آیا تا به حال دقت کردید که چرا ما انسان ها وقتی در زندگی به آرزویی از آمال خود می رسیم، هم چنان آرامش نداریم و خواسته ای دیگر را برای خود تعریف می کنیم و یکسره درون خود می گوییم اگر این مسئله حل شود دیگر خواسته ای ندارم و به آرامش می رسم اما این اتفاق نمی افتد و گویا لحظات بر انسان تلخ و پوچ می گذرند؟!
علت این است که میل انسان به کمال مطلق است. ما میتوانیم به راحتی این گرایش را در خود تجربه کنیم که همواره در همه زندگی، متوجه و مایل به کمال هستیم که همه فعالیتهای انسان در این راستا قرار دارد، اما غالبا در اثر انس با اشیاء مادی و محدود، کمال را در اشیاء محدود تصور میکنیم و آن را هدف و غایت خود میپنداریم و پس از رسیدن به آن متوجه میشویم که کمال خواهی ما اشباع نشده و به آرامش نرسیدهایم: از این رو کمال را در مرتبه بالاتری میبینیم و آن را هدف غایی قرار میدهیم و پس از رسیدن به آن باز هم متوجه میشویم که کمال خواهی ما ارضاء نشده است و خواهان کمال بالاتری هستیم و این سلسله ادامه دارد.
شخصی به حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) عرض کرد: «بحثها و مجادلهها درباره وجود خداوند مرا متحیّر کرده است. مرا به خداوند راهنمایی کنید، حضرت فرمود: آیا هرگز سوار کشتی شدهای؟ پاسخ داد: بله، فرمود: آیا پیش آمده که کشتی تو بشکند و هیچ راه نجاتی برای تو نباشد؟ پاسخ داد: بله، فرمود: آیا در آن هنگام قلب تو به چیزی که قادر بر نجات تو باشد تعلق نگرفت؟ پاسخ داد: آری، قلبم به موجودی که قادر بر نجات می باشد، تعلق گرفت. فرمود: همان موجود خداوندی است که وقتی هیچ نجات دهندهای نباشد هم قادر بر نجات تو است» (این حدیث، صحنه قطع همه تعلقات دنیائی را تصویر میکند که هر کسی حتی منکر خدا هم در آن لحظه، متوجه فطرت الهیاش میشود).
انسان در دیدگاه امام علی موجودی بی هدف و سرگردان و حیران نیست بلکه شیفته و شیدای رسیدن به خدا است. بدین لحاظ هر گونه ترتیب و تنظیم حقوقی برای بشر باید با این روح خداجویی وی سازگاری کامل داشته باشد
انسان اصالتا خدا را می طلبد، زیرا او را با چشم دل، نه با چشم صورت می بیند. این خداخواهی ناآگاهانه نیست، همان گونه که جبری نیز نمی باشد. نباید چنین پنداشت که انسان گمشده ای نا آشنا دارد و در پی آن است. بلکه خدایی را می طلبد که بدو آشنایی دارد و شیفته اش گشته است. و از طرف دیگر خداوند هم به بنده اش توجه دارد و او را مورد رحمت خویش قرار می دهد. امام علی به این ارتباط دو سویه انسان و خدا اشاره می کند و می فرماید: خدایا! توبه دوستانت از همه بی پژمان تری، و برای آنان که به تو توکل کنند از هر کسی کاردان تر، بر نهانی هاشان بینایی و به درون هایشان آگاه و بر مقدار بینش آنان دانا. رازهاشان نزد تو آشکار است و دل هاشان در حسرت دیدار تو داغدار. اگر غربتشان به وحشت دراندازد، یاد تو آنان را آرام سازد.
«ذِعْلِب یمانی از حضرتش سوال کرد آیا پروردگار خود را می بینی؟ در جواب فرمود: آیا چیزی را که نبینم می پرستم؟ گفت: چگونه او را می بینی؟ فرمود: دیده ها او را آشکارا نتواند دید، اما دل های با ایمان بدو خواهد رسید. به همه چیز نزدیک است نه بدان پیوسته، و از آنها دور است نه جدا و گسسته.»
در قسمتی از همین کلام می فرماید: «تَعْنُو الوجوه لعظمته و تَجِبُ القلوبُ مِنْ مَخافَتِه» سرها برابر بزرگی او فرو افتاده و خوار است و دل ها از بیم او بی قرار است. این اشتیاق دل به سوی خدا در بیان دیگری از آن حضرت بیان شده است. «و تَوَلَّهتِ القلوبُ الیه لِتَجری فی کیفیه صفاته» و دل ها خود را در راه شناخت صفات او سرگشته و شیدا گرداند.
بدین ترتیب انسان در دیدگاه امام علی موجودی بی هدف و سرگردان و حیران نیست بلکه شیفته و شیدای رسیدن به خدا است. بدین لحاظ هر گونه ترتیب و تنظیم حقوقی برای بشر باید با این روح خداجویی وی سازگاری کامل داشته باشد. آن دسته از تعالیم حقوقی که برای انسان استقلال وجودی فرض می کنند یا این که او را به موجودی جز خدا وابسته می دانند، از منبع حق سرچشمه نمی گیرند. البته کسانی که این منبع را نپذیرفته اند، غالبا گرفتار خطای تطبیقند، و گرنه همه افراد می دانند که انسان یک موجود وابسته است.
انسان اصالتا خدا را می طلبد، زیرا او را با چشم دل، نه با چشم صورت می بیند. این خداخواهی ناآگاهانه نیست، همان گونه که جبری نیز نمی باشد. نباید چنین پنداشت که انسان گمشده ای ناآشنا دارد و در پی آن است. بلکه خدایی را می طلبد که بدو آشنایی دارد و شیفته اش گشته است. و از طرف دیگر خداوند هم به بنده اش توجه دارد و او را مورد رحمت خویش قرار می دهد.
انسان فقط برای این دنیا خلق نشده است
بنابر آیات و روایات فراوان به این نتیجه می رسیم که انسان هرگز به نابودی و نیستی منتهی نمی شود. چنان که امام علی در وصیت به امام حسن به همین اصل اشاره فرمود، می گوید:
«وَاعْلَمْ اَنَّک اِنَّما خُلِقْتَ لِلآخِرَهِ لا للدنیا، و لِلْفَنا، لا لِلْبقا و للموت لا للحیاه و انّک فی منزل قُلْعَه و دار بُلْغَه و طریقٍ الی الآخِرَهِ؛ بدان تو برای آن جهان آفریده شده ای نه برای این جهان، و برای نیستی نه برای زندگی جاودان، و برای مردن نه زنده بودن، و بدان! تو در منزلی هستی که از آن رخت خواهی بست، و خانه ای که بیش از روزی چند در آن نتوانی نشست و در راهی هستی که پایانش آخرت است.»
در همین وصیت نامه، امام علی به داستان کسانی اشاره می کند که پی به این حقیقت بردند و آنان را چون مسافرانی توصیف می کند که در منزلی ناسازوار از آب و آبادانی به کنار مسکن گزیده و آهنگ جایی کنند که پر نعمت و دلخواه و گوشه ای پر آب و گیاه است. پس رنج راه را بر خود هموار کنند و بر جدایی از دوست و سختی سفر و ناگواری خوراک دل نهند که به خانه فراخ خود رسند و در منزل آسایش خویش بیارامند.
البته آنان که به این حقیقت نرسند فقط در تطبیق اشتباه می کنند و فکر می کنند دنیا جای ماندن است. لذا امام از آنان تعبیر به «مَن اغترَّ بها» کسانی که به دنیا فریفته گردیدند، می کند.
بدین ترتیب امام سفارش می کند که اصل آخرت گرایی حاکم بر دنیا شود و در وصیت به فرزندش می فرماید:
«فاصلح مثواک و لاتبع آخرتک بدنیاک؛ پس در نیکو ساختنِ اقامتگاه خویش بکوش، و آخرتت را به دنیا مفروش.»
منبع : tebyan.net