گاهی شما تلاش میکنید و اتفاقا در مسیر کاریتان موفق هم هستید اما آن امکان لازم برای اینکه عموم مردم شما را بشناسند فراهم نمیشود و سالها طول میکشد تا مردم نه تنها با کار بلکه با نام و تصویر شما آشنا شوند. اما به محض اینکه این امکان فراهم شد تنها درصدی از تواناییتان کاری میکند تا شهرت قابلتوجهی را تجربه کنید. در این حالت عموم افراد که از سابقه حرفهای شما بیخبرند احساس میکنند بر اساس شانس، ستاره شدهاید و اصلا توجهی به استمرار کوششهای طولانی مدت شما ندارند.
نیما شعباننژاد از همین دست هنرمندان است که نه تنها در کارهای نمایشی خوبی در خدمت نامهای بزرگی چون قطبالدین صادقی بوده بلکه خودش آثار موفقی را به عنوان کارگردان روی صحنه برده است؛ مانند «آزادی در بنبست تاریکی» که اثر برگزیده جشنواره فلسطین آزاد در بخش خیابانی شد. او که گفته میشود متولد آلمان است حتی اجرایی به نام «چهار فصل مثلهم » را به زبان آلمانی در آن کشور داشت.
او میگوید آشناییاش با رامبد جوان خیلی اتفاقی بود اما همین برخورد اتفاقی تبدیل به امکانی برای شهرت عمومی او شد تا جاییکه سری اول «خندوانه » به سرعت از او ستاره ساخت و آیتمهای نمایشی وی با آن کاراکتری که نقطه مقابل روحیه اکتیو رامبد جوان قرار داشت به شکل شخصیتی ضدریتم, محبوبیت بسیاری پیدا کرد. حضور نیما در سری دوم این برنامه هم قالب موفق خود را حفظ کرده و او همچنان با استندآپهای متفاوتش یکی از ستونهای موفقیت خندوانه است.
ذهن پویا و یک خط داستانیکی از سختیهای کار برای من این بوده که چون در عرصه نمایش جزء بازیگران مبتنی بر متن بودم، نداشتن متن میتوانست به نوع کارم در خندوانه لطمه بزند. این آیتمها تنها براساس یک خط داستانی و ایده اولیه شکل میگیرند که اگرچه اتاق فکری وجود دارد اما عمده ایدهها متعلق به خودم هستند و بازی هم براساس بداهه پیش میرود. قرار گرفتن در این موقعیت نمایشی ذهن بسیار پویایی میخواهد و اینکه بتوانی در لحظه «آن» لازم را در پروراندن داستان وارد کنی.
کملطفی برخی بینندگان
قصدمان در این آیتمها بیش از آنکه فقط خلق یک بازی کمدی باشد، تلاش بر ایجاد جذابیت است. البته بسیار طبیعی است که این کاراکتر و آیتمهایش باتوجه به شکل پخش برنامه و البته افت و خیزهایی که در تنوع و جذابیت ایدهها هست، همیشه آن ریتم مطلوب را نداشته باشد. تا به حال 160 ایده را اجرا کردهام و این خودش کار سادهای نیست مگر چقدر میتوان ایده جذاب وارد کار کرد که البته قابلیت پخش هم داشته باشند. آن وقت بعضی بینندهها بدون در نظر گرفتن این مساله میخواهند همه آیتمها همیشه عالی باشند. حتی سریالهای طنز 90 شبی هم با داشتن چند نویسنده خلاق و بزرگ و انبوهی از پرسوناژ که هر کدام بخشی از بار کمدی کار را به دوش میکشند در همه قسمتها جذاب و دیدنی نیستند.
غیرتکراری اما همیشه جذاب
به نظرم یکی از نقدهای غیرمنصفانه درباره کاراکتر نیما جدای از اینکه برخی انتظار دارند همیشه جذابیتی 80 درصد به بالا داشته باشد این است که در اشل مقایسه برمیآیند و او را در کنار جناب خان قرار میدهند؛ در حالی که هم جنس بازی و هم جنس شخصیتها و اساسا نوع کمدیشان متفاوت از هم است. من در سری اول آن کاری که باید میکردم را کردم و امسال در سری جدید هم تلاش کردهام خوب باشد اما به هر حال در هر آیتم یک سوژه جدید، غیرتکراری و جذاب کار کردن واقعا کار سادهای نیست.
من و جناب خان با هم
شاید اینطور باشد که در خندوانه سری اول، شخصیت یک بودم و در سری جدید، شخصیت دوم هستم. اما در هر حال جزء ساختارهای اصلی برنامه هستم و نبود این شخصیت در قسمتهایی که حضور ندارد کاملا به چشم میآید. بنابراین نمیشد آن را حذف کرد، بالاخره جناب خان و من جزء پارتنرهای اصلی رامبد جوان هستیم.
پیشی گرفتن از عروسک
مطرح کردن بحث رقابت من و جناب خان اصلا درست نیست. جناب خان یک عروسک است و اصلا نمیشود از عروسک پیشی گرفت. در هیچ کجای جهان چنین مسالهای رخ نمیدهد؛ مخصوصا عروسکی که بار کمدی دارد. من در مواجهه با جناب خان نقش مکمل را دارم یعنی شخصیتهایی که بازی میکنم هرچقدر بامزه یا احمق هم که باشند باید در مواجهه با او آن بخش جدی را داشته باشم. ضمن اینکه به هر حال بخشی از جاذبه جناب خان آن قدرت و جلوه بصری عروسک است.
مقایسه غیرمنصفانه
کار محمد بحرانی به عنوان صداپیشه جنابخان و عروسک گردانها سخت و در عین حال فوقالعاده خلاقانه است اما درنهایت جنابخان عروسک است و آقای بحرانی حریمی برای صداگذاری روی شخصیت دارد که من فاقد آن هستم. من در صحنه مقابل دوربین حضور دارم، باید حواسم به شکل بازی، حرفهایی که میزنم، پارتنرم، صحنه و جایگاه دوربین باشد. شاید آقای بحرانی هم اگر قرار بود رو به دوربین دیالوگهای جنابخان را بگویند این شخصیت آن جذابیت را نداشت؛ نه اینکه او نتواند کارش را خوب ارائه کند بلکه به خاطر نبود آن راحتی و عینی شدن تصویرش، جذابیت پنهان جنابخان کم میشود. به همین دلیل مقایسه نیما و جناب خان غیرمنصفانه است.
به دنبال ایده جدید
شهرت من نسبت به سری قبل 5-6 برابر شده اما شخصا کارم را در سری قبل بیشتر دوست دارم. ضمن آنکه مردم گاهی وقتی کار خوبی انجام میدهی آفرین نمیگویند اما منتظر هستند تا از آن سطح افول کنی و بعد به تو حمله کنند. این اخلاق خوبی نیست که تمام تلاشهای مثبت تو را نبینند و یک مورد منفی را پررنگ کنند و انگشت روی آن بگذارند. مهمترین شکل در حال حاضر برای آیتمهای من افت ایدههاست اما به زودی این مساله فقدان ایده هم حل میشود.
ایده بهتر، زمان بیشتر
طی صحبتهایی که با رامبد جوان داشتیم این مساله را مورد توجه قرار دادیم که برای آیتمهای نیما زمان مشخصی نگذاریم چون اگر ایدهای به اصطلاح کم جان باشد، در یک آیتمی که بیجهت کش میآید، نمیتواند کار خاصی انجام دهد. گاهی هم به رامبد میگویم فلان ایده میتواند مثلا 10 دقیقه کار شود و جا دارد که یک پارت مجزا شود. درواقع میزان زمان حضورم در آن آیتم به نوعی دست خودم است که ببینم ایده چقدر جواب میدهد.
بیرون آوردن پرسوناژ از گنجه
من 4پرسوناژی که در خندوانه آوردهام درواقع 4تیپ متعلق به ناکجاآباد هستند که به کسی برنخورد. اینها شخصیتهایی هستند که به قولی در گنجه داشتم و آرام آرام احساس کردم کدامشان برای برنامه مناسب هستند. البته همه آنها را برای برنامه ساختم فقط سعی کردم مناسبترین آنها را انتخاب کنم. البته برای همه آنها فکر کردهام مثلا تیپ لات که با محاوره خاصی صحبت میکند و در عین حال مثلا با مطالعه است. یعنی مانند آنچه که در جوانان بعضا باب شده که اگرچه تحصیل کردهاند اما گویش ویژهای دارند که نمیتوان گفت متعلق به کدام خاستگاه اجتماعی هستند. روی شناسنامه همه این تیپها فکر کردیم.
حسادت دیگران به شهرت تو
قاعدتا یکی از تبعات شهرت، راه افتادن حس حسادت است. من 90،80 درصد موافقان خودم را دارم که کارم را دوست دارند و مدام تعریف میکنند؛ در عین حال 20،10 درصدی هستند که مخالف هستند. البته اگر این بخش مخالفان نباشند که یعنی من اصلا کارم را درست انجام ندادهام اما بحث نقد و مخالفت با نظرات مغرضانه و توهین آمیز متفاوت است. گاهی افرادی این نگاه مغرضانه را دارند که شناسنامه برنامه خندوانه را هم نمیدانند، یک دفعه به یک علتی بیننده یکی دو قسمت برنامه شدهاند یا حتی اصلا شناسنامه کاری من را نمیشناسند و به راحتی نظر میدهند. این دسته آدمها اصلا نمیخواهند قبول کنند که کارهای خوب هم انجام شده و میشود. خودشان را قاضی میکنند و متهم را هم غیابی محاکمه میکنند.
شناخت کامل از کمدی
من بازیگر کمدی نبودم اما کمدی را دوست دارم و میشناسم. حتی نسبتا تحقیقات جامعی هم روی آن انجام دادهام. چه کمدی کلاسیک و چه کمدی حالحاضر را از صد سال پیش تا حالا دنبال کردهام و میشناسم. به نظر من بازیگری مانند عمر انسان است که ترجیح میدهی در طی آن هر چیزی را تجربه کنی. من در بازیگری دنبال کارها و نقشهایی هستم که تجربهشان نکردهام؛ مثلا تا به حال کار روحوضی انجام ندادهام اما وقتی پیشنهاد نمایشی در این سبک شد تا نقش سیاه را بازی کنم رفتم و درباره پیشینه و ویژگیهای سیاه تحقیق کردم و بعد سعی کردم با خلاقیت خودم چیزی به بسته اصلی آن اضافه کنم.
رامبد؛ رفیق بیرحم
رامبد جوان واقعا انسان باهوشی است که نه میشود او را گول زد و نه حتی وانمود میکند که گول خورده است. تیزهوشانه و دقیق قدم برمیدارد و در این حرفه هیچ کاری را از روی رفاقت انجام نمیدهد و تنها با تواناییهای تو جلو میآید. یک جورهایی در اوج رفاقت و دوستی و محبتی که دارد کاملا بیرحم است؛ از طرفی کمدی را هم به خوبی میشناسد. در تمام این سالها آدمی نبودم که بروم جایی تست بدهم یا برای گرفتن نقش به دفترهای سینمایی مراجعه کنم. وقتی پیشنهاد این کار از سوی رامبد جوان مطرح شد بسیار خوشحال شدم چون دیدم هنوز هم یکسری هستند که نه تنها تو را مغرضانه قضاوت نمیکنند بلکه به تو فضا و میدان هم میدهند تا دست کم بخشی از تواناییهای خود را نشان بدهی و بدرخشی.
جنسی متفاوت از کمدیبخشی از موفقیت کاری که ارائه دادم به خاطر متفاوت بودن جنس کمدیام بود. برعکس بسیاری از طنزها که از سادهترین و رایجترین شکل ممکن یعنی استفاده از چند تکیهکلام در دل مخاطب جا میگیرند، من جنسی متفاوت از کمدی را به مخاطب عام خوراندم. نیما هم به هر حال تکیهکلامهایی دارد که زیاد استفاده نمیکند اما در اصل برای خودم طراحی کردهام یعنی اگر او بگوید جذاب میشود. شاید تکیهکلامی مانند «چطور مگر؟! » بین مردم رایج شده باشد اما جذابیتش به این صورت است که من آن را بگویم چون خیلی شخصی و تنها برای خودم است.
چندبعدی بودن مانع یکنواختی
به نظرم رامبد جوان در یک مسیر کمدی چند وجهی جلو میرود و کارش چند بعدی است. همانقدر که محمد بحرانی با کاراکتر جناب خان طنز عامپسندتری را آوردند، کمدی من هم در کار هست که مخاطب خودش را دارد یا اجراهای خود جوان که هواداران ویژهاش را دارد. به عبارتی رامبد جوان چند شاخه و موقعیت را در خندوانه ایجاد کرده و هر نوعی کمدی را در آن جای داده و بالا آورده تا چند بعدی بودن کار مانع یکنواختی شود و این متاثر از گستردگی نگاه هوشمندانه او به مقوله کمدی است؛ به خصوص اینکه از کمدی به روزتر بسیار استقبال میکند.
ایدههای بداهه و غافلگیرانه
ایدهها گاهی 10 دقیقه قبل از جلوی دوربین رفتن، شکل میگیرند و در آن حالت هر دو نفرمان یعنی من و رامبد جوان فقط 50 درصد ماجرا را میدانیم. بخشی دیگر از ماجرا در اجرا و به شکل بداهه و غافلگیرانه رخ میدهد. این چالش کمدی برای هر دو نفر ما جذاب است؛ ضمن آنکه برای بداهه هم باید در حد چارچوب و متناسب با برنامه باشیم و نمیتوانیم و نباید هم هر حرفی را بزنیم یا هر کاری را بکنیم.
شخصیتی از دل اجتماع
این شخصیت که کار میکنم از همان ابتدا یک شناسنامهای برای خودش داشت. یعنی قرار بود نماینده آدمهای مخالفی باشد که تکلیف خودشان را نمیدانند. یک آدم پرادعا، کمزور، پررو، در عین حال خجالتی و. . . این ویژگیها را میتوانید در افراد زیادی ببینید. یعنی با این شخصیت به هر حال سوژههایی که کار میشوند به نقد اجتماعی وصل میشوند و هرچقدر بخواهیم تنها یک پارت کمدی عادی باشد، نه میشود و نه مخاطب میخواهد چون مخاطب هم عادت کرده و میخواهد که او درباره یک مساله اجتماعی غر بزند.
برنامههای آینده نیما
راستش در حالحاضر فشردگی کار اجازه نمیدهد با خیال راحت بروم کار دیگری انجام بدهم و به حوزههای دیگر مثل کتاب خواندن و فیلم دیدن سرک بکشم. اتفاقا من از آن آدمهایی نیستم که فیلم ببینم حالم خوب شود بلکه باید حالم خوب باشد و انرژی لازم را ذخیره داشته باشم تا وقتی فیلمی میبینم به من بچسبد. فعلا در برنامه دارم که یک کمدی استندآپ را روی صحنه ببرم.
سختیهای کار طولانی
این شکل کار کردن سختیهای خودش را در درازمدت دارد. ذهن خودش را با اتمسفر کار درگیر میکند اما نبود ایده مناسب، آن را از ریتم میاندازد. بداهه میتواند ذهن را پویا نگه دارد اما باید یک ایده جذاب باشد که من بخواهم آن را به شکلی بامزه ارائه بدهم. وقتی ایده خوب نباشد کاری که من میکنم هم جذاب نخواهد شد.
یک آدم معمولی
من یک آدم معمولی هستم یعنی هم جدی و هم شوخ هستم اما شوخیهایم با افرادی است که میشناسم و در دایره آشنایان من قرار دارند. با افرادی که نمیشناسم خیلی جدی هستم؛ مگر آنکه در چارچوب شخصیام واردشان کنم که اتفاقا زیاد هم افراد را به این دایره بسته راه نمیدهم. تعدادی دوست و رفیق دارم که همیشه همانها را نگه داشتهام. به نظرم چون خیلیها مرا میشناسند قرار نیست من هم همه آنها را بشناسم. این مساله ربطی به شهرت ندارد. اتفاقا حالا قدر دوستانی که قبل از شهرت با من بودند و فارغ از نام، اسم و رسم کنارم بودند را بیشتر میدانم. شاید بعد از ماجرای شهرت تعداد دوستانم کمتر هم شده باشد. یک اتفاقی که میافتد این است که بعد از این ماجرا شما ناخودآگاه گارد میگیری که چرا آدمی که تا دیروز سمت تو نمیآمد، حالا سروکلهاش پیدا شده است و نمیدانی که نیت او از نزدیک شدن به تو چیست.
فلسفه دوری و دوستی
به آن شکل، آدم بدبینی نیستم که فقط منفینگر باشم. من عادی رفتار میکنم اما این حرفه بدبین است. یک حرفه پر از حاشیه و اتفاقهای ریز و درشت که در بلندمدت متوجه میشوی شهرت زیاد خوشایند نیست. با این حال سعی میکنم شخصا نگاه بدبینانه نداشته باشم. از طرفی میگویم من آنقدر هم وقت ندارم که صبر کنم شخصی را که جلو میآید محک بزنم بعدا خلافش به من ثابت شود. برای همین سعی میکنم رویه دوری و دوستی را ادامه بدهم و هرکسی را به خلوت خودم راه ندهم. این هم برای مخاطبی که من را دوست دارد بهتر است چون آن تصویر خوب و قشنگی که از من دارد برایش خراب نمیشود.
منابع: مجله زندگی ایده آل – مجله اینترنتی چه نیوز