با مجله اینترنتی گلثمین در یک مطلب تازه از گفتگو با هنرمندان همراه باشید :
در هر دو اجرا میاندار صحنه گلاب آدینه بود که نقش شازدهخانوم را بسیار توانمند و هوشمندانه بازی میکند. این نمایش علاوه بر تهران در شهرهای رشت، شیراز، گرگان، شاهرود و مشهد اجرا شده و تاکنون بیش از ۹۰ اجرا را پشتسر گذاشته است. بیوههای غمگین سالار جنگ، درباره زندگی سه هوو است که بعد از مرگ شوهرشان مجبورند مرگ او را مخفی نگه دارند که این خود دلیلی میشود آشکار برای نفوذ یک مدعی که خود را تنها ورثه ذکور آقامحمدتقیخان میداند و… .
به نظر خودتان دلایل موفقیت این نمایش چه میتواند باشد که تاکنون در تهران و شهرستانها با اقبال عمومی مواجه شده است؟
دلیلهای زیادی میتواند وجود داشته باشد. سادهترینش بازیگران نمایش هستند که مردم دوست دارند اینها را بر صحنه ببینند. علاوه بر آن، متن است که درواقع با اینکه زبان خاص دارد، ما هم در اجرایش سعی کردهایم همهچیز برای مردم قابل فهم باشد و همواره بر این مردمدوستی تأکید کردهایم. همچنین میزانسنها هم گویای ارتباط بهتر با مردم است.
آیا این دوباره اجراشدن در تهران را مترادف با تعریف بازتولید تلقی میکنید؟
بله بازتولید است. درعینحال تغییراتی در متن داده و سعی کردهایم صحنه نسبت به اجراهای پیشین بهتر شود. همچنین مقداری از بازیها و میزانسنها را تغییر و در متن تغییراتی کوچک دادهایم که تحت عنوان بازتولید اجرا شود.
آیا آگاه بر این قضیه بودهاید که برای بار دوم در تهران اجرا کنید باز هم موفقیتش تکرار شود؟
آره، خودم خیلی به اقتصاد تئاتر بها میدهم و هیچگاه بیگدار به آب نمیزنم. تردید نداشتم زیان مالی به همراه نداشته باشیم چون پس از آن اجرا بارها مردم و مخاطبان نمایش بیوههای غمگین سالار جنگ به خودم و تکتک اعضای گروه پیشنهاد میکردند دوباره آن را اجرا کنید. تاکنون در اجرای دوم نیز هر شب پر رفتهایم که امیدوارم تا پایان اجراها نیز همینطور باشد.
آیا پیشبینیتان اجرای دور سوم نیز خواهد بود؟
در تهران نمیدانم، چون نمایشنامههای دیگری را آماده اجرا دارم که منتظر هستم نوبت اجرایشان برسد. اما خیلی اعتقاد دارم اجراهای خارج از تهران و خارج از کشور میتواند باعث تبادل فرهنگی شود و اگر باز هم فرصتهایی پیش بیاید، حتما خارج از تهران اجرایش خواهیم کرد. همچنین به دنبال اشاعه فرهنگی هستیم که خانم آدینه درباره خواهرشان، خانم حمیده مستعان، توضیح میدهد باید این فرهنگ وارد جامعه شود که افراد معلول و کمتوان ذهنی را به کار گیرند و آن نگاه آزاردهنده بهکنار گذاشته شود. هرچند نمایش ما حرکت کوچکی بود، اما میخواهیم به اندازه خودمان در جامعه تغییر ایجاد کنیم و تاکنون هم به برکت دعاهای خانم مستعان، موفقیتهایی نصیب کارمان شده است.
در متن جناب یاراحمدی چه نکاتی بود که شما را ترغیب کرد آن را به صحنه بیاورید؟
من در سال ۹۱ از او خواستم برای شرکت در جشنواره تئاتر فجر متنی را برایمان بنویسد اما به دلیل ضیق وقت با آنکه پیش از من نیز بیوههای غمگین سالار جنگ کار شده بود، یاراحمدی پیشنهاد کرد این متن را کار کنیم. متن را خواندم و دربارهاش نظرها و پیشنهادهایی داشتم که باعث شد بازنویسی کند که اینبار فقط چارچوب قصه را حفظ کرد اما متن کاملا نو شده و برای خودش اتفاق تازهای بود. درضمن متن گروتسک بود که علاقه خاصی به این گونه دارم و همچنین زبان آن هم مرا جذب کرد.
آیا این گروتسک به نعرههای خرس برمیگردد که در فضاسازی و هولناکشدن آن مؤثر است و اینکه روابط طنزگونهای در میان آدمها حاکم است؟
نمیخواهم فقط به لمحهای از نمایش اشاره کنم، بلکه چند موقعیت از نمایش هست که در آن کلیت موضوعش همین گروتسک است و این واژه را در خودش دارد. طمعکاری سه آدم که به جای آنکه آینده درخشانی برایشان رقم بخورد، چاهی میکنند که عاقبت نابودشان میکند. در جزء این گروتسک هم هست که برای مثال شمسالله حضور دارد و در لباس محمدتقیخان به خودش فحش میدهد. اینجا تماشاگر میخندد که در لحظه این خنده فید و به حس و حالت دردناکی تبدیل میشود… نیمتاج خانم که خانم خانه است و همه از او حساب میبرند اما میبینیم دچار نابودی میشود و شاپرک در جایگاه او مینشیند. این لحظههاست که گروتسک میسازد و شاید سلیقه و برداشتها متفاوت باشد اما این نگاه تکاندهنده است.
در یک دهه اخیر فضاهای گروتسک در نمایشهای ایرانی بسیار مورد توجه بوده است؛ علت خاصی دارد؟
شاید این زمان مصادف با روزهایی باشد که در سالهای ۸۲ و ۸۳ وارد تئاتر شدهام، که بهعنوان هنرجو در آموزشگاه حمید سمندریان با مدلهای تراژدی، کمدی و ملودرام آشنا شدم که خودم علاقهمندیام این بود که الان دنبال این اتفاقات میروم. این روزها مردم بیشتر به کمدی علاقه نشان میدهند و از سوی دیگر هم خطر امنیت شغلی وجود دارد که با کمال احترام به تماشاگر تئاتر آزاد، مردم بدون استثنا از کمدی حمایت کردهاند و در تئاتر حرفهای هم دنبال چهرههای سرشناس بودهاند یا از ژانر کمدی استقبال کردهاند.
خودم وقتی این نوع کمدیها را میدیدم که با هزل و هجو بسیار همراه میشد، خجالت میکشیدم از آنچه روی صحنه تئاتر حرفهای رفته است؛ چون معتقدم تئاتر باید اندیشمند باشد درحالیکه آن نوع کمدی سخیف هیچ اندیشهای ایجاد نمیکرد. من هنرمند دچار این دوگانگی شده بودم که برای امرار معاش باید سراغ این نوع کمدیها برویم. بنابراین برای شروع کارم به دنبال انتخاب متنی بودم که در آن طنز موقعیت وجود داشته باشد که هم حرفی برای گفتن دارد و هم خنده بر لب تماشاگر میآورد. این راهی بود برای جذب و نگهداشتن تماشاگر. در بیوههای غمگین سالار جنگ، تماشاگر هم خندهاش میگیرد و هم زخمی هست که او را از خنده بازمیدارد.
اینکه هنرمند صرفا بخواهد مردم را بخنداند، ما را دچار عذاب وجدان میکند و درست مثل پزشک که تعهد و مسئولیتی نسبت به مردم دارد، هنرمند هم باید این مسئولیت و تعهد را حس کند. ما در آموزشگاه از جناب سمندریان و اسماعیل شنگله میآموختیم متخصص اینگونه نمایشها شویم و بههمیندلیل از همان ابتدا در نمایشهایم مثل سرآشپز با آنکه آیینی و سنتی بود، غمگین تمامش میکردیم و این باعث ایجاد پرسش میشد.
شاید هم نگاه باعث موفقیت شما شده باشد؟
شاید!
با آنکه زبان و زمان نمایش به سالهای ۱۳۳۲ و کودتا اشاره میکند و از رادیو در آن استفاده شده که مربوط به پس از ۱۳۱۹ خورشیدی است و مثالهایی اینچنین که مربوط به تاریخ معاصر است، اما انگار این وضعیت در حال حاضر دارد اتفاق میافتد؟
اولا شاید به این دلیل باشد که ما نمیخواهیم اشاره به زمان و مکان خاصی کنیم. نمیخواهیم تاریخ خاصی را برایش لحاظ کنیم با آنکه اشاره به زمان هم شده است. برای اینکه میخواهیم تماشاگر الان تخیل کند و هر لحظه را برایش با رویکردی مدرن میسازیم و سعی نکردهایم به زبان و زمان خاصی محدود شویم. زبان ما حتی جعلی است و به قول آقای یاراحمدی، این زبان متعلق به پهلوی نیست. این زبان مندرآوردی و از دورههای مختلف جمعآوری شده است.
در آن رویکرد اجتماعی لحاظ شده و تماشاگر میتواند با آن احساس همذاتپنداری کند و همه اینها دستدردست هم میدهد که مخاطب در این موقعیت خودش را فرض کند. با آنکه در همه نمایشهایم معتقدم نباید به سمت واقعیت بروم و البته برخلاف آن در سینما مثل فیلمهای اصغر فرهادی معتقدم همهچیز باید واقعی باشد. بنابراین معتقدم این نمایش منحصربهفرد است و متعلق به جای دیگری است و با علم به مرگ مؤلف کپی از یک اصل است و سعی کردهام دنیایی منحصربهفرد بسازم که تماشاگر هم لحظههایی با آن احساس همذاتپنداری میکند. این آدمها فقط یکبار و فقط در این نمایش دیده خواهند شد و همین باعث تمرکز تماشاگر میشود که در این اتمسفر بماند یا از آن کنده شود. بنابراین این منحصربهفردبودن نویی میآورد. حتی آن کشکساب، رادیو و موزیکهای یک دوره خاص یکباره دیده میشوند و همین تماشاگر را سوپرایز میکند. این باعث میشود تماشاگر در آن گم نشود و آن دوران کهن برایش تازگی مییابد.
البته به نظر میرسد نوع اندیشهپردازیاش هم طوری است که این جلوه نوبودن را با انگیزه بیشتری برای مخاطب خواهد ساخت؟
بله امکان دارد اندیشه هم عنصر دیگری باشد برای اینکه چنین اتفاقی بیفتد. ضمن آنکه اینان به دور از لباسهایی که بر تن دارند، ممکن است شامل حال سیاستمداران و هنرمندان نیز شود. ما حرفی را داریم میزنیم که متعلق به همه است. دروغگویی مربوط به یک دوره نیست و هرکسی میتواند دروغ بگوید.
نمایشهایتان بسترساز اتفاقات بانوان هستند، آیا تصادفی درامهای زنانه را به نمایش میگذارید؟
نه هیچ عمدی نیست، اولین و مهمترین چیزی که باعث میشود یک متن را کار کنم، این است که بدانم به کجای جامعهام دارم نقب میزنم و درباره چه مشکلی حرف میزنم. درونمایه و اندیشهای که بشود با آن اثراتی را بر جامعه گذاشت، کدامهاست. دومین نکته ژانر است که دراینباره علاقهام گروتسک است. سومین نکته باورپذیری متن است. من در این دو متن از یاراحمدی، به این موارد فکر کردهام و بعد انتخابشان کردهام. با آنکه کاراکتر اصلیمان در بیوههای غمگین سالار جنگ و طپانچه خانم، زنان هستند، اما هر دو نمایشنامه یاراحمدی را با تعمد زنانهبودن انتخابشان نکردهام با آنکه زنان پیشبرنده قصه هستند.
بههرحال، زنان در سالهای اخیر مهمترین جنبش و تحرک اجتماعی را دارند و برای مثال دوسوم پذیرش دانشگاهها را تشکیل میدهند و مشارکت اجتماعی آنان مشهودتر است و شاید این دلیلی است که ناخودآگاه نویسندگان را جذب خود میکند که به مقوله زنان و بسترهای زنانه بیشازپیش و متمرکز بپردازند؟
بله، اینکه دوسوم زنان در دانشگاههای قبول میشوند، ثابت شده است و بحث هم ندارم. من به جای اینکه بخواهم به مردبودن و زنبودن بپردازم، بیشتر به توانمندیها و قابلیتها میپردازم که ممکن است زن یا مردی بتوانند بنابر این خواسته قابلیت انجام کاری را داشته یا نداشته باشند. من بیشتر انسانیت برایم اهمیت دارد آنگونه که بشود بهتر به مردم خدمت کرد. اصلا معتقد به این نیستم زنان شهروندان درجهدومی هستند و درعینحال ممکن است خانمی نتواند کاری را بهدرستی انجام دهد چون توان انجامش را ندارد. بنابراین موفقیت در هر کاری به میزان درک و توان انجامش برمیگردد.
اگر بهجای مستطیل از دایره در سکوهای هفتگانه که شخصیتها روی آنها قرار میگیرند و بازی میکنند، استفاده میشد، نوعی تمرکز بیشتر برای برخورد شهودی با موضوع و شخصیتها ایجاد میشد؟
درواقع در جلساتی که با طراح صحنه داشتیم، روی این مقوله دایره گونهشدن بحث شد و درنهایت بنابر سلیقه گفتیم بهتر است مستطیل باشد چون میخواستیم بنا بر خطوط شکسته که بیانگر حالوهوای درون شخصیتهاست و در میزانسنها هم از آن استفاده کردهایم، از مستطیل استفاده کنیم. اگر اینها حرص و طمع نداشتند، اینهمه ناآرام نمیشدند. بههمیندلیل هم به حالت بردگی درمیآیند و مثل ماشین حرکت میکنند. در میزانسن هم مدام از خطوط مورب و شکسته استفاده کردهایم. میخواستیم با این خطوط خشونت اینها را به مخاطب القا کنیم. بههرحال خطوط دایره هم میتوانست باشد.
بههرحال خطوط دایره نوعی تناقض بین خطوط منحنی و آرامشبخش و خطوط شکسته و خشونتآمیز که بیانگر جهانی بود که انسان را احاطه کرده، ایجاد میکرد اما خودش میکوشد این جهان و نظم موجودش را بنابر همان خشونت که در میزانسن هم بهدرستی طراحی شده است، برهم بریزد؟
شاید این مستطیلها جذابتر باشند و ما بههمیندلیل انتخاب کردهایم.
درباره بازیگران هم فکر میکنم دچار تغییراتی شدهاید مثلا به جای نورا هاشمی به دلیل بچهدارشدن مجبور به جایگزینکردن بهنوش بختیاری شدید که او هم گروه را ترک کرد و بعد هم مارال فرجاد جایگزینش شد.
بله… بهنوش بختیاری آمد و چند جلسه هم در تمرینها بود که یکدفعه و بیدلیل گفت دارد به سفر میرود! این یکهوییشدن و بدون برنامهبودنش ما را آزرد وگرنه اینکه بازیگری بیاید و نشود، امری طبیعی است. بههرحال، ما در تعطیلات نوروزی تمرینهایی را برای مارال فرجاد گذاشتیم که به نقش برسد. این جابهجاییها تمرینها را سختتر میکند و خانم فرجاد هم خوشبختانه با تلاش بسیار خودش را به گروه و نقش رسانده و الان تلاشش قابل تأمل است.
فکر میکنم او از سابقه تئاتری برخوردار بوده و بههمیندلیل توانسته خیلی زود از عهده نقش بهدرستی بربیاید و حتی خلاقه هم عمل کرده است؟
دقیقا.
فکر کنم نور صحنه هم نسبت به اجراهای قبلی کاملا تغییر کرده است؟
بله از نور کمتری استفاده کردهایم. خیلی دلمان میخواست همچنان در خدمت آقای جلال تهرانی باشیم. در تمرینهایمان هم به دنبال این بودیم که گنگیهای کار را بگیریم و در متن و میزانسنها هم چنین تلاشی بوده است برای آنکه حرکتها شناساتر و ملموستر شود.
آیا مشکلی برای همکاری با جلال تهرانی بوده است؟
نه! واقعیت این است که دقیقا معلوم نبود که به لحاظ اقتصادی اجراهایمان چگونه باشد و نتوانیم از پس دستمزد همکارانمان برآییم. برای همین ترجیح دادیم در این اجرا از آقای تهرانی بیبهره بمانیم با آنکه آن همکاری بسیار دلچسب بود و او هنرمند و انسانی توانمند و خلاق است. اما نامعلومبودن شرایط اقتصادی، مانع از تداوم همکاری ما شد. درضمن به دلیل اجراهای چندگانه ایرانشهر، نیازمند دکوری پرتابل بودیم و در حال حاضر باید در هفت دقیقه دکورهای دو اجرا را جابهجا کنیم. در کار قبلی پردههایی داشتیم که برای این اجرا دستوپاگیر میشدند و بهتر دیدیم از آنها چشم بپوشیم.
فکر میکنم پس از ۸۵ اجرا، اکنون مسلطتر از پیش، دارید اجراها را پیش میبرید؟
بعد از اجراهای تهران و شهرستانها بازیگرها و عوامل خیلی مسلط شدهاند و همواره کار را رتوش کردهایم و این باعث شده خودم راضی باشم و این کار جانداری است با آنکه خیلی از چیزها سلیقهای است اما زحمت بسیاری کشیدهایم به آنچه درستتر است برسیم و عبور از مشکلات رنج خود را داشته است.
نکته پایانی.
شاید آنچه در پایان میگویم، بیشتر درددل است؛ دو اجرا داریم که هر دو برگزیده جشنواره تئاتر فجر بودهاند. «طپانچه خانم» و «یک زندگی بهتر» برگزیده هستند که برای هر دو هیچگونه قراردادی نداریم و آرزو میکنم برای هر دو نمایش که زحمت برایشان کشیدهایم، مدیران دلسوز از این دو کار حمایت کنند. نکته دیگر بحث تبلیغات است که باید حداقل دو ماه پیش از شروع اجرا، فرصتی برای آن داشته باشیم و این مشروط به آن است که مجوزهای اجرا و زمان اجرا از قبل مشخص شده باشند. نمیشود دقیقه ۹۰ کار تبلیغات کرد و نکته بعدی عنصر شهرداری است که میتواند حمایتهای لازم را با در اختیارگذاشتن محلهای مناسب برای تبلیغات تئاتر کند و این باعث توجه بیشتر مردم به این هنر میشود. همچنین جذب اسپانسرهای تجاری است که میتوانند متوجه تئاتر شوند و کالاهایشان را در فضاهای تئاتری برای مردم عرضه کنند و کمک آنها باعث تقویت گروهها، تالارها و جشنوارههای تئاتری خواهد شد.