اقوال دیگر در ولادت آن حضرت چنین است: 17 ماه رمضان، 15 ماه رمضان و آخر ذی القعده. به قولی هم در 13 رجب ولادت آن حضرت واقع شده است.
پدر بزرگوار آن حضرت امام رضا(ع) و مادر آن حضرت جناب سبیکه یا دره است که حضرت رضا(ع) نام ایشان را “خیزران” نهادند.
نام آن حضرت محمد و کنیه ایشان ابوجعفر و مشهورترین القاب آن حضرت تقی و جواد است. حضرت رضا(ع) آن حضرت را با کنیه یاد می کردند و می فرمودند: “أبوجعفر به من نامه نوشته است” و نامه هایی که از آن حضرت می رسید در نهایت جلالت و زیبایی بود و هنگامی که امام(ع) می خواستند نامه برای امام جواد(ع) بنویسند آن حضرت را به بزرگی و احترام مورد خطاب قرار می دادند.
یک روز در ایام کودکی حضرت جواد(ع) آن حضرت را نزد پدر بزرگوارش امام رضا(ع) آوردند. آن حضرت فرمودند: “این مولودی است که برای شیعه مبارکتر از او بدنیا نیامده است”، چرا که چهل سال و چند ماه از سن مبارک امام رضا(ع) گذشته بود و آن حضرت هنوز اولادی نداشتند و برخی از شیعیان در امر امامت نگران بودند، هنگامیکه خداوند جواد الأئمه(ع) را به مولایمان حضرت رضا(ع) داد نگرانی و شک و تردید مردم بر طرف شد.
آن حضرت شش فرزند داشت: أبوالحسن حضرت هادی(ع)، أبوطالب جناب زید، أبوجعفر جناب موسی مبرقع، حکیمه خاتون، خدیجه خاتون، أم کلثوم.
***
روایتی از ولادت امام جواد علیه السلام
حکیمه دختر امام موسی بن جعفر علیه السلام ( خواهر امام رضا علیه السلام و عمه امام جواد علیه السلام ) میگوید:
هنگامی که زمان زایمان خیزران، مادر امام جواد علیه السلام، فرا رسید، امام رضا علیه السلام مرا فرا خواند و فرمود:« ای حکیمه، برای مراسم زایمان خیزران آماده باش.»
آن گاه امر فرمود که من و خیزران و قابله به اتاقی برویم، برای ما چراغی روشن کرد و در را به روی ما بست.
در این حال درد زایمان خیزران را فرا گرفت و همزمان چراغ خاموش شد. من نگران شدم ولی امام جواد علیه السلام ناگهان همچون ماه شب چهارده طلوع کرد، در حالی که پارچه نازکی بدنش را پوشانده بود؛ نوری از آن حضرت فروزان بود که همه اتاق را روشن کرده بود. نوزاد را گرفتم، در دامان خود گذاشتم و آن پوشش نازک را از بدن او جدا کردم. در این هنگام امام رضا علیه السلام در اتاق را باز کرد و وارد شد، نوزاد را از من گرفت و در گهواره گذاشت. سپس به من فرمود« ای حکیمه، مواظب گهواره باش.»
سه روز که گذشت، حضرت جواد علیه السلام چشم خود را به سوی آسمان گشود و نگاهی به راست و چپ انداخت و فرمود:« اشهد ان لا اله الا اله و اشهد ان محمداً رسول الله »؛ (گواهی میدهم که معبودی جز الله نیست و محمد فرستاده خداست.)
هراسان برخاستم و نزد امام رضا علیه السلام رفتم و به آن حضرت گفتم:« من از این کودک چیز شگفتآوری شنیدم.»
امام فرمود:« چه چیز شگفتآوری از او شنیدی؟» و من آنچه را شنیده بودم بازگو کردم.
امام فرمود:« ای حکیمه، آنچه از شگفتیهای او خواهید دید، از آنچه شنیدی بیشتر است.»
منبع:
- مناقب، ج 4، ص 394.