافت بپاخاست و با خنجرى که به همراه داشت ساعتى با دشمن مبارزه کرد تا او را عروه بن بکار و زید بن ورقأ شهید کردند.(166)
پینوشتها:
1- بعضى نام این شخص را که غلام عمر بن سعد است «درید» ضبط کردهاند. (مقتل الحسین خوارزمى 2/8).
2- ارشاد شیخ مفید 2/101.
3- بحار الانوار 45/12.
4- الملهوف 42.
5- مناقب ابن شهر آشوب 4/113.
6- «ماریه» زنى از شیعیان بصره بوده و خانه او محل اجتماع و تصمیمگیرى شیعیان بوده است، که قبلا نیز ذکر نمودیم.
7- ابصار العین 112. و در «وسیله الدارین» 99 آمده است که او از اصحاب رسول خدا بوده و حدیث از ایشان نقل کرده است.
8- «مهادنه» ایامى را گویند که بین دو سپاه مذاکره بوده است و کار به جنگ نیانجامیده است.
9- ابصار العین، 114.
10- ابصار العین، 103.
11- ابصار العین، 112.
12- ابصار العین، 113. و در «وسیله الدارین» 117 آمده است که او به میدان آمد و مبارزه کرد و شهید شد.
13- ابصار العین، 124.
14- ابصار العین، 94.
15- ابصار العین، 104.
16- تعدادى از سپاه عمر بن سعد که در حدود سى نفر بودند شب عاشورا به امام حسین پیوستند.
17- ابصار العین، 113.
18- ابصار العین، 103.
19- ابصار العین، 55.
20- ابصار العین، 122.
21- ابصار العین، 109.
22- ابصار العین، 103.
23- ابصار العین، 109.
24- نتقیح المقال 1/452.
25- ابصار العین، 111.
26- ابصار العین، 108.
27- مقتل الحسین، مقرم 254.
28- ابصار العین، 79.
29- ابصار العین، 86.
30- ابصار العین، 111.
31- ابصار العین، 101.
32- ابصار العین، 101.
33- ابصار العین، 110.
34- ابصار العین، 93.
35- ابصار العین، 112.
36- بعضى او را عمرو بن ضبعه ثبت کردهاند و در زیارت ناحیه آمده است: «السلام على عمرو بن ضبعه الضبعى». (وسیله الدارین 177).
37- ابصار العین، 113.
38- وسیله الدارین، 177.
39- ابصار العین، 113.
40- ابصار العین، 79.
41- ابصار العین، 109.
42- او از فرماندهان على علیهالسلام در جنگ صفین بوده و در جمل و نهروان در خدمت آن حضرت شرکت داشته است، و در زیارت ناحیه آمده است «السلام على قاسط و کردوس ابنى زهیر التغلبى». (وسیله الدارین 184).
43- ابصار العین، 114.
44- ابصار العین، 114.
45- ابن حجر در «اصابه» نقل کرده است که کنانه در جنگ احد حضور داشته و پدرش عتیق فارس رسول خدا بوده است. (وسیله الدارین 184).
46- ابصار العین، 114.
47- ابصار العین، 108.
48- ابصار العین، 112.
49- ابصار العین، 114.
50- مبرد در «کامل» او را از فرزندان ملوک عجم ذکر کرده است که رغبت به اسلام پیدا کرد و در کودکى به دست رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم اسلام آورد. (وسیله الدارین 199).
51- ابصار العین، 54.
52- ابصار العین، 109.
53- ابصار العین، 94.
54- مناقب ابن شهر آشوب 4/113.
55- بحار الانوار 45/12؛ و در کافى 1/465 این حدیث با کمى اختلاف از عبدالملک بن اعین از حضرت ابى جعفر باقر علیهالسلام نقل شده است.
56- الملهوف، 49.
57- کنیه او ابو وهب و از قبیله بنى علیم و زوجه او ام وهب دختر عبد از قبیله بنى نمر بن قاسط است.
(وسیله الدارین 168).
58- در معاجم بلدان موضعى را به نام «بثر الجعد» نیافتیم و آنچه از قرائن مشهود است نام چاهى است در کوفه.
59- «اگر مرا نمىشناسید من فرزند قبیله کلب هستم، کفایت مىکند که بیت من در قبیله بنى علیم است. مردى هستم که باید نیرویم را از تیغ بخواهید، و اگر مرا مشکلى پیش آید ضیعف نباشم. اى ام وهب! من تعهد مىکنم که با نیزه و شمشیر زدن ره دشمن روى کنم».
60- ابصار العین، 106.
61- این دو برادر مادرى هستند و پدران آنها حارث و عبدالله فرزندان سریع بن جابر از قبیله همدان هستند.
(وسیله الدارین 154).
62- ابصار العین، 78.
63- عمرو بن خالد در کوفه مردى شریف و از مخلصین اهلبیت علیهمالسلام بود، او با مسلم بن عقیل قیام کرد و چون اهل کوفه او را تنها گذاشتند، عمرو بن خالد چارهاى جز مخفى شدن نداشت و در اختفأ بود تا آن که شنید که فرستاه حسین از بطن الرمه (قیس بن مسهر) به شهادت رسید، خود و مولایش سعد حرکت کردند و به امام علیهالسلام ملحق شدند. (وسیله الدارین 176).
64- او به دنبال عمرو بن خالد در راه با امام حسین علیهالسلام پیوست، او مردى شریف و بلند همت بود و در کربلا شهید گردید. (ابصار العین، 68).
65- ممکن است این شخص همان جناده بن حرث باشد که مقرم جابر ذکر کرده است و سماوى گفته است جبار و حیان او را گفتهاند، ولى صحیح نیست. (ابصار العین، 84).
66- مجمع بن عبدالله از تابعین و از اصحاب امیرالمؤمنین علیهالسلام بود و در جنگ صفین حضور داشته است. پدر او عبدالله از اصحاب رسول خداست. (وسیله الدارین 192).
67- مقتل الحسین، مقرم 293.
68- ارشاد شیخ مفید 2/102.
69- کامل ابن اثیر 4/66.
70- او عفیف بن زهیر بن ابى الاخنس مىباشد، و از کسانى بود که شاهد واقعه کربلا بودند.
71- نفس الملهوف، 261 به نقل از طبرى.
72- از جلمه اشعار اوست این شعر مشهور:
و لم تر عینى مثلهم فى زمانه مولا قبلهم فى الناس اذ انا یافع اشد قراعا بالسیوف لدى الوغا الا کل من یحمى الذمار مقارع؛ «از آن روزى که بالغ شدم، دیدگانم همانند آن رادمردان را نه در آن زمان و نه قبل از آن ندید؛ شدیدترین ضربات را با شمشیرها در صحنه کارزار مىزدند، آرى هر آن کس که حمایت از حوزه مسئولیت خود کند چنین است.» الا کل من یحمى الذمار مقارع.
73- حیاه الامام الحسین، 3/209.
74- وسیله الدارین، 173.
75- «سپاه انصار دانستهاند که من از کسى که مسئولیت حفظ جانش با من است، حمایت و حفاظت مىکنم؛ ضربههاى من همانند ضربههاى جوانى است که از صحنه نمىگریزد؛ جان و مال من فداى حسین باد!» ابن نما مىگوید: در این مصراع آخر یعنى «جان و مال من فداى حسین باد» اعتراضى نسبت به عمر بن سعد خفته است که چون امام علیهالسلام از او خواست تا از عزمش باز گردد، او گفت: بر خانه خود بیمناکم! امام علیهالسلام فرمود: من عوض آن را خواهم داد! عمر بن سعد گفت: بر مالم مىترسم! امام فرمود: من در حجاز از مال خود به تو خواهم داد؛ عمر بن سعد اظهار بى میلى کرد.
76- نفس المهموم، 262.
77- ابصار العین، 92.
78- سعدبن حارث بن سلمه انصارى و برادرش ابو الحتوف هر دو از محکمه(خوارج) بودند و با عمر بن سعد براى جنگ با حسین به کربلا آمده بودند، بعد از ظهر روز عاشورا هنگامى که یاران امام شهید و تنها سوید بن عمرو و بشر عمرو حضرمى با امام علیهالسلام باقیمانده بودند و صداى زنان و کودکان از آل رسول را شنیده گفتند: «لاحکم الا لله ولا طاعه لمن عصاه»؛ این حسین پسر دختر پیامبر است و ما امید شفاعت جد او را روز قیامت داریم پس چگونه با او محاربه کنیم؟ لذا به یاران امام حسین علیهالسلام پیوستند.
(وسیله الدارین 149).
79- مقتل الحسین، مقرم 240.
80- ابصار العین، 94.
81- «اگر مرا نمىشناسید خودم را معرفى کنم، من از قبیله جملى هستم، و آئین و دینم همان دین حسین بن على است».
82- «من شیر مردى از قبیله جملى هستم، من پیرو دین على هستم».
83- ابصار العین، 87.
84- در زیارت ناحیه آمده است: «السلام على یزید بن مهاجر الکندى». او مردى شجاع و شریف بود و از کوفه بیرون آمد و به امام حسین علیهالسلام قبل از برخورد با حر بن یزید پیوست و به کربلا آمد. (وسیله الدارین 103).
85- مقتل الحسین، مقرم 243.
86- «منم یزید فرزند مهاجر، شجاعتر از شیر که در بیشه باشد؛ خدایا من حسین را ناصرم، و از ابن سعد دور و بیزار هستم».
87- وسیله الدارین، 103.
88- ابصار العین، 61.
89- «اگر از من سؤال کنید من دلاورى هستم از شاخه گروهى از برگزیدگان بنى اسد؛ کسى که بر من ستم کند از راه سعادت جدا شده و به دین خداى جبار و بى نیاز کافر گردید.»
90- سوره احزاب: 23.
91- نفس المهموم، 264.
92- ترجمه حر را قبلا در پاورقى یادآور شدیم.
93- «همانا من حر هستم که میزبان میهمانانم، شمشیرم را بر شما فرود مىآورم و حمایت از بهترین کسى که ساکن بلاد خیف شده مىنمایم و مىزنم شما را و باکى نمىبینم».
94- ولى خوارزمى نقل کرده است که حربن یزید چون توبه کرد و نزد امام علیهالسلام آمد عرض کرد: یابن رسول الله! من اول کسى بودم که بر تو راه گرفتم، مرا اجازه ده تا اول کشته باشم به امید این که فرداى قیامت با جدت مصافحه کنم. امام علیهالسلام فرمود: تو از کسانى هستى که خدا توبه آنها را پذیرفته. پس اول کسى که جلو افتاد براى مبارزه با آن گروه حربن یزید ریاحى مىباشد. (مقتل الحسین خوارزمى 2/10).
95- حیاه الامام الحسین 3/221.
96- «نیکو آزادهاى بود حرى که از قبیله بنى ریاح است، او هنگامى که نیزهها بر او فرود آیند مقاوم، و نیکو حرى است هنگامى که او خود را فداى حسین کرد و جان خود را صبح هنگام بذل نمود.
97- مقتل الحسین خوارزمى 2/10.
98- مقتل الحسین، مقرم 245.
99- شعر از آقاى محمد على مجاهدى (پروانه) است.
100- بعضى به جاى مظاهر او را مظهر به تشدیدهأ خواندهاند.
101- نفس المهموم، 302.
102- ابصار العین، 57.
103- «همانا من حبیب و پدرم مظهر است، سواره صحنه پیکار در حالى که آتش جنگ شعله ور شود. شما هم سلاحتان بهتر و هم تعدادتان بیشتر است، و ما هم از شما باوفاتر و هم از شما شکیباتریم».
104- پس از واقعه عاشورا، مرد تمیمى سر را به گردن اسب خویش آویزان نمود و به سوى کوفه آمد و متوجه قصر عبیدالله شد! فرزند حبیب بن مظاهر به نام قاسم – که کودک نابالغى بود – سر پدر خود را مشاهده کرد و به دنبال آن مرد تمیمى راه افتاد!
تمیمى سؤال کرد: چرا از من جدا نمىشوى؟
قاسم گفت: این سر پدر من است، او را به من بده که آن را دفن کنم.
گفت: امیر به این راضى نمىشود، و من مىخواهم تا از او جایزهاى نیکو بگیرم!!
قاسم گفت: خدا تو را به خاطر این جنایت، بدترین پاداش خواهد داد؛ و شروع به گریستن نمود و از او جدا شد.
بعد از گذشت مدت زیادى، آن فرزند حبیب وارد سپاه مصعب بن زبیر شد و قاتل پدر خود را هنگام ظهر در حالى در خیمهاش خوابیده بود، کشت. (ابصار العین، 59).
105- نفس المهموم، 272.
106- در تاریخ طبرى و بعضى از مصادر دیگر ابو ثمامه صائدى ضبط شده است.
107- بحار الانوار، 45/21.
108- او از وجوه شیعه در کوفه بود، هم صاحب شجاعت و هم اهل عبادت بوده است. او در مرتبه سوم نامه اهل کوفه را نزد امام حسین علیهالسلام به مکه برد، و امام پاسخ را توسط او قبل از اعزام مسلم بن عقیل براى مردم کوفه فرستاد، و چون مسلم به کوفه آمد سعیدبن عبدالله پس از عابس و حبیببن مظاهر قیام نمود و اعلان بیعت و نصرت نمود، و مسلمبن عقیل او را مجددا با نامهاى براى امام علیهالسلام به مکه فرستاد، و سعیدبن عبدالله ملازم او بود تا به کربلا آمد و شهید شد.(وسیله الدارین، 146).
109- مقتل الحسین، مقرم 246 / تنقیح المقال، 2/28.
110- شیخ مفید رحمه الله فرموده است: چون مسلم به کوفه آمد، ابوثمامه با او همکارى مىکرد و از طرف او مسئولیت دریافت اموال را از شیعه داشته است، و به وسیله آن اموال با توجه به بصیرتى که در امر سلاح داشت، اسحله خریدارى مىکرد. (ارشاد شیخ مفید 2/46).
111- ابصار العین، 69.
112- ابصار العین، 100.
113- ابصار العین، 95.
114- «به پیش اى هدایت شده و راهنما، امروز جدت نبى اکرم را دیدار خواهى کرد، و همچنین حسن مجتبى و على مرتضى را و جعفر طیار آن جوانمرد شجاع و حمزه شیر خدا شهید زنده را.»
115- نفس المهموم، 277.
116- نفس المهموم، 181.
117- بحار الانوار، 5/25.
118- تذکره الخواص، 145.
119- «امروز جدت نبى مکرم را دیدار خواهم کرد، سپس پدرت مرتضى على را، آن کسى که او را وصى پیامبر مىشناسیم.»
120- مقتل الحسین، مقرم 254.
121- ابصار العین، 89.
122- «نامم یزید و من فرزند مغفل هستم، در دست راستم شمشیرى صیقل داده شده است، آن را بر تارکها در میان غبارها فرود آورم، و از حسین بزرگوار با فضلیت دفاع کنم، او که فرزند رسول خدا بهترین پیامبران است.»
123- ابصار العین، 91.
124- ابصار العین، 77.
125- بعضى او را عابس بن شبیب آوردهاند(تظلم الزهرأ، 192)، ولى در ابصار العین، 74 و تنقیح المقال 2/112 او را عابس بن ابى شبیب ضبط کردهاند.
126- اساسا قبیله بنى شاکر از علاقمندان اهلبیت علیهم السلام بودهاند، خصوصا اخلاص زیادى زیادى نسبت به امیرالمؤمنین علیهالسلام داشتهاند. نصر بن مزاحم در کتاب «وقعه صفین» نقل کرده است که امیرالمؤمنین در جنگ صفین فرمود: اگر تعداد قبیله بنى شاکر به هزار نفر مىرسید، حق عبادت خدا بجا آورده مىشد. و بنى شاکر از شجاعان جنگ بودند که آنها را «فتیان الصباح» یا جوانمردان صبح مىنامیدند.
ابو مخنف مىگوید: چون مسلم بن عقیل به کوفه آمد و در خانه مختار مستقر گشت و شیعیان نزد او گرد آمدند، مسلم نامه امام را بر آنها قرائت کرد، همه گریستند و هجده هزار نفر یا بیشتر با او بیعت کردند، عابس بن شبیب بپاخاست و گفت: من شما را از مردم خبر نمىدهم زیرا نمىدانم در دلهاى آنها چه قصدى است ولى از خودم مىگویم، من دعوت شما را اجابت کرده و با دشمن شما مىجنگم و در یارى شما شمشیر مىزنم تا این که خدا را ملاقات نمایم و هدفى جز تحصیل رضایت خدا ندارم، آنگاه حبیب برخاست و کلام عابس را تأیید نمود.
هنگامى که مردم با مسلم بن عقیل بیعت کردند، نامهاى به امام علیهالسلام نوشته و آن را توسط عابس بن شبیب به مکه ارسال داشت. (وسیله الداین، 158).
127- ابصار العین، 74.
128- مقتل الحسین، خوارزمى 2/22.
129- ابصار العین، 76.
130- ابو على در کتاب رجالش نقل کرده است که جون از اهل نوبه و حضرت على علیهالسلام او را به یکصد و پنجاه دینار خریده و او را به ابوذر غفارى بخشیده بود، و چون ابوذر به دستور عثمان به «ربذه» تبعید شد او به همراه ابوذر به ربذه رفت، و در سال 32 هنگامى که ابوذر وفات یافت به مدینه بازگشت و در خدمت حضرت على علیهالسلام و سپس نزد فرزندش حسن علیهالسلام بود و پس از آن همراه امام حسین علیهالسلام از مدینه به مکه و از آنجا به عراق آمد. (وسیله الدارین، 115).
131- «چگونه اهل فجور مىبینند مبارزه غلام سیاه را با شمشیر مشرفى و جدا کننده؟ من با دست و زبان از آل پیامبر دفاع کنم، امیدوارم روز قیامت بهشت نصیبم گردد.»
132- نفس المهموم، 290.
133- «بر شمشیرها و نیزهها صبر مىکنم، و این تحمل و شکیبایى به جهت وارد شدن به بهشت است.»
134- ابصار العین، 77، ولى صاحب مناقب او را از شهداى حمله اول ذکر کرده است. در اصابه آمده است: عبدالرحمن بن الکدن بن ارحب، صحابى و کان من أصحاب النبى له هجره و فضل فى دینه (وسیله الداین 164)؛ ولى در تنقیح المقال 2/145 او را از جلمه تابعین ذکر کرده است.
135- «دریا از نیزه و شمشیر زدنم گرم، و فضا از تیرهاى من پر مىشود؛ چون شمشیرم در دست راستم ظاهر شود؛ قلب شخص حسود را پاره سازد.»
136- بحار الانوار، 5/30.
137- «ان ابنى هذا – یعنى الحسین – یُقتل بارض کربلا فمن شهد منکم فلینصره.»
138- اسد الغابه، 1/349.
139- مقتل الحسین، مقرم 252.
140- ابصار العین، 104.
141- وسیله الدارین، 165.
142- مقتل الحسین، مقرم 253/ وسیله الدارین، 114.
بعضى او را فرزند مسلم بن عوسجه مىدانند و گفتهاند: چون به میدان آمد این رجز مىخواند:
امیرى حسین و نعم الامیر سرور فواد البشیر النذیر على و فاطمه والدا هو هل تعلمون له من نظیر(نفس المهوم، 293)
143- «من پیرزنى ضعیف و ناتوانم، نحیف و سالخوردهام، شما را با ضربهاى شدید مىزنم تا دفاع نمایم از فرزندان فاطمه شریف.»
144- بحار الانوار، 45/28.
145- ابصار العین، 85.
146- ابصار العین، 108.
147- نفس المهموم، 284.
148- ابصار العین، 113.
149- ابصار العین، 114.
150- «از مالک ضرغام به سوى شما ضربه جوانى که از بزرگان حمایت کنند، امید ثواب کامل الهى را دارد از خداوند دانا و سبحان.»
151- ابصار العین، 115.
152- ابصار العین، 115.
153- مثیر الاحزان، 62.
154- ابصار العین، 79.
155- «بشارت باد تو را که به راه رشد هدایت یافتى اى پسر احمد، و در بهشت فردوس رتبهاى والا خواهى داشت.»
156- ابصار العین، 80.
157- ابصار العین، 115.
158- ابصار العین، 125.
159- وسیله الدارین، 184.
160- حیاه الامام الحسین، 3/236.
161- حیاه الامام الحسین 3/238 / وسیله الدارین، 180.
162- «من فرزند عبدالله از آل یزن هستم، دین من همان دین حسین و حسن است؛ شما را با شمشیر مىزنم زدن جوانى از یمن، امید رستگارى دارم نزد پروردگار».
163- حیاه الامام الحسین، 3/239.
164- حیاه الامام الحسین، 3/237.
165- تنقیح المقال، 3/247.
166- ابصار العین، 101؛ و در کامل ابن اثیر، 4/79 به جاى عروه بن بکار و زید بن ورقأ کشندگان سوید بن عمرو، عروه بن بطان تغلبى و زید بن رقاد الجهنى ذکر شدهاند.
منبع:قصّه کربلا- به ضمیمه قصّه انتقام، على نظرىمنفرد