[ad_1]
با مجله اینترنتی گلثمین در یک مطلب تازه از سینما همراه باشید :
در این قفس شوم، چه طاووس، چه بوم چون ره ابدی ست، هر کجا بودی، باش
(مهدی اخوان ثالث)
عطا و معصومه زوج جوانی هستند که سرپناه خود را از دست رفته میبینند؛ چون صاحبخانه ی خارج نشین آنها نرخ اجاره را سه برابر کرده و آنها هم توان پرداخت اجاره را ندارند، کشمکش اصلی داستان «قندون جهیزیه » هول همین محور می چرخد ؛سرگشتگی زوج جوان داستان و اوج و فرودهایی که در طی داستان درگیر آن می شوند، نوعی طنز موقعیت که ساختاری شبیه به نمونه هایی متاخر و البته موفقی چون: “اجاره نشین ها” و یا “دایره زنگی” دارد، با این تفاوت که دو فیلم نامبرده در بسط شوخی ها و ایجاد موقعیت ،متوازن تر عمل کرده اند، اما در “قندون جهیزیه” این توازن در بسط یکنواخت شوخی ها و ایجاد کشش را مشاهده نمی کنیم؛ هر چه که هست «قندون جهیزیه» بر خلاف اسم دم دستی اش یک کمدی آبرومند است، شاید برای ماندگاری نیاز به صرف وقت بیشتر در نگارش فیلمنامه داشته است.
فیلم در یک ربع ابتدایی به خوبی عطا را معرفی می کند(هر چند لحن پیوستگی لازم را با دقایق بعدتر ندارد)؛ تعمیر کاری که خیلی متعهد نیست، با روحیه ای متخاصم می خواهد حق خودش را از اجتماع بگیرد؛ ما درمی یابیم او آدمی است که فکر می کند حقش خورده شده، پس باید با کار گذاشتن اجناس تقلبی حق خودش را بگیرد ،او نسبت به پولدارها دید خوبی ندارد؛ چون مثل خیلی های دیگر فکر می کند ثروتی که در اختیار آنهاست حتما از راهی ناصواب به دست آمده(نگاه متفاوت فیلم به اختلاف طبقاتی قابل توجه است)، از طرفی همسر او معصومه با بازی “نگار جواهریان” همانطور که از نامش هم پیداست.
شمایل یک زن ساده و خیرخواه شهرستانی است، که برخلاف عطا روحیه ی سازش طلب و آرامی دارد و آبش با ناخالصی های همسرش در یک جوی نمی رود(سر سفره معصومه به عطا می گویدد:با دیگران کار نداشته باش، کار خودتو بکن) ،در کنار دو کاراکتر اصلی داستان، برادر عطا را داریم که شخصیتی نه کاملا رئال وتا حدی فانتزی است ،همچنین سرهنگ (اکبر عبدی) که در همسایگی این زوج زندگی می کنند و خانم تنهایی که مدیریت ساختمان را بر عهده دارد، بعد از گذر از یک سوم فیلم، به آدمهای پروژه فیلمبرداری می رسیم و داستانک هایی که اضافه می شوند.
مشکل از همین جا آغاز می شود جایی که فیلمساز تلاش دارد وجوه تماتیک متفاوتی را در یک داستان بگنجاند؛ اگر در “دایره زنگی” گسستی در داستان مشاهده نمی کنیم، دلیل عمده این است که تمامی خرده داستان ها یک «هسته ی مرکزی» دارند و آن هم اختلاف نظر در باب موجودیت “ماهواره” است، اصغر فرهادی تمام کاراکترهایش را هول مساله ماهواره جمع کرده و تمام دیدگاه های موجود در مورد ماهواره را پوشش می دهد؛ خانواده ی سنتی مخالف ، کارمندان دولت و نگاه محافظه کار، دختر شیفته ی ماهواره و پیرمرد متوهم سیاسی،اما در قندون جهیزیه هسته ی مرکزی فقر عطا و معصومه است، داستان ها و کاراکترها یکپارچگی و انسجام لازم را هول این محور ندارند و هر کدام راه خود را می روند.
مثلا: ایرج، برادر عطا قرار است اشاره ای صریح به مشکلات جنسی رایج جوانان باشد، البته که خوب است اما اگر قرار است باشد باید سهم بیشتری داشته باشد، این اشاره ی گذرا فقط و فقط لحن داستان را دچار گسست می کند ،همین نقد را می توان به آن تیپ “گوشی باز” گروه فیلمبرداری وارد دانست و مساله ی دیگری که در سراسر داستان و پس از حضور عوامل فیلمبرداری جریان دارد و با توجه به حواشی اخیر «کم شدن سانس های نمایش فیلم در پردیس آزادی و جایگزینی آن با فیلم حضرت محمد(ص)»بیشتر به چشم می آید ،فیلمسازانی است که با استفاده از رانت های مختلف وارد عرصه ی سینما می شوند و هر کدام زیر لوای شعارهایی عوام پسند کسب منفعت می کنند؛ مانند فیلمساز درون فیلم که نام فیلمش را گذاشته :«حق کارگر ،مشت آهنین»اما در انتها از «قندون جهیزیه» معصومه هم نمی گذرد ،جوانی که مشکل جنسی دارد ،فیلمسازان رانت طلب،اختلاف طبقاتی ،انتقاد از نگاه سیاه و سپید به سرمایه داران ….
همه ی اینها را نمیشود در یک اثر جای داد؛ هر کدام اینها داستان جداگانه ای می طلبد گریزهای سطحی به معضلات متفاوت و رنگارنگ که البته با نگاه شریفی هم همراه است، اما سایه ی “ژورنالیسم” را بر فیلم پر رنگ می کند و از همین رو گاها شعاری به نظر می رسد؛ خصوصا سکانس پایانی و مونولوگ شعار زده ی صاحبخانه که اصلا نیازی به آن نبود، میشد فیلم را با همان نمای کفش های آویزان در حیاط بست، کفش هایی که ناخودآگاه یادآور کفش های «علی» در «بچه های آسمان »است ارجاعات به همین یک مورد ختم نمی شود،صابر ابر هم از “دایره زنگی” تا “قندون جهیزیه” دردهایش درمان نشده و مجبور است برای تامین معاش آنتن نصب کند، همین اشارات برای تماشاچی باهوش کافیست و نیازی به بیانیه صادر کردن نیست.
«قندون جهیزیه» نکات جالب توجهی هم دارد؛ چند موقعیت کمیک عالی نظیر: همنشینی دیالوگ معصومه و عطا در مورد اجناس تقلبی و سیلاب در چین و یا سکانس “شمع و گل و پروانه” و تعلیق درجه یکی که تماشاچی را درگیر می کند ،همچنین تلاش های مذبوحانه ی عطا برای حفظ راکورد فیلمسازان؛ آن سکانس :موکت گذاشتن زیر پای همسایه پاشنه بلند پوش و کول گرفتن همسایه ی مریض و بد احوال ،همه ی موقعیت های ذکر شده علاوه بر اینکه خنده می گیرد به هیچ عنصر مبتذلی دست اندازی نمی کند و نشان می دهد “علی ملاقلی پور ” اگر وقت بیشتری صرف فیلمنامه کند، می تواند کمدی های “موقعیت ” آبرومندی بسازد.
همانطور که مهرجویی اجاره نشین ها را سی سال پیش ساخت و همچنان فیلم دیده می شود، شخصیت پردازی عمیق و چینش درست موقعیت ،عوامل متمایز کننده نمونه های موفق این سبک از «قندون جهیزیه» است ،وگرنه فیلم مورد بحث ریتم خوبی دارد اگر یک ربع ابتدایی و انتهایی را هم مانند دقایق میانی داستان تا این حد رئال و گل درشت کار نمی کردند، تماشای تمام فیلم تجربه شیرینی میشد چون فیلم به رغم تمام کاستی هایی که در ساختارش دارد، اتمسفر نمکین و بامزه ای دارد ،باید توجه داشته باشیم که ملاقلی پور نه از طناز های بفروش استفاده کرده نه شوخی های جنسی و سخیف در فیلم گنجانده ،از همین رو می شود “فیلم معمولی” او را به عنوان یک فیلم اولی قبول کرد و منتظر آینده ی درخشان تر او در فیلمسازی ماند.
منبع:
http://www.bartarinha.ir/fa/news/238646/قندون-جهیزیه-دندان-پوسیده-عطا-و-نجابت-معصومه
امیدواریم از این مطلب بهره کافی را برده باشید ، بزودی با شما همراه خواهیم بود در یک مطلب تازه تر از دنیای سینما
مجله اینترنتی گلثمین آرزوی بهترینها را برای شما دارد.