مقدمه :
در تاریخ پر فراز و نشیب تشیع کاروانی از علما و فضلا دیده می شوند که برای احیای ارزش های معنوی و اخلاقی فداکارانه کوشیده اند، آن اسوه های وارسته با اعتقادی راسخ و ایمانی استوار و مقاومتی مداوم، تمامی توانایی های خود را به کار گرفته اند تا جامعه را از آلودگی های جهل، جور، جمود و خمود برهانند.
شهید آیت الله دکتر محمد مفتح همدانی در زمره این ستارگان فروزان است که عمر با برکت خویش را صادقانه در راه صیانت از معارف اسلامی و گسترش فرهنگ قرآن و عترت در جامعه به کار گرفت و در سنگرهای متعدد به ستیز با تباهی ها و آلودگی ها و رذالت ها پرداخت.
آن شهید والامقام از نظر کارنامه پربار مبارزاتی، فرزانگی، جامعیت و حمایت همه جانبه از نهضت امام خمینی و توجه به بنیان ها و شالوده اساسی حرکت های انقلابی از متفکران کم بدیل است.
دکتر مفتح با شیفتگی شگرف و با برخورداری از استعداد سرشار و هوش فوق العاده و همتی عالی علوم حوزوی را فراگرفت و با کسب مقام اجتهاد از مکتب اهل بیت جرعه های جاویدی نوشید.
در دانشگاه نیز تحصیلات را تا سطح دکترا ادامه داد و در دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران به عنوان دانشوری توانا، استادی پرهیزکار و شخصی مبارز و تأثیرگذار به عنوان اسوه های برجسته برای تشنگان مکارم و فضایل مطرح گردید.
در تلاش های علمی و آموزشی آن عالم نوعی ابتکار، خلاقیت، نوجویی، توجه به نیازهای اجتماعی و رویکرد ویژه به نسل جوان به خصوص دانشجویان دیده می شود. مفتح به دلیل فروتنی، صدق و اخلاص با وجود نقش بارزی که در حرکت های فکری، فرهنگی، دانشگاهی و سیاسی از خود نشان داد، کمتر خود را مطرح ساخت و در واقع کارنامه اش از خودش مشهودتر است.
مفتح وقتی احساس کرد کارگزاران استبداد و استکبار درصددند برای عملی نمودن توطئه های خود بین حوزویان و دانشگاهیان تفرقه افکنند، برای ایجاد اتحادی اصولی، منطقی و ریشه ای بین این دو قشر، فداکارانه تلاش کرد و در این مسیر گام های استوار و ارزشمندی برداشت.
به همین دلیل سالروز شهادتش به عنوان سالروز وحدت حوزه و دانشگاه معرفی شد چرا که او موفق گردید چشمه های باصفای فضیلت را در دشت های تشنه دانشگاه جاری سازد و این کانون علمی و فکری را با مراکز علوم دینی متحد و مأنوس سازد.
شهید مفتح از طریق سخنرانی های متعدد در شهرهای گوناگون ایران ضمن اینکه مردم مسلمان این نواحی را با وظایف دینی و شرعی خویش آشنا می ساخت و احساس تکلیف در برابر مسائل اجتماعی را در آنان زنده می کرد، مبارزات سیاسی خود را پی گرفت و گسترش نهضت امام خمینی را در رأس برنامه های خود قرار داد.
به همین دلیل نیروهای امنیتی رژیم پهلوی از کوشش های تبلیغی او که صبغه ای سیاسی داشت احساس هراس نمودند و مکرر به او اخطار کردند که از این شیوه دست بردارد. احضارهای مکرر، بازداشت های متوالی و ممنوع المنبر گردیدن، هیچ گاه مفتح را از حرکت های انقلابی بازنداشت و بلکه او را در این مسیر مصمم تر ساخت.
وقتی ساواک جلو فعالیت های تبلیغی او را گرفت، کوشش های فرهنگی و فکری خویش را در سنگر مسجد و دانشگاه متمرکز ساخت و در این دو کانون که یکی عبادی و دیگری علمی بود، بسیاری از نیروهای جوان را برای پیوستن به خیزش اسلامی به رهبری امام خمینی تربیت کرد.
شهید مفتح مسجد قبا را در هنگام اوج گیری انقلاب اسلامی به یکی از مهم ترین کانون های هدایت نیروهای مبارز و مؤمن تبدیل کرد و در سازماندهی برخی راه پیمایی ها و تظاهرات تهران از این سنگر مقدس، نقشی تأثیرگذار داشت.
– پدر و مادر
شیخ محمود مفتح، فرزند کربلایی مهدی، از واعظان مشهور همدان بود که در سخنوری و خطابه، تدریس زبان و ادبیات عربی و برخی دانش های حوزوی مهارت بالایی داشت؛ چنان که با پرورش شاگردانی شایسته و خوش ذوق در حوزه علمیه این شهر، جنبه هایی از توانایی های علمی، فکری و ادبی خود را نشان داد.
همچنین اشعاری به عربی و فارسی سرود و به دلیل ارادتش به خاندان نبی اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه هدی(ع)، بیشتر سروده هایش را به مدح، منقبت و مراثی این خاندان اختصاص داد.(1)
حاج شیخ محمود مفتح از روحانیانی بود که در دوره های نخستین تأسیس حوزه علمیه قم به شکوفایی رسید و از عنصر بنیان گذار حوزه، حاج شیخ عبدالکریم حائری بهره برد.
آیت الله بروجردی و آخوند ملاعلی همدانی، از خدمات آموزشی، تبلیغی و فرهنگی این واعظ وارسته قدردانی کرده بودند.(2)
محمود مفتح، خانم فاطمه ثمالی را به همسری خود برگزید. حاصل این ازدواج، دو دختر و سه پسر بود که نخستینِ آنان محمد مفتح بود.
شیخ محمود به دلیل علاقه فراوان به ابوحمزه ثمالی، صحابی امیر مؤمنان، علی(ع)، نام فامیلی ثمالی را برای خود و همسرش برگزید، ولی بعدها آن را به مفتح تغییر داد و نام ثمالی همچنان برای مادر مفتح باقی ماند. این بانو در سال 1354 به رحمت خدا رفت و حاج شیخ محمود در سال 1359، چند ماهی پس از شهادت فرزندش، شهید محمد مفتح، دار فانی را وداع گفت.(3)
– تولد و آموزش های مقدماتی
در اواخر خرداد سال 1307 و در محله چهل پله همدان که از محله های کهن و بومی این شهر است، شیخ محمود صاحب فرزندی شد که او را محمد نامید. این طفل به برکت پرورش های پرمایه پدری فاضل و ادیب و مادری نیکوسرشت، به گونه ای تربیت شد که در سنین نوجوانی و جوانی، در مسیر فضایل اخلاقی گام نهاد و کوشید به حریم مردان خدا راه یابد.
وی از همان دوران ابتدایی تحصیل، هرگاه همراه پدرش به مجالس سخنرانی می رفت، در پایان سخنرانی های پرشور پدر و پیش از پایین آمدن ایشان از منبر، با صدایی رسا و گیرا، سروده هایی زیبا و پرمحتوا، در بیان مصایب اهل بیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می خواند.
این شیوه شایسته در محافل عزاداری به «پامنبری» معروف است و در میان شیعیان ایران سابقه ای کهن دارد.(4)
محمد، مقدمات ادبیات فارسی و عربی را از پدر آموخت و ذوق ادبی اش نزد وی شکوفا شد.
بعد از پایان دوران دبستان، به تشویق پدر و به دلیل اشتیاق درونی، در سال 1315 به حوزه علمیه همدان گام نهاد.
– در حوزه علمیه همدان
محمد مفتح هفت سال در این حوزه به فراگیری مقدمات و سطح فقه و اصول، کلام، حدیث و منطق همت گمارد.
آموخته های او در این حوزه، نوعی تحول درونی و نگرشی ژرف نسبت به حکمت و معرفت، در وجودش پدید آورد و تحصیل در آنجا سرآغاز بسیاری از کوشش های فرهنگی، آموزشی و علمی او بود.
یکی از شخصیت هایی که در این کانون معرفت و معنویت، در شکل گیری اندیشه های او، نقش برجسته و تعیین کننده ای داشت، آیت الله آخوند ملاعلی معصومی همدانی (1312 – 1398 هـ . ق) بود.
آیت الله معصومی همدانی در حکمت و عرفان، شاگرد فیلسوفان و حکیمانی چون حکیم هیدجی و در فقه و اصول، تربیت یافته مکتب حاج شیخ عبدالکریم حائری بود.
وی در سال 1350 هجری قمری با اصرار و تقاضای اهالی متدین همدان و تأکید آیت الله حائری در این شهر اقامت گزید تا به تدریس و تبلیغ بپردازد. جلسه درس ایشان در مدرسه آخوند ملاحسین، که بعدها خودش آن را بازسازی کرد و به همین دلیل به نام او معروف شد، جاذبه و جامعیت ویژه ای داشت. محمد مفتح در فقه، اصول، تاریخ ادبیات، تفسیر، حکمت، فسفه و عرفان، از اندیشه های روشنگرانه این روحانی برجسته بهره برد، ولی در کنار این توان بالای علمی، ویژگی های اخلاقی و معاشرتی آخوند بیش از فعالیت های آموزشی و علمی اش، بر دکتر مفتح اثر می گذاشت.
آخوند ملاعلی معصومی، ضمن آراستگی به زیور دانش و فضیلت، در عرصه های سیاسی و اجتماعی نیز فعال بود و در برابر اختناق و استبداد رژیم پهلوی و تهاجم فکری و فرهنگی استکبار مقاومت می ورزید.
او از نهضت یار قدیمی و دوست دوران تحصیل خود، حضرت امام خمینی رحمه الله ، حمایت می کرد و در این مسیر، سخنرانی ها و موضع گیری های مؤثر و نافذی داشت.(5)
دکتر محمد مفتح در همدان با آیت الله حسین نوری همدانی، هم حجره، مأنوس و هم مباحثه گردید. آیت الله نوری همدانی می گوید:
برای فراگیری ادبیات و صرف و نحو وارد مدرسه علمیه همدان شدم. به آخوند ملاعلی معصومی همدانی پیشنهاد کردند حجره ای در مدرسه در اختیارم بگذارند. مرحوم آخوند فرمودند: صبر کنید تا هم حجره مناسبی از لحاظ استعداد و هوش در نظر بگیریم.
بعد از دو سه روز که همراه پدرم خدمتشان رفتیم، فرمودند: یک هم حجره ای مناسب از لحاظ ذکاوت، تقوا و اصالت خانوادگی برایش در نظر گرفته ایم. وقتی به آن حجره وارد شدم، چشمم به چهره ای افتاد که از سیمایش آثار ذکاوت و هوش نمایان بود.
او خود را به من معرفی کرد و گفت محمد فرزند محمود مفتح هستم. از آن تاریخ، پیوند رفاقت و مصاحبت میان ما برقرار شد، با هم درس می خواندیم و در دروسی که لازم بود، شرکت و مباحثه می کردیم. در قم هم مدتی با هم مشغول مباحثه بودیم.(6)
– هجرت به قم
مدرسه علمیه همدان پاسخ گوی نبوغ فکری این نوجوان پویا و نواندیش نبود. به همین دلیل، وی با اشتیاق خاصی درصدد برآمد به عتبات عراق برود و در نجف اشرف دانش اندوزی کند، ولی والدینش با این تقاضای او، به دلیل کمی سنش مخالفت کردند.
سرانجام با مشورت استادانش تصمیم گرفت به قم برود. به این ترتیب درحالی که شانزده بهار را پشت سر نهاده بود، در سال 1322 همدان را به قصد اقامت در قم ترک گفت و در یکی از حجره های مدرسه دارالشفای این شهر، زندگی جدیدی را آغاز کرد.
این طلبه کوشا با وجود برخی تنگناها و دشواری ها، به دلیل ذوق سرشار، همت بالا و وجود استادانی برجسته و وارسته موفق شد در سال های 1322 تا 1324، رسایل، مکاسب و کفایه را دقیق فراگیرد و از فاضلان حوزه قم به شمار می آمد.(7)
وی بخشی از رسایل شیخ انصاری را از محضر آیت الله مجاهد تبریزی و مباحث دیگری از این کتاب و نیز مکاسب را نزد مرحوم آیت الله محقق داماد فراگرفت. در دروس خارج فقه و اصول فقه نیز از محضر آیت الله بروجردی، امام خمینی رحمه الله و آیت الله حجت کوه کمره ای بهره برد. حکمت و عرفان را در حوزه درسی امام خمینی رحمه الله و علامه طباطبایی آموخت و مدتی کوتاه از فیوضات علمی مرحوم آیت الله میرزا ابوالحسن رفیعی قزوینی بهره مند گردید.
در برخی منابع آمده که دکتر مفتح در دروس خارج حوزه، محضر آیات عظام گلپایگانی و مرعشی نجفی را هم درک کرده است.
سرانجام وی در مدتی نسبتاً کوتاه به درجه اجتهاد رسید، ولی از آنجا که در مسیر کسب معرفت لحظه ای آرام نمی گرفت، به تحصیلات دانشگاهی نیز علاقه مند شد و برای رسیدن به این مقصود، مسافت قم تا تهران را با زحمت فراوان و با وسایل نقلیه عمومی در شب های سرد زمستان می پیمود، تا هم به درس حوزه برسد و هم از درس های دانشگاه بازنماند.
او سال 1333، در رشته معقول دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران، تحصیل را آغاز کرد و در شهریور 1346، یعنی دو سال بعد از رسیدن به درجه اجتهاد، در الهیات نیز مدرک دکترا گرفت.
پایان نامه تحصیلی ایشان در این مقطع پژوهشی، درباره نهج البلاغه بود.
این رساله با داوری حجت الاسلام و المسلمین حسینعلی راشد تربتی، سید کمال الدین نوربخش و استاد مطهری با درجه ای عالی، در دانشکده الهیات پذیرفته شد.(8)
– ازدواج
آیت الله حیدرعلی جابری انصاری که نسبش به جابر بن عبدالله انصاری می رسید، از علمای همدان و استاد برجسته حوزه نجف بود.
وی به اصرار مردم همدان، در سال 1312 نجف را به قصد همدان ترک کرد.
سفارش های آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی در این مهاجرت بسیار مؤثر بود.
دکتر مفتح، ضمن پیمودن پله های ترقی و مدارج علمی، تصمیم گرفت با تشکیل زندگی مشترک، از سنت پسندیده نبوی پیروی کند و همسری برگزیند که نه تنها سنگ صبور و رازدار شب های تنهایی اش شود، بلکه از خستگی های فکری و روحی او نیز بکاهد و در لحظه های حساس و مسئولیت مهمی که بر دوش گرفته است، یار و یاورش باشد.
با چنین انگیزه ای، در 21 سالگی و در سال 1328، عازم همدان شد تا در شبی خاطره انگیز، به منزل آیت الله حیدرعلی جابری انصاری برود و تنها دخترش را از وی خواستگاری کند.
فاطمه جابری انصاری، متولد 1312 در نجف اشرف بود که زیر نظر پدری فاضل و پارسا به شکوفایی رسیده بود. خصال نیک و محاسن آشکار این بانو، نقش او را به عنوان همسری شایسته، دل سوز و باتدبیر در زندگی شهید مفتح، برجسته تر کرد.
زندگی مشترک آن دو، در شب مبارک نیمه شعبان سال 1368 هجری قمری (خرداد 1322)آغاز شد و آنها در محله نوربخش قم، در خانه ای استیجاری که مرحوم آیت الله مشکینی در آن سوی حیاطش ساکن بود، در کمال ساده زیستی و قناعت روزگار می گذراندند.
حاصل سی سال زندگی مشترک خانم جابری انصاری و دکتر مفتح، چهار پسر و چهار دختر بود.(9)
بانو فاطمه جابری انصاری درباره همسرش گفته است:
ملاک شهید مفتح در زندگی خانوادگی، دیانت، صداقت، نجابت و قناعت بود و این ویژگی در تمام امور زندگی ما محسوس بود. با توجه به مشغله فراوانی که ایشان داشتند، نگه داری از بچه ها و رسیدگی به امور منزل بر عهده من بود و همواره سعی می کردم ایشان با آرامش خاطر، به مسائل اجتماعی، فعالیت های سیاسی و مبارزه علیه رژیم شاه بپردازد.
با توجه به سختی هایی که در طول مبارزات سیاسی پیش می آمد، من نه تنها مخالف فعالیت های ایشان نبودم، بلکه زمینه های لازمه را برای او فراهم می کردم.
شهید مفتح هم در منزل از (هیچ) گونه همکاری دریغ نداشت و به تمام مسائل ریز زندگی، تربیت و تحصیل فرزندان رسیدگی کامل می کرد . (10)
شهادت
دکتر مفتح در ساعت ۹ صبح روز سه شنبه ۲۷ آذر ۱۳۵۸ در حیاط خلوت دانشکده الهیات دانشگاه تهران با شلیک چند گلوله از سوی ضاربین بشدت زخمی شد و معالجات در بیمارستان اثری نبخشید. ایشان حدود ساعت ۲ بعد از ظهر همان روز به شهادت رسید.
پی نوشت ها :
1. جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم، گلشن ابرار، ج 2، ص 814.
2. مفتاح حضور، گروه معارف شبکه دوم سیمای جمهوری اسلامی ایران، پاییز 1378.
3. رحیم نیکبخت، زندگی و مبارزات شهید آیتالله دکتر محمد مفتح، ص 26.
4. پژوهشکده باقرالعلوم(ع)، دیدار با ابرار (شهید مفتح تکبیر وحدت)، ج 78، ص 22.
5. احمد صابری همدانی و دیگران، «نجوم امت» (آخوند ملاعلی معصومی همدانی)، ماهنامه نور علم، دوره چهارم، شماره مسلسل 46، مرداد و شهریور 1371، صص 57 ـ 64؛ مجله اعتصام، ش 19، آبان 1362، ص 22.
6. گفتوگو با آیتالله حسین نوری همدانی، به کوشش حجتالاسلام و المسلمین حمید صبری، شاهد یاران، سال دوم، ش 11، دی 1375، ص 13 ؛ نک: مصاحبه با آیتالله حسین نوری، مجله حوزه، سال پنجم، شماره مسلسل 27، مرداد و شهریور 1367.
7. علی مفتح و ناصر باقری بیدهندی، افکار استاد شهید دکتر محمد مفتح، ص 3؛ «کوکب آسمان حکمت»، ماهنامه مبلغان، ش 36، شوال 1423هـ . ق، صص 9 ـ 18.
8. محمد مفتح، آیات اصول اعتقادی قرآن، ص 48؛ شاهد یاران، ش 12، ص 6؛ دیدار با ابرار، ج78، ص 32.
9. غلامرضا گلیزواره، اسوه فرزانگی و فداکاری، صص 25 ـ 27.
10. « شهید مفتح به روایت همسر»، شاهد یاران، ش 14، دی 1385، ص 67.